اولين نظريه اي كه در شخصيت بررسي مي شود نظريه روانكاوي است . نظريه روانكاوي فرويد از آن رو مطالعه مي شود كه در فرهنگ امريكا مقبوليت عام يافته ، در تاريخ روانشناسي جايگاه خاصي پيدا كرده و به عنوان الگويي از يك نظريه روان پوشي اهميت اهميت پيدا كرده است .

نظريه روان كاري بازتابي است كه از ارزشهاي در حال تغيير جامعه غرب كه خود نيز در تغيير آن ارزشها موثر بوده است .

آنچه محور نظريه روانكاري را تشكيل مي دهد اين است كه انسان نظامي از انرژي است . ماهيت هر نظام اين است كه در آن انرژي جريان پيدا مي كند از مسير اصلي منحرف مي شود و يا لبريز مي گردد و در همه اين موارد مقداري انرژي ثابت است و اگر از آن در يك جهت استفاده شود انرژي كمي براي استفاده در جهت ديگر باقي نخواهد ماند .

اگر اين انرژي صرف مسائل تربيتي شود از انرژي موجود براي هدفهاي جنسي خواهد كاست و برعكس اگر مانعي بر سر راه ارضاء اين انرژي در يكي از كانالها ايجاد شود كانال ديگري پيدا خواهد كرد كه در آن معمولاً با مقاومت كمتري روبه رو مي شود .

هدف همه رفتارها ، كسب لذت است و معني آن كاهش تنش يا راه اندازي انرژي است . صرفنظر از اين كه انسان نظامي از انرژي است ، مانند ساير حيوانات ، تحت تاثير غريزه ها ، سائق جنسي و پرخاشگري نيز قرار دارد .

فرويد انگيزه هاي پرخاشگري را انگيزه اصلي براي فعاليت آدمي مي داند . وي در رابطه با اينكه گروهي كاملاً متابعت و فرمانبرداري از رئيس و يا رهبر و يا بالادست خود را پيش مي گيرند ، فرضيه اي را مطرح مي كند :

متابعت بر پايه دگرگوني عاطفي ستيزه جو در عشق استوار است . عشق غيرجنسي كه در آن انگيزه جنسي از هدف ابتداي خود فراتر مي رود و به يك دوستي مبدل مي شود و اين رشته بر پايه همانند سازي است و به اين معنا كه افراد رئيس خود را به عنوان آرمان بر مي گزينند . 

وي در كتاب آينده يك پندار نشان مي دهد كه جامعه از فرد مي خواهد تا ارضاي نيازهاي غريزي خود را صرف نظر كند و يا به جاي حمايت كردن آنها را تحت كنترل قرار دهد . اين درخواستهاي جامعه نسبت بروز كشمكش مي شود و اين كشمكش از طريق همانند سازي فرد با سلطه ممنوعيت و از راه دروني كردنش به حد تعادل مي رسد . اين چنين است كه خداوند مي تواند كاركردي همانند والدين داشته باشد . زيرا اعتقاد به خدا به انسان كمك مي كند تا عواطف ضعيف را از بين ببرد و از ارضاي غريزههاي تهديدي براي زندگي جامعه است چشم پوشي كند . به نظر فرويد انگيزه پرخاشگري سبب ايجاد نيروي ويرانگر و اساسي در انسان است كه مي توان بر ضد ديگران به صورت ديگر آزاري و يا بر ضد خود شخص به شكل خودآزاري عمل كند . نظر فرويد در مورد اهميت پرخاشگري در رفتار انسان از مشاهدات او ناشي مي شود ولي تفسير او از اين مشاهدات ، ماهيت كاملاً مشخص فلسفي داشت . 

براي مثال ( فرويد در كتاب تمدن و رنجهاي آن 1930) چنين اظهار نظر كرد كه واقعيتي كه در پشت اين تمدن قرار دارد ـ و با اشتياق زيادي انكار مي شود ـ اين است كه انسانها موجوداتي آرام ، دوست داشتني و صلح طلب نيستند كه فقط وقتي به آنها حمله شود از خود دفاع كنند ، بلكه ميل شديد به پرخاشگري را بايد به عنوان بخشي از زندگي غريزي آنها به حساب آورد . ص85

او سپس ادامه مي دهد كه در پس تمام روابط عشقي و عاطفي انسانها به يكديگر ـ به جز عشق مادر به فرزند مذكر خود غريزه پرخاشگري قرار دارد . 

