خاستگاه ذهن انسان

به‌گفته‌ی باستان‌شناسی سر‌شناس از دانشگاه بولدر کلرادو؛ دانشمندانی که قصد درک ریشه‌های ذهن آدمی را دارند؛ احتمالاً برای حل برخی معما‌هایشان بایستی به زنبورهای عسل بنگرند؛ نه اجداد میمون‌ نمایمان.

دکتر «جان هافکر» (John Hoffecker)؛ پژوهش‌یار دانشگاه بولدر می‌گوید که فسیل‌ها و شواهد باستان‌شناختی ِ

ادامه نوشته

نظریه رشد هوش پیاژه

پیاژه برای رشد و تکامل هوش پنج مرحله قایل است:

1ـ دورهی حسی ـ حرکتی : از تولد تا 2 سالگی: این دوره با توانایی کودک در ادراک امور ساده و فعالیت‌های جنبشی مشخص می‌شود که به طور خلاصه دوره‌ی هماهنگی و همکاری اعمال حسی و 

ادامه نوشته

نهادینه کردن هوش فرهنگی در سازمان

براي نهادینه کردن هوش فرهنگی در سازمان، میتوان اقداماتی را انجام داد:

1) هوش فرهنگی به عنوان ملاك انتخاب در استخدام به کار برده شود:  نباید انتظار داشت که تعداد زیادي از افراد را بتوان یافت که بهره بالایی از هوش فرهنگی را داشته باشند.

2) شناسایی و انتخاب افراد مناسب، اولین وظیفه اساسی مدیریت منابع انسانی در محیط بین المللی و در 

ادامه نوشته

ارزیابی هوش فرهنگی

روش هاي ارزیابی هوش فرهنگی که توسط این و هیجن (2004) ارائه شد به شرح زیر می باشد:

- روش هاي ایفاي نقش

- مراکز ارزیابی رفتاري

- مقیاس هاي خود نظارتی

-...

ادامه نوشته

الگوي حلقه هاي سه گانه تقویت هوش فرهنگی باووك و همکاران

باووك و همکاران ( 2008 ) با برجسته کردن مفهوم حساسیت بین فرهنگی و طرح اهمیت و ضرورت آن براي رسیدن به روابط بین فرهنگی اثربخش، الگوي خود براي توسعه این حساسیت فرهنگی را به نام الگوي حلقه هاي سه گانه یادگیري فرهنگی طرح کرده اند آنان تشریح کرده اند که حساسیت بین فرهنگی جوهره 

ادامه نوشته

الگوي قواعد مشارکت تقویت هوش فرهنگی توماس و اینکسون

مدل آموزشی تقویت هوش فرهنگی توماس و اینکسون بیشتر بر مشارکت فرد آموزش گیرنده در محیط هاي واقعی چند فرهنگی مربوط می شود.  توماس و اینکسون (2005)  در مقاله خود با عنوان"  هوش فرهنگی براي یک محل کار جهانی"  نشان می دهند که هر چند تجارب بلند مدت در کشورهاي خارجی بهترین فرصت براي 

ادامه نوشته

الگوی مراحل شش گانه تقویت هوش فرهنگی ارلی و موساکوفسکی

در رابطه با انواع هوش از جمله هوش فرهنگی همواره این پرسش مطرح می شود که آیا می توان آن را با آموزش مستقیم یا غیرمستقیم بهبود بخشید و در صورتی که پاسخ به چنین پرسشی مثبت باشد تا چه اندازه امکان تقویت هوش فرهنگی از راه چنین آموزش هایی امکان پذیر است؟ علاوه بر این پرسش دیگري که در این 

ادامه نوشته

هوش فرهنگی در مدیریت منابع انسانی

جهانی شدن و تجارت جهانی ضروري می نماید تا شرکت ها و سازمان ها به صورت شرکت هاي بین المللی؛ چند ملیتی و جهانی درآیند و در این صورت است که شانس باقی ماندن در رقابت جهانی را خواهند داشت. براي این گونه سازمان ها؛ در این بعد فعالیت، پیوند دادن تفاوت هاي فرهنگی هم در سطح جهانی و هم در 

ادامه نوشته

رشد هوش فرهنگی مدیران

نتایج تحقیقات روبرت هاوس و همکارانش در پروژه گلوب(2002)  نشان داد رفتار مدیران موفق در بسترهاي فرهنگی گوناگون متفاوت است. بنابراین به منظور هدایت موفقیت آمیز سازمان ها در قرن بیست و یکم مدیران جهانی نیاز به درك واگرایی فرهنگی، قومی و منطق هاي محیط کاري خویش و تمایز فرهنگی جمعیت فرافرهنگی 

ادامه نوشته

رابطه هوش فرهنگی با سایر انواع هوش

یکی از توانایی ها در رفتار هیجانی، جلوگیري از بروز واکنش هاي هیجانی است که از آموزه هاي بشري محسوب می شوند.  این هیجانات شش گانه عبارتند از شادي، غم، تعجب، ترس، خشم و نفرت.

درون فضاي حاکم بر کشور یا در جو غالب یک خرده فرهنگ ملی، برداشت مشابهی از معنی و مفهوم هر یک از این احساسات به چشم می خورد؛ اما هنگام عبور از مرزهاي فرهنگی و جغرافیایی ترجمه بسیاري از هیجانات 

ادامه نوشته

تیپ های شخصیتی براساس هوش فرهنگی

مدیران از لحاظ قابلیت درك و شناخت فرهنگ هاي بیگانه و عمل متناسب با آنها یکسان نیستند. برخی مدیران زمانی که اندکی پا را از فرهنگ ملی و محلی خود فراتر می گذارند، دچار ناراحتی، بی اطمینانی و ناسازگاري می شوند.  در مقابل بعضی دیگر از مدیران ، چنان رفتار می کنند که گویی سال هاست با آن فرهنگ بیگانه خو گرفته اند (پیترسون،2004).

