سلطه گري و سلطه پذيري ازديدگاه مانس اشپربر

مانس اشپربر در كتاب نقد و تحليل جباريت ، شخصيت فردي را مورد تحليل قرار مي دهد كه در مقابل زيردستانش ديكتاتور و سلطه گر است ولي در مقابل بالادستانش مطيع و سربه زير وي معتقد است براي شناخت شخصيت چنين فردي بايد ابتدا نظام « ارجاع و سنجش » او را شناسايي مي كنيم يعني او را همان گونه ببينيم كه خود مي بيند البته به اين مفهوم كه نظر او را درمورد خودش درست بپنداريم بلكه درست در همين ارزيابي اوست كه ما نمونه اي از كاركرد ضميرش را باز مي يابيم و آنرا به مشابه سند به كار مي بريم . اشپربر نظام سنجش و ارجاع را اينگونه تعريف مي كند .

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از ديدگاه آيزنگ

هانس آيزنگ از مجله روان شناسي است كه بسيار سرسختانه از نظريه هاي روان كاوي انتقادي مي كرد نظريه او به نظريه صفات معروف مي باشد كه يكي از نظريات تحليل عامل مي باشد . در نظريه صفات شخصيت انسان ساختاري طبيعي دارد و با تحليل عاملي مي توان آن را نمايان كرد . تحليل عامل فرض را براين مي گذارد كه رفتارهاي همانند با يكديگر ارتباط دارند اين ارتباط را با روشهاي آماري مي توان مشخص كرد .

آيزنگ كار خود را از رفتار هاي منفرد و صفات آغاز مي كند و در پي يافتن ابعاد اصلي و يا سخنهاي شخصيت بر مي آيد وي در تحقيق وسيعي به اين نتيجه مي رسد كه مي توان شخصيت را با سه بعد برون گرايي ، درون

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از ديدگاه ملاني كلاين

ديدگاه ملاني كلاين در اين زمينه تأثير حياتي محيط اوليه كودكي اين نتيجه را به دنباي دارد كه جنبه هاي نامطلوب نگرش فرد بزرگسال نسبت به كودك رشد او را مختل مي سا زد زيرا اين نگرشها نفرت و سركشي و يا نوعي تسليم و اطاعت افراطي را دركودك ايجاد مي كند .

در عين حال كودك نگرش خصمانه تند و تيز والدين را دروني ميكند با توجه به چنين تجربياتي والديني كه فوق العاده سخت گير و مستبد يا فاقد تفاهم و عشق و محبت باشند از طريق همانند سازي در شكل گيري منش كودك اثر مي گذارند و ممكن است بعد ها او را به تكرار آنچه خودش متحمل كرده است سوق دهند . به اين

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از ديدگاه هورناي

هورناي اضطراب اساسي را عبارت مي داند از احساس منزوي شدن بيچارگي و بي پناهي در دنيايي كه بالقوه خطرناك و ترسناك است عواملي كه از طرف جامعه و به خصوص خانواده در كودك ايجاد احساس ناامني مي كند عبارتند از تسلط زياد ، بي تفاوتي ، رفتار بي ثبات ، عدم احترام براي احتياجات كودك ، توجه و محبت بيش از حد ، عدم گرمي و صميميت كافي ، تبعيض، محافظت شديد ، واگذاري مسئوليت زياد و يا عدم آن ، پرخاشگري و خشونت براي كسب احساس امنيت ، كودك درمقابل اين عوامل روشهاي مختلفي از خود نشان مي دهد و همانها را فرا مي گيرد اين رفتارها نوع شخصيت و منش او را تشكيل مي دهند به نظر هورناي نيازهاي رواني افراد را مي توان يه سه دسته تقسيم كرد .

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از ديدگاه آدلر

آلفرد آدلر در كتاب « شناسايي سرشت بشر» به دو سنخ فرمانبردار و فرمانفرما قائل مي شود او مي گويد ك فرد فرمانبردار مطابق قواعد و قوانين ديگران زندگي مي كند و اين سنخ از طرف ديگر سنخ فرمانفرما از خود مي پرسد : « چگونه مي توانم از همه برتر باشم؟» و اين آدمي است كه هرجا احتياج به مدير باشد سرو كله اش پيدا مي شود .

آدلر هر دو سنخ را ، دستكم در شكل افراطيشان نامطلوب مي داند و آنها را نتيجه آموزش و پرورش مي شناسد مي گويد :« بزرگترين عيب تربيت قدرت پرستان اين است كه كودك را با آرمان قدرت به بار مي آورند و لذت هاي قدرت داشتن را به او نشان مي دهند .

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از نظر برتراند راسل

برتراند راسل در كتاب قدرت بيان مي كند كه « ميل به قدرت » دو صورت دارد : آشكار در رهبران ، پنهان در پيروان آن ها .