فرويد معتقد بود كه كودكان درك زنده اي از ارتباط هاي سلطه گري و سلطه پذيري دارند كه دائماً در ارتباط با والدين و در رقابت با خواهران و برادران و ديگر همسالان ، در كشاكش تثبيت موقعيت خود هستند وي اشاره مي كند كه كودكاني كه اولين صحنه ارتباط جنسي بزرگسالان را مشاهده مي كنند آن را به عنوان حمله اي از جانب مرد به زن تفسير مي كنند كه در برخي افراد اين تجربيات زود ممكن است پيوند مابين الگوهاي رفتار جنسي و الگوهاي سلطه پذيري و سلطه گري را تقويت كند و در نتيجه آنها بعدها ممكن است رويه هاي پرخاشگري و سلطه گري را اختيار كنند كه ارتباط جنسي آنها بيشتر به مقوله اجحاف يا تهاجم و ديگر آزاري خواهد بود تا اظهار عشق . اما به واقع بزرگترين مشكلي كه كودكان با آن روبرويند ، درايجاد حسي از قدرت وموقعيت خانوادگي و سلسله مراتب اجتماعي است . ديگر آزاري و خود آزاري را بايد در ارتباط با اين مسائل مورد تجزيه و تخليل قرار داد نه تأثيرات جنسي در كودكان .

مهمترين قسمت نظريه فرويد به رشد غرايز اختصاص دارد و غرايز به صورت تنشهاي بدني ظاهر مي شوند و گرايش به تمركز در نواحي معيني از بدن دارد كه نواحي شهواترا ناميده مي شود . بين مفاهيم مراحل رشد تثبيت و واپس روي ، اهميت بسيار زيادي در نظريه روانكاوي رشد دارند فرويد معتقد است كه اگر فرد در خلال مرحله اي از رشد درست ارضاء نشده باشد . در همان مرحله باقي مي ماند و خصوصيت آن مرحله در او تثبيت مي شود . بر اين مبنا شخصيت را به انواع گوناگون تقسيم مي كند شخصيت دهاني ، معقدي ، احليلي .

ويژگي هاي شخصيت دهاني با فرايندهاي مرحله دهاني ارتباط مي يابد . شخصيتهاي دهاني خود شيفته اند يعني تنها به خود توجه دارند و از ديگران به عنوان موجوداتي متفاوت ، شناخت روشني ندارند . ديگران با توجه به آنچه به او مي توانند به وي بدهند مورد توجه قرار مي گيرند .

شخصيت هاي دهاني همواره تقاضاي چيزي را دارند ….. يا به صورت تقاضاي ملايم و دادخواهانه و يا به صورت خاسته اي پرخاشگرا .

شخصيتهاي معقدي ناشي از مرحله معقدي رشد است . برخلاف ارضاء دهاني كه مي تواند در بزرگسالي نسبتاً به شكل غير سركوبگرانه بيان شود ارضاء حاصل از تكانه هاي معقدي بايد به مقدار قابل ملاحظه اي تغيير شكل پيدا كند . ويژگيهاي شخصيت معقدي به فرايندهاي مربوط است كه در مرحله رشد معقدي جريان دارد و به طور كامل پشت سر گذاشته نشده است .

فرآيندهاي بدني ( انباشتگي و تخليه مدفوع ) و روابط ميان فردي با گره زدن اين دو به يكديگر شخصيت معقدي مدفوع را به عنوان سنبل قدرت به حساب مي آورد .

تغيير از شخصيت دهاني به معقدي تغييري از « به من بده » به آنچه مي گويم « انجام بده » و يا از « مجبورم به تو بدهم » به « مجبورم از تو اطاعت كنم »

شخصيت معقدي به داشتن ويژگيهاي سه گانه اي معروف است كه آنرا تثبيت معقدي مي خوانند اين سه ويژگي عبارتند از نظم و پاكيزگي و لثامت و اجاجت .

شخصيت معقدي اغلب مطيع