مدیران را بر حسب قابلیت هوش فرهنگی می توان در یکی از طبقات زیر قرار

ادامه نوشته

نگرش چهار عاملی هوش فرهنگی

پروفسور سونانگ (2004)  از جمله صاحب نظرانی است که حول متغیرهایی چون متغیر شناختی - فراشناختی، انگیزشی و رفتاري چهار بعد استراتژي، دانش، انگیزش و رفتار هوش فرهنگی را براي تبیین هوش فرهنگی پیشنهاد کرد.

-  استراتژي هوش فرهنگی بدین معناست که فرد چگونه تجربیات میان فرهنگی را درك می کند. این 

ادامه نوشته

توسعه هوش فرهنگی

مراحل مدل توسعه هوش فرهنگی بر اساس تقسیم بندي توماس(2005)  عبارت است از :

-  واکنش نشان دادن در برابر محرك هاي بیرونی

-  تشخیص هنجارهاي فرهنگی در محیط هاي جدید و داشتن انگیزه در جهت یادگیري بیشتر در مورد آن

-  رفتارهاي انطباقی با سایر فرهنگ ها

-  به کار گیري هنجارهاي فرهنگی مختلف در رفتارهاي مشهود

آموزش هوش فرهنگی

علاوه بر کسب تجربیات برون مرزي، شرایط و فعالیت هاي دیگر نیز می تواند باعث ارتقاء هوش فرهنگی شود؛ مواردي چون آموزش هاي رسمی یا تعاملات رسمی مختلف (میرسپاسی و دیگران،1386).

فراشناخت را می توان به دو عنصر مکمل دانش فراشناختی و تجربه فراشناختی تقسیم کرد.  دانش فراشناختی به معناي چگونگی برخورد با دانشی است که تحت شرایط متنوع حاصل می شود و تجربه 

ادامه نوشته

استفاده از هوش فرهنگی

امروزه اکثر سازمان ها و افراد، هوش فرهنگی را یک مزیت رقابتی و قابلیت استراتژیک می دانند.  در محیط و بازار جهانی، هوش فرهنگی اهرم مورد نیاز رهبران و مدیران تلقی می شود.  سازمان ها و مدیرانی که ارزش استراتژیک هوش فرهنگی را درك کنند، می توانند از تفاوت ها و تنوع فرهنگی در جهت ایجاد مزیت رقابتی و برتري در بازار جهانی استفاده کنند.  

هوش فرهنگی به منزله چسبی است که می تواند در محیط متنوع، انسجام و هماهنگی ایجاد کند.  افراد داراي 

ادامه نوشته

هوش فرهنگی و اثربخشی گروهی

نتایج تحقیق هادیزاده مقدم و حسینی که در مرکز نوسازي و تحول اداري ایران تحت عنوان  "رابطه بین هوش فرهنگی و اثربخشی گروهی"  انجام گرفت، نشان داد بین هوش فرهنگی و مؤلفه هاي آن (دانش (شناخت)، انگیزش و رفتار) با اثربخشی گروهی رابطه وجود دارد نتایج تحقیق دیگري تحت عنوان"  تأثیر هوش هیجانی و 

ادامه نوشته

هوش فرهنگی زیربناي سازگاري اجتماعی

فرهنگ در معناي کلی عقاید و ارزش ها را به عنوان مبنایی براي تفسیر رفتارها و تجربه هاي انسانی در گروه ها مورد توجه قرارداده و بر آن تاکید می نماید.  فرهنگ مفهومی وسیع و در عین حال ساده می باشد و همین جامعیت یا سادگی است که آن را از لحاظ معنایی براي ما به یک مفهوم کاملا بنیادي تبدیل می نماید.  

فرهنگ در این معنا به گروه هایی اشاره می نماید که در آن انسان ها در تجربه هاي یکدیگر شریک بوده و به 

ادامه نوشته

مفهوم هوش فرهنگی

هسته اصلی تشکیل دهنده هوش فرهنگی توانمندي افراد یا گروه هاي اجتماعی در تعامل اجتماعی سازنده با افراد یا گروه هاي اجتماعی با فرهنگ متفاوت است. به عنوان مثال، اگر دو شهر را در نظر بگیریم که هر دوي آنها در خصیصه متشکل بودن از ملیت هاي چندگانه اشتراك دارند اما در یکی بیشتر همکاري هاي اجتماعی، فرهنگی و اقتصادي میان افراد با ملیت هاي مختلف مشاهده می شود درحالی که در دیگري بیشتر شاهد

ادامه نوشته

مقدمه هوش فرهنگی

دانشمندان مختلف براي تعریف هوش، تلاش هاي بسیاري کرده اند. از زمانی که پدیدهاي به نام هوش توسط آلفرد بنیه (1905) در فرانسه به صورت عدد و رقم نمود کمی یافت و اصطلاح بهره هوشی توسط ترمن (1916) معرفی شد نزدیک به یک قرن می گذرد.

از آن زمان تاکنون بسیاري از روانشناسان تعاریف و طبقه بندي هاي مختلفی از هوش به دست داده و بر آن 

ادامه نوشته

نظریه  سه وجهی هوش رابرت استرن برگ

رابرت استرن برگ، روان‌شناس، هوش را بدین صورت تعریف می‌کند: «فعالیت ذهنی، در جهت انطباق هدفمند با محیط واقعی مربوط به زندگی شخص یا انتخاب و شکل دهی آن» (استرن برگ، 1985). با وجودی که او با گاردنر موافق است که هوش، بسیار فراتر از یک قابلیت منفرد و عمومی است، امّا عقیده دارد که برخی از انواع هوش‌های گاردنر، بهتراست به عنوان استعدادهای فردی در نظر گرفته شوند. آنچه استرن برگ «هوش موفق» نامیده از سه عامل متفاوت تشکیل شده است:

  • هوش تحلیلی: این مؤلفه به قابلیت‌های حل مسأله اشاره می‌کند.
  • هوش مولّد: این جنبه از هوش شامل قابلیت برخورد با شرایط جدید با استفاده از تجربیات گذشته و مهارت‌های فعلی است.
  • هوش عملی: این عنصر به قابلیت انطباق و وفق‌پذیری با یک محیط در حال تغییر اشاره می‌کند.