وقتي كه مردم باميل از رهبري پيروي مي كنند منظورشان اين است كه آن گروهي كه رهبر در رأس آن قرار دارد . قدرت را بدست مي آورد و احساس مي كنند كه پيروزي رهبر پيروزي خود آنهاست بيشتر مردمان توانايي رهبر و به پيروزي رساندن گروهشان را در خود نمي بينند بنابراين سردسته اي را پيدا مي كنند كه به نظر مي آيد از شجاعت و توانايي لازم براي بدست آوردن قدرت بهرمند است .

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از ديدگاه اريك فروم

فروم انسان را از لحاظ فيزيولوژيكي و جسمي جزو حيوانات به شمار مي آورد . ولي برخلاف آنها به خاطر اينكه در رده هاي عالي تكامل قرار دارد و هوش زيادي دارد رفتارش كمتر تابع غرايز است به نظر خود او خرد ، خودآگاهي و تفكر سه كيفيتي هستند كه انسان را بصورت موجود خارق العاده و طبيعت در آورده است انسان برخلاف ساير جانداران نرمش تقريباً نامحدودي دارد ، همه چيز را مي تواند بخورد ، همه جا مي تواند زندگي كند …. مي تواند جنگجو ، صلح دوست يا استعمارگر و راهزن باشد . هيچ وضع روحي نيست كه انسان با آن سازگاري نباشد همه كار مي توان با انسان كرد و به هر منظور از او مي توان استفاده كرد . ولي علي رغم

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از ديدگاه يونگ

اصل جابه جايي نيرو اين است كه نيروي مصرف شده براي ايجاد يك وضع يا حالت رواني ، از بين نمي رود، بلكه در جاهاي ديگري به كار گرفته مي شود اين اصل را در علم فيزيك به نام قانون اول ترموديناميك يا اصل صرفه جويي انرژي مي نامند كه براي اولين بار هلمهولتز عنوان كرد .

يونگ از اين اصل در توجيه فعاليتهاي رواني استفاده كرد و گفت اگر ارزش رواني خاصي ضعيف و يا ناپديد شود ، تمام انرژي يا نيرويي كه آن ارزش رواني از خود نشان مي دهد از دست نمي رود ، بلكه در ارزش رواني نوع ديگر تجلي مي يابد .

ادامه نوشته

سلطه گري وسلطه پذيري از ديدگاه فرويد

اولين نظريه اي كه در شخصيت بررسي مي شود نظريه روانكاوي است . نظريه روانكاوي فرويد از آن رو مطالعه مي شود كه در فرهنگ امريكا مقبوليت عام يافته ، در تاريخ روانشناسي جايگاه خاصي پيدا كرده و به عنوان الگويي از يك نظريه روان پوشي اهميت اهميت پيدا كرده است .

نظريه روان كاري بازتابي است كه از ارزشهاي در حال تغيير جامعه غرب كه خود نيز در تغيير آن ارزشها موثر بوده است . آنچه محور نظريه روانكاري را تشكيل مي دهد اين است كه انسان نظامي از انرژي است . ماهيت هر نظام اين

ادامه نوشته

سلطه گري و سلطه پذيري از ديدگاه روان تحليلي

در خلال جنگ جهاني دوم روان كاري در تحليل فاشيسم و نازيسم مطالعات فراواني درباره قدرت طلبي انجام داد . آنها سعي داشتند كه با بررسي اثر نگرشي هاي اجتماعي درشخصست ، مساله سلطه گري و قدرت طلبي را روشن سازند . آدرنو و همكارانش در سال 1950 به مطالعه در زمينه شخصيت مقتدر و ريشه پيش داروري ها پرداختند و نشان دادند كه چه تعداد از اين نوع شخصيت ها بازتابي از دفاع عليه نوعي كشمكش سركوب شده در برابر اقتدار است .

ادامه نوشته

مسئله سلطه گری و سلطه پذيری در روانشناسی

از زمانهاي قديم مساله سلطه گري و سلطه پذيري از جمله مسائلي بوده است كه ذهن نويسندگان را به خود مشغول داشته است . هر چند كه اين نويسندگان نظرات و دلايل خود را در قالب داستانها بيان كرده اند . اما ديد روانشناختي عميقي داشته اند . به عنوان مثال : ميان انسان و جانوران ديگر تفاوتهاي گوناگوني وجود دارد كه پاره اي عقلي است و پاره اي عاطفي يكي از تفاوتهاي عاطفي مهم اين است كه تمايلات انسان ، برخلاف جانوران ، اساساً بي حد و حصر است و ارضاي كامل آنها ممكن نيست . مار بوأ وقتي خوراكش را مي خورد مي خوابد تا آنكه دوباره گرسنه شود . انگيزه فعاليتهاي جانوران ، به استثناي موارد نادر ، نيازهاي نخستين است . در مورد انسان قضيه

ادامه نوشته