با وجودی که بحث‌های زیادی بر سر طبیعت واقعی و دقیق هوش وجود دارد، هنوز هیچ تصوّر قطعی حاصل نگشته است. امروزه روان‌شناسان به هنگام بحث درباره  هوش، غالباً دیدگاه‌های نظری مختلف را در نظر می‌گیرند و تصدیق می‌کنند که این بحث همچنان ادامه دارد.

قابلیت‌های اولیه  ذهن لوئیس تورستون

لوئیس تورستون (1955-1887)، روان‌شناس، نظریه  متفاوتی را درباره  هوش ارائه کرده است. نظریه  او به جای در نظر گرفتن هوش به عنوان یک قابلیت منفرد و عمومی، بر 7 قابلیت اولیه  ذهنی تمرکز دارد (تورستون 1938). قابلیت‌هایی که او تشریح کرده عبارتند از:

  • درک کلامی
  • استدلال
  • سرعت ادراک
  • توانایی عددی
  • سیالی واژگانی (بیان سلیس)
  • حافظه  تداعی
  • تجسّم فضایی

هوش عمومی اسپیرمن

چارلز اسپیرمن (1945-1863)، روان‌شناسی انگلیسی، به تشریح مفهومی پرداخته است که آن را هوش عمومی یا «عامل g » نامیده است. او پس از استفاده از روشی به نام «تحلیل عوامل» برای بررسی تعدادی از آزمون‌های استعداد روانی، متوجه شد که امتیاز این آزمون‌ها به نحو قابل ملاحظه‌ای به یکدیگر شبیه هستند. کسانی که نتایج خوبی در یک آزمون شناختی کسب کرده بودند، در سایر آزمون‌ها نیز نتایج خوبی به دست آورده بودند و برعکس. اسپیرمن نتیجه‌گیری کرد که هوش یک قابلیتِ شناختی عمومی است که قابل ارزیابی و کمّی‌شدن می‌باشد. (اسپیرمن، 1904)

هوش دیداری یا هوش فضایی و حجمی

افرادی که دارای هوش دیداری یا فضایی هستند، با تصاویر فکر می کنند. برای به دست آوردن اطلاعاتشان یک تصویر ذهنی واضح ایجاد می کنند. نقشه ها، نمودارها، تصاویر، دیدن فیلم ها را دوست دارند.

بنابراین ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها، شکل ها، جهت شناسی، طراحی و نقاشی و...

این هوش معمولاً در توجه به توضیحات بصری و توانایی های ترسیمی و تصویری در حالت های دو بعدی و سه بعدی می‏تواند افراد را توانمند کند. افرادی از این دست که مشاغلی نظیر عکاسی، دریانوردی، مجسمه سازی، اختراع، اکتشاف، معماری و ... روی می آورند.

برای فرزندانی که ذائقه‏های آنها را در این زمینه شناسایی می‏کنیم، چه کنیم تا هوش بصری و دیداری آنها را بالا ببریم؟

این کار نیاز به برنامه ریزی طولانی مدت دارد. زمانی که بچه ها تصاویری را می بینند، از آنها بخواهیم که برای ما توضیح دهند. ما نیز برای آنها توضیح دهیم. نظر او را در مورد امور مختلف بخواهیم.

در مجموعه این بحث های باید به این نکته اشاره کرد که امروزه هوش به عنوان یک مفهوم انتزاعی فقط بهرۀ هوشی با معیار استعداد تحصیلی شناخته نمی شود.

دو هوش دیگر یعنی هوش هیجانی و هوش هفت گانه گاردنر را از دوران کودکی در کنار آی کیوIQ ) (تقویت کنیم.

یکی از مهمترین راه های آن بازی است که این روش در آموزه های دینی نیز جایگاه بسیار رفیعی دارد. کودکان با جنبه های مختلف جسمی و روحی و روانی پا به عرصه حیات می‏گذارند زیرا والدین آنها روحیات متفاوتی داشته اند. بنابراین با توجه به تفاوت ها، بازی های گوناگونی را باید تجربه کنند. (كميجاني،1386)

هوش برون نگر یا میان فردی

هوش برون نگر یا میان فردی عبارت است از توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. بنابراین این هوش دربارۀ دیگران است. به نظر آقای گادرنر این هوش به استعداد ترسیم الگویی دقیق و واقعی از خود و توانایی استفاده ثمربخش از آن الگو در طول زندگی است. افرادی که دارای هوش میان فردی هستند، امورات را از دیدگاه دیگران می بینند و می فهمند که دیگران چگونه می اندیشند.

معمولاً توانایی خارق العاده ای در درک استعداد و مقاصد و انگیزه های دیگران دارند. تماس چشمی و ارتباط موثر برقرار می کنند. اگر هوش میان فردی را در انسان ها تقویت کنیم، افراد در بزرگسالی احساس خوش آیندی در دیگران ایجاد می کنند. از همدیگر نمی رنجند، دور نمی شوند، شکایت  نمی کنند، ایراد نمی گیرند، عیب جویی نمی کنند، در کنار همدیگر می مانند و به همدیگر روحیه می دهند و جامعه ای با نشاط می سازند.

هوش درون نگر یا درون فردی

هوش درون نگر یا درون فردی عبارت است از توانایی درک خود و آگاه بودن از حالات عمومی خود. کسانی که از این هوش برخوردارند، سعی می کنند احساسات درونی، رویاها، روابط خود با دیگران، نقاط ضعف و قوت خود را درک کنند. انسان هایی که این هوش را دارند و آنانی که این هوش در آنان تقویت شده است، حواس خود را شناسایی کرده و می توانند درجات متفاوت یک احساس را درک کنند.  توانایی درک و پذیرفتن خود و هوش ادراکی که در وجود این بچه نهادینه می شود، در بزرگسالی از زندگانی خود رضایت‏مندند. این گونه آدمها تمایلات درونی، ارزیابی خود در رابطه با دیگران دارند و می توانند پژوهشگر، جامعه شناس یا نظریه پرداز شوند.

دقیقاً می‏توانند بفهمند که کدام رفتارشان موجب آزار دیگران می شود. کدام کلامشان دیگران را می رنجاند. می توانند خویشتن داری و رفتار شایسته داشته باشند. و خود را از منظر چشم دنیای دیگران ببینند.

هوش حرکات جسمانی یا هوش بدنی یا هوش جنبشی

هوش مربوط به حرکات جسمی یا هوش بدنی و جنبشی یعنی توانایی کنترل ماهرانۀ حرکات بدن و استفاده از اشیاء است. دارندگان این هوش خودشان را از طریق این هوش بیان می کنند. آنها درک خوبی از حس تعادلی و هماهنگی چشم و دست و پا دارند. این آدمها واکنش های غریزی را شجاعانه کنترل می کنند. در زندگی شان مزاحم مردم نمی شوند و کسی را مسخره نمی کنند.

انسان هایی که این هوش را به قوت در خود دارند، به خوبی می توانند از دست هایشان استفاده کنند. ساختن صنایع دستی، ابراز احساسات از طریق بدن نیز از توانایی های آنها می باشد. اگر در این زمینه ذائقه هایی در بچه هایمان می بینیم، هوش مربوط به آن را باید در آنها تقویت کنیم.

هوش موسیقایی یا ریتمیک

این آدم ها معمولاً از صداهایی گوناگون لذت می برند. صداهایی همچون صدای جیرجیرک، صدای آب و...

این هوش آشتی و انس با عالم هستی است. انسان هایی که این هوش را در سطح بالایی دارند، انسان های با احساسی خواهند بود و با همسران خود نیز ارتباط خوبی خواهند داشت. دوستان صمیمی و حمایت کننده ای هستند و زمانی که وارد جمعی می شوند، همه را متحول می کنند.

هوش منطقی یا ریاضی

برای این منظور باید این هوش در آنها تقویت شود. کسانی که این هوش را بالقوه در خود دارند، توانایی استدلال قوی دارند. این هوش به معنای توانایی مغز در کار با اعداد و ترتیب های منطقی است. این افراد به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای ریاضی فکر می کنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار می کنند.

هوش کلامی یا زبانی

درکنار هوش هیجانی باید مراقبت های لازم را انجام دهیم. اولین آنها هوش کلامی است. یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. بنابراین با کلمات سرو کار دارد. دارندگان هوش کلامی از مهارتهای شنیداری تکامل یافته برخورداند.

ادامه نوشته

هوش معنوی، معنویت، مدیریت و رهبری

همانند بهره هوشی و هوش عاطفی، هوش معنوی نیز در مدیریت و رهبری بسار کاربرد دارد. بایرمن و ویتی ادعا می‌کنند یک پارادایم مدیریتی جدید که معنویت را در بر می‌گیرد در حال ظهور است. پارادایم جدیدی مدیریت حاصل تغییر در سطح هوشیاری کارکنانی و مدیرانی است که در محیط کار خود در پی معنای بیشتری هستند. افرادی که دیدگاهی معنوی دارند، نسبت به تغییر پذیراتر هستند، در زندگی خود احساس هدفمندی و معنا دارند، اهمیت اتصال به یک کل بزرگ‌تر را می‌فهمند، و ادراک و بیانی فردی از معنویت خود دارند.

ادامه نوشته

آیا هوش معنوی معیارهای هوش‌ را برآورده می‌سازد؟

تعریف معنویت به عنوان مجموعه‌ای از توانایی‌ها و مهارت‌ها اولین گام معرفی آن به عنوان یک هوش است، ولی باید دید که آیا می‌تواند معیارهای پذیرفته شده هوش که توسط دانشمندانی همچون گاردنر‌(۱۹۹۳) و مایر (۲۰۰۰) مطرح شده‌است را کسب کند یا نه. برای مثال گاردنر(۱۹۹۳) یکسری معیار مطرح کرده‌است و عقیده دارد اگر یک هوش بتواند اکثریتی از این معیارها را برآورده سازد، می‌توان آن را هوش دانست.

ادامه نوشته

ابعاد هوش معنوی

یکی از محققینی که سعی در معرفی هوش معنوی داشته است، رابرت ایمونز، استاد روانشناسی دانشگاه کالیفرنیا می‌باشد. او عقیده دارد تعابیر و معانی مختلف معنویت و مذهبی‌بودن سبب تمرکز تحقیقات بر روی معنای معنویت شده است. همزمان روندهای جدیدی در روانشناسی دین ظهور کرده است و به واسطه آنها اقداماتی اثر گذار ولی غیرمنسجم صورت گرفته است که به واسطه آنها باورها، تعهد و اعمال معنوی مرتبط با موفقیت در زندگی روزمره (برای مثال سلامت فیزیکی و روانی و نیز موفقیت در زندگی زناشویی) قلمداد می‌شوند. ایمونز عقیده دارد در چنین شرایطی وجود مفهومی که این پتانسیل را داشته باشد که ادبیات این موضوعات را یکپارچه کند، بسیار مهم است. او عقیده دارد این مفهوم هوش معنوی می‌باشد (۲۰۰۰).

ادامه نوشته

انواع هوش بر اساس کارکرد سیستم‌های عصبی مغز

چارچوب دیگری که برای مشخص کردن انواع هوش ارائه شده است، مبتنی بر کارکرد سیستم‌های عصبی مغز می‌باشد. زوهر و مارشال (۲۰۰۰) که ارائه‌کننده این چارچوب بودند، نتایج جالبی از مطالعات خود بر روی مغز بدست آوردند. آنها کارکرد مغز را از دیدگاه عصب‌شناسی بررسی کردند و همه انواع هوش‌های ممکن را به سه نوع سیستم عصبی اصلی در مغز پیوند دادند. عقیده دارند که همه هوش‌های دیگر زیرمجموعه‌های این نوع هوش قرار دارند :

1 -  بهره هوشی

2 -  هوش عاطفی

3 -  هوش معنوی

الف) تفکر خطی– بهره هوشی مغز:

اولین نوع همان بهره هوشی می‌باشد که مناسب حل مسائل ریاضی و منطقی می‌باشد.

ب) تفکر تعاملی – هوش عاطفی مغز:

دومین نوع نیز هوش عاطفی است که به افراد کمک می‌کند تا عواطف خود و دیگران را مدیريت کنند.

پ) تفکر متحدکننده –هوش معنوی مغز:

زوهر و مارشال هوش معنوی را به این صورت تعریف می‌کنند:

هوشی که از طریق آن مسائل مربوط به معنا و ارزش‌ها را حل می‌کنیم، هوشی که فعالیت‌ها و زندگی ما را در زمینه‌ای وسیع‌تر، غنی‌تر، و معنادار قرار می‌دهد، هوشی که به ما کمک می‌کند بفهمیم کدام اقدامات یا کدام مسیر معنادارتر از دیگری است (۲۰۰۰، ص ۴).

هوش معنوی برای کارکرد اثربخش بهره هوشی و هوش عاطفی ضرورت دارد. زوهر آن را هوش غایی ما می‌داند. هوش معنوی افراد را خلاق می‌کند. چون به افراد کمک می‌کند قواعد را جایگزین کنند و با مرزها بازی کنند. به ما توانایی تمیز و انتخاب می‌دهد. ما را سرشار از شفقت و ادراک می‌کند، و به ما کمک می‌کند محدودیت‌ها را ببینیم. در حقیقت این ماهیت تحول‌آفرین هوش معنوی است که آن را از هوش عاطفی متمایز می‌کند.

دانیل گلمن ادعا می‌کند هوش عاطفی باعث می‌شود که شخص درباره موقعیت خود قضاوت کند و رفتار مناسب آن موقعیت بروز دهد. این هوش درون مرزها کار می‌کند و باعث می‌شود که موقعیت هدایت‌کننده رفتار باشد. در مقابل هوش معنوی در درجه اول باعث می‌شود که شخص بپرسد چرا در چنین موقعیتی قرار گرفته است. هوش معنوی با مرزها سر و کار دارد، نه درون آنها، بنابراین به جای هدایت شدن توسط موقعیت، خودش موقعیت را خلق و هدایت می‌کند. هوش معنوی تاثیری متعالی بر زندگی کسانی دارد که آن را بکار می‌برند و توسعه می‌دهند.

شواهد علمی زیادی وجود این هوش را تایید می‌کنند. زوهر و مارشال چهار جریان پژوهشی را که منجر به اعتقاد‌شان به وجود هوش معنوی شده است برمی‌شمارند.

اول پژوهش پرسینگر و راماچاندران درباره وجود ناحیه خدا در مغز انسان. آنها نشان داده‌اند در مغز مرکزی وجود دارد که بین اتصالات عصبی دو قسمت شقیقه‌ای مغز قرار دارد. وقتی فرد در معرض یک تجربه معنوی یا مذهبی قرار می‌گیرد، دستگاه‌های بررسی فعالیت‌های مغزی دراین ناحیه فعالیت عصبی ثبت می‌کنند. البته ناحیه خدا وجود خداوند را ثابت نمی‌کند. ولی نشان می‌دهدکه مغز انسان طوری رشد پیدا کرده است که پرسش‌هایی درباره وجود و هستی‌شناسی بپرسد.

دوم به کار ولف سینگر در دهه ۱۹۹۰ اشاره می‌شود که نشان داد که یک فرایند عصبی در مغز مسئول معنا دادن و وحدت بخشیدن به تجربیات ما است. این یک فرایند عصبی که تجربه‌های ما را بهم پیوند می‌دهد. به طور خلاصه، سینگر متوجه شد که هر گاه مغز تحریک می‌شود، اعصاب درگیر شده در آن تحریک خاص، با فرکانس ثابتی (۴۰ هرتز) نوسان می‌کنند، در حالی که عصب‌هایی که درگیر این تحریک عصبی نشده‌اند، چنین نوسانی را تکرار نمی‌کنند. در نتیجه، نوسانات وحدت‌بخش ۴۰ هرتزی مبنای هوشیاری مغز هستند؛ یعنی این نوسانات به پاسخ فرد به محرک معنا می‌دهند. آنها هوش خطی و تعاملی را یکی می‌کنند تا معنایی وسیع‌تر به یک تجربه یا محرک بدهند.

سوم، زوهر و مارشال به کار ردولفو لیناس اشاره می‌کنند که با استفاده از مغزنگاری مغناطیسی که نقشه‌برداری از کل مغز را ممکن می‌کند، بر مبنای کار سینگر به مطالعه فعالیت‌های مغز پرداخت.
چهارم، به پژوهش دیکن درباره توانایی تعبیر نمادها و معنای در مغز اشاره می‌شود که با رشد غدد پشت پیشانی توسعه می‌یابد و مسئول توانایی انسان برای سخن گفتن است.

زوهر و مارشال از مجموع این مباحث و شواهد، وجود هوش معنوی به عنوان یک هوش یکپارچه‌کننده را نتیجه گرفتند. البته پژوهش‌های عصب‌شناسانه دیگری نیز احتمال وجود مبنایی عصبی برای تجربیات عرفانی یگانگی و ارتباط با هستی را در مناطق پایینی مغز را تایید کرده‌اند. البته نمی‌توان با توجه به این یافته‌ها معنویت را به چند فعالیت عصبی تقلیل داد، بله فقط می‌توان نتیجه گرفت که ممکن است معنویت مبنایی فیزیولوژیک در مغز داشته باشد.

نظریه هوش چندگانه هوارد گاردنر

در میان محققانی که انواع مختلف هوش را شناسایی کرده‌اند، کار هوارد گاردنر در دانشگاه هاروارد بر روی هوش‌های چندگانه کمک زیادی به درک این مطلب کرده است که هوش چندوجهی است. اکنون حاصل کار وی مورد قبول بسیاری از صاحبنظران می‌باشد. تحقیقات گاردنر نشان می‌دهد که انواع مختلف هوش نسبتا مستقل از یکدیگر رشد می‌کنند و مهارت

ادامه نوشته

پژوهش های هوش هیجانی

در خصوص موضوع پژوهش حاضر تحقیقاتی در داخل و خارج از کشور صـورت گرفتـه کـه چنـد مـورد ازاین پژوهش ها را بیان می کنیم:

 بـشارت (1386) در پژوهـشی کـه تحـت عنـوان "تـأثیرهـوش هیجـانی بـر کیفیـت روابـط اجتمـاعی دربـین دانشجویان دانشگاه تهران" انجـام داده؛ بـه ایـن نتیجـه دسـت یافتـه کـه بـین هـوش هیجـانی ومـشکلات بـین شخصی دانـشجویان همبـستگی منفـی معنـادار وجـود دارد. هـوش هیجـانی همچنـین بـا زمینـه هـاي مختلـف مشکلات بین شخصی دانشجویان همچون قاطعیت، صمیمیت، مـسئولیت پـذیري داراي همبـستگی معنـی دار است. هوش هیجانی بـا تقویـت سـلامت روانـی، تـوان همـدلی بـا دیگـران، سـازش اجتمـاعی، و رضـایت اززندگی؛ مشکلات بین شخصی را کاهش می دهد و زمینه بهبود روابط اجتمـاعی را فـراهم مـی سـازد. هـوشهیجـانی همچنـین از راهویژگـی هـاي ادراك هیجـانی،آسـان سـازي هیجـانی، شـناخت هیجـانی، مـدیریت هیجان ها به کمک ساز و کارهاي پیشبینی، افزایش توان کنترل،وتقویت راهبردهاي رویارویی کارآمـد بـه فرد کمک می کند تا کیفیت روابط اجتماعی را بهتر سازد.

 خویشتن دار (1385) در پژوهشی تحت عنوان "رابطه بین هـوش هیجـانی و حمایـت اجتمـاعی بـا رضـایت اززندگی دردانش آموزان دبیرستانی شهرستان بویین زهرا" به این نتیجه رسید کهبین هوش هیجـانی و حمایـت اجتماعی و رضایت از زندگی رابطه معنیدار وجـوددارد. همچنـین دختـران نـسبت بـه پـسران هـم در هـوش هیجانی و هم در میزان رضایت از زندگی داراي میانگین بالاتري هستند. همچنین تحلیل رگرسـیون نـشان دادکه از بین پنج عامل ترکیبی هوش هیجانی فقط سهعامل به طورمعنیدار پیشبینی کننده رضـایت از زنـدگی می باشند.

میرشمسی (1387) در پژوهشی باعنوان "بررسی رابطه هـوش معنـوي بـا کیفیـت زنـدگی دانـشجویان فنـی-مهندسی دانشگاه هاي دولتی وآزاد یزد" نشان داد کهبین هوش معنوي با کیفیـت زنـدگی دانـشجویان رابطـه مثبت و معنی دار وجود داردوهوش معنوي تکمیل کنندهومعنادهنده بخش هـاي گونـاگون زنـدگی انـسان است.

 حیدري (1389) در پژوهشی تحت عنوان "رابطه بین هوش هیجانی و حمایت اجتماعی با رضایت از زنـدگی در دانش آموزان پیش دانشگاهی شهرستان رشتخوار" به این نتیجه رسـید کـه بـین هـوش هیجـانی و حمایـت اجتماعی و رضایت از زندگی رابطه معنی دار وجود دارد. همچنین تحلیل همبستگی پیرسون نشان داد که بـین پنج عامل هوش هیجانی و رضایت از زندگی نیزرابطه معناداري وجوددارد (P< 0/01 ).

سلیمی شکراب (1389) در پژوهش خود با عنوان "بررسی نقش هوش معنوي وهوش هیجانی در پـیش بینـی اضطراب امتحان دانش آموزان دخترتیزهوش وعادي دبیرستان هاي شهرستان اردبیـل" بـه ایـن نتـایج دسـت یافت که هوش هیجانی براضطراب امتحان دانش آموزان دختـر تیزهـوش وعـادي اثـرمـستقیم دارد. امـا ایـن فرضیه که هوش هیجانی با واسطه هوش معنوي براضطراب امتحان دانش آموزان دخترتیزهـوش وعـادي اثـرغیرمستقیم دارد، تأیید نشد. همچنین لزوم توجه به نیازهاي معنوي دانـش آمـوزان و ارایـهآمـوزش هـاي لازم براي رشد و پرورش هوش معنوي آنها ضروري به نظر می رسد ومی تواند گامی مهم در کـاهش اضـطراب امتحان وبهبودعملکرد تحصیلی آنهاداشته باشد.

در تحقیقی با عنوان «بررسی تأثیر هوش هیجانی بـرمیـزان رضـایت از زنـدگی زناشـویی و رابطـه آن بـا نظـام ارزشی همسران» که توسط خداوندي راهدانه (1383) صورت گرفت،داده هاي پژوهش نـشان داد همـسرانی که داراي هوش هیجانی بالا هستند از رضایت زناشـویی بـالاتري برخوردارنـد ومیـزان رضـایت زناشـویی درهمسرانی که داراي هوش هیجانی یکسانی هستند بـالاتراز همـسرانی اسـت کـه هـوش هیجـانی غیـریکـسانی دارند.

در بررسی ارتباط هوش هیجانی، سبک اسنادي و خود کارآمدي با رضایت از زندگی در زنان شـاغل، احدي وهمکاران (1388) به این نتیجه دست یافتند که بین هوش هیجانی و خودکارآمدي بـارضـایت اززندگی رابطه مثبت ومعنی دار وجود دارد؛ اما بین سبکهاي اسنادي و رضـایت از زنـدگی رابطـه معنـی داري دیده نشد. همچنین نتابج رگرسیون نشان داد که خودکارآمدي توان پیش بینی رضایت از زندگی را دارد.

سـاراف،(‚2008به نقل از رهنما و عبدالملكي، 1388) بيان كردنـد كـه درانجام برخي از تكالي شغلي و تحصيلي، ن،ش هوش هيجـاني حتي از هوش شناختي نيز بالاتر است. پژوهشها نشان داده اندكه افراد بـا توانمنـدی هـای هيجـاني بـالا ، بهتـر مـي تواننـد بـامشكلات زندگي روبه رو شوند، هيجانهـا ی خـود را بـه گونـ ه ی موثرتری تنظيم كنند و روابط اجتماعي بهتری داشته باشند.

کانگولـسی و پیترسـن 1998 بـه نقـل ازآبیـسامرا ،2000) بـا انجـام مطالعـاتی بـرروي 175 دانـش آمـوز دبیرستانی با استفاده ازمقیاس هوش هیجانی بـار- ان دریافتنـد کـه دانـش آمـوزان بـا هـوش هیجـانی بـالا؛در مدرسه، خانه و رابطه بادوستان ونیزدرمحیط کارنسبت بـه دانـش آمـوزان داراي هـوش هیجـانی پـایین تـر، کمتر شکست را تجربه می کنند (به نقل از فرقدانی، 1383).

آستین وهمکاران (2004) در پژوهش انجام شده درمورد هـوش هیجـانی نـشان داده انـد کـه هـوش هیجـانی عامل مؤثروتعیین کننده دربرآیندهاي زندگی واقعی مانند موفقیت درمدرسه وتحـصیل، موفقیـت در شـغل و روابط بین شخصی، و به طور کلی در سلامت روان می باشد. همچنین هوش هیجانی بالا با سلامت هیجـانی و سلامت روانی بیـشتر همبـسته اسـت و بـا اخـتلال هـاي روانـی رابطـه معکـوس دارد. افـرادي کـه درتنظـیم هیجان هاي خود ودیگران مهارت دارنـد قـادر خواهنـد بـود از خـویش دربرابـرتـنش هـا محافظـت کننـد و مواردي همچون افسردگی، نا امیدي و اندیشه خودکـشی درمخیلـه آنـان کمتـرراه پیـدا مـی کنـد. بعـضی ازشواهد پژوهشی نشان می دهند که برخی ازمؤلفه هاي هیجانی با سازش یافتگی بهتـرافـراد، رابطـه تنگـاتنگی دارد.

ولادیمیـرتاکـسیک وتامـارا موهوریـ  (2006) در پژوهـشی بـاعنـوان "رابطـه بـین هـوش هیجـانی و شـاخص هـاي گونـاگون کیفیـت زنـدگی" بـه ایـن نتیجـه رسـیدند کـه هـوش هیجـانی نقـش مثبـت وقابـل  ملاحظه اي دربسیاري از جنبه هاي مهم وظایف بشري از قبیل انتقال فکر، خودبهبودي، حساس بـودن نـسبت به دیگران، درك هیجانات، انطباق با استرس، و پذیرش تجـارب دارد. همچنـین هـوش هیجـانی و شایـستگی رابطه قوي ومثبتی با رضایت از زندگی در خلال نمونه هاي گوناگون دارند.

چی سوموانـگ و همکـاران (2001) پژوهـشی را بـا عنـوان "بررسـی رابطـه بـین هـوش هیجـانی، رفتارهـاونگرش هاي دانش آموزان نسبت به زندگی و نحوه دستیابی به اهـداف آموزشـی" مطـرح کردنـد. یافتـه هـاي تحقیق آنان نشان داد که هوش هیجانی همبستگی مستقیمی بـا رضـایت از زنـدگی وعملکـرد اخلاقـی، ونیـزتوسعه فکري و اجتماعی دارد. همچنین هوش هیجانی باعدم توانایی در زندگی نسبت معکوس دارد.

کنت اس لاووهمکاران (2004) در تحقیقـی بـا عنـوان "اعتبـار و روایـی معیـار و سـاختار هـوش هیجـانی وکاربرد قابلیت هاي آن در مطالعات مدیریتی" نشان دادند که هوش هیجانی با ابعـاد شخـصیتی مـرتبط بـوده وتوانایی پیش بینی رادر خصوص رضایت از زندگی دارد. نویسندگان اعتبارو روایی ساختاري گـزارش هـاي خود و نتایج دیگر پژوهشگران پیرامون هوش هیجانی را به کمک دونمونه آموزشـی در تحقیـق بعـدي خـود مورد بررسی قرار دادند. در یک نمونه کـه مربـوط بـه دانـش آمـوزان مـی شـد، نتـایج اخـذ شـده ازوالـدین، تغییرات بیشتري را درمورد رضایت از زندگی دانش آمـوزان ونیـزاحـساس عـدم توانـایی در ایـشان پـس ازکنترل پنج بعد بزرگ شخصیتی آنان نشان می دهد.

اهمیت هوش هیجانی در زندگی

به اعتقاد برخی صاحب نظران هوش هیجانی در زنـدگی اهمیـت زیـادي داشـته ومـی تـوان حـداقل برخـی ازمشکلات زندگی بشرامروزي را با هوش هیجانی حل نمود (گلمن، 1995 به نقل ازعلیزاده، 1384).

در زیر مدلی ارایه شده که نشان می دهد هوش هیجانی نقش بالقوه در زندگی عادي افـراددارد.در ایـن مـدل منظور از رویدادهاي زندگی همان رخدادهاي مهـم زنـدگی ماننـد ازدواج، یـافتن شـغل، مـرگ یـک عزیـزویـا رویدادهاي عادي زندگی مثل ملاقات بادوستان و.. می باشد. پیامدها یا برآیند زنـدگی، بـه شـیوه بـالقوه زنـدگی افراد همراه با رویدادهاي مهم زندگی اشاره دارد. به طور کلی انتظارمـی رود افـرادي کـه هـوش هیجـانی پـایینیدارند نتوانند با حوادث فشارزاي زندگی (خطb )سازگار شوند و بنابراین واکنش هاي افسرده وار بیشتري از خـود نشان می دهند،در حالی که افراد داراي هوش هیجانی بالا پاسخهاي سازشـی و انطبـاقی بیـشتري نـسبت بـه وقـایع منفی زندگی از خودنشان داده وبا رویدادهاي زندگی برخوردمستقیمی دارند (نوري ونصیري، 1383).

مدل ترکیبی هوش هیجانی دنیل گلمن

مدل گلمن چهار ساختار اصلی هوش هیجانی را به تصویرمی کشد. نخست، خودآگاهی کـه عبـارت اسـت از توانایی خواندن هیجانات خود و تشخیص تأثیرات شان در حالی که از احساسات باطنی به عنـوان راهنمـایی بـراي تصمیم گیري استفاده مـی شـود. خـود نظـم دهـی سـازه دوم اسـت کـه شـامل هیجانـات شخـصی و تکانـه هـا و سازگاري با تغییرات موقعیتی است. ساختار سوم آگاهی اجتماعی است که شـامل توانـایی احـساس، فهمیـدن و تحت تأثیر قرار دادن هیجانات دیگران است و شبکه هاي اجتمـاعی را شـامل مـی شـود. نهایتـاً مـدیریت روابـط چهارمین سازه است که مستلزم توانایی براي منبع الهام بودن، متأثر سـاختن و رشـد دیگـران اسـت وبـا نظـم دادن تعارض دارد (گلمن، 1998).

ادامه نوشته

مدل مختلط هوش هیجانی بار – ان

مدل بار - ان از هوش هیجانی به داشتن استعداد براي عمل کردن و موفقیت در عملکـرد مربـوط مـی شـود و این موضوع فرایند مدار است تـا نتیجـه مـدار (بـار - ان ، 2002). ایـن موضـوع بـر روي تعـدادي از توانـایی هـاي هیجانی و اجتماعی تمرکز دارد که شامل توانایی آگاه شدن و بیان خود، توانایی ارتباط داشتن با دیگران، توانـایی رسیدگی به هیجانات قوي ، و توانایی سازگاري با تغییرات و حل مسایلی می باشـد کـه داراي ماهیـت اجتمـاعی

ادامه نوشته

مدل توانایی هوش هیجانی سالووي و مایر

پیتر سالووي و جان مایر اولین کسانی بودند که واژه هوش هیجانی رادر سال 1990 ابداع کردنـد. از آن زمـان بر روي اهمیت این سازه تحقیق هایی انجام شد. نظریه هوش هیجانی ، ایده هاي کلیدي مربوط بـه هـوش و هیجـان را با هم ترکیب کرده است. از نظریه هوش این ایده برداشت مـی شـود کـه هـوش شـامل توانـایی انجـام اسـتدلال انتزاعی است (مایرو سالووي و کاروسو، 2002).

ادامه نوشته

دیدگاه مختلط هوش هیجانی

هوش هیجانی از سوي بعضی از پژوهشگران براي توصیف توانـایی هـایی بـه کـار رفتـه کـه برخـی از جنبـه هـاي شخصیت را نشان میدهند. مایر و سالوي و کاروسو (1997) مدل توانمندي را از مدل مختلط هوش هیجـانی متمـایز کردند. مدل مختلط شامل طیف وسیعی از متغیرهاي شخصیتی است که در تـضاد بـا مـدل توانمنـدي مـایر و سـالوي بوده و کاملاً شناختی می باشد. یک وجـه کـاملاً متفـاوت ایـن دو مـدل ، تفـاوت میـان مفهـوم «صـفت» و «پـردازش اطلاعات» هوش هیجانی است. این وجه تمـایز در دیـدگاه هـاي مختلـف سـنجش وتعـاریف عملیـاتی کـه از سـوي نظریه پردازان مدل مختلط و توانمندي بیان شده نیز نمایان است. مفهوم «صفت» هوش هیجانی بـا شـاخص هـاي بـین موقعیتی رفتار نظیر همدلی ، جرأت و خوش بینی ارتباط دارد ؛ در حـالی کـه مفهـوم «پـردازش اطلاعـات» مربـوط بـه توانایی هایی نظیر توانایی تشخیص و ابراز هیجان می باشد. مفهوم «صفت» ریشه در چـارچوب شخـصیتی دارد کـه ازطریق پرسشنامه هاي خودسنجی که رفتار خاصی را می سنجند ، اندازه گیري می شود (بار ـ ان، 1997؛ سـالوي، مـایر، گلمن، تروي و پالفی، 1995).

این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی تحت الـشعاع متغیر هـاي شخـصیتی نظیـر همـدلی و تکانـشی بـودن و نیـز ساختار هایی که همبستگی بالقوه با آنها دارند مانند انگیزش، خودآگاهی و امیـدواري قـرار مـی گیـرد ؛ در حـالی که دیدگاه «پردازش اطلاعات» بیشتر بر بخش هـاي سـازنده هـوش هیجـانی و رابطـه آن بـا هـوش سـنتی متمرکـز می باشد (بار ـ ان و پارکر، 2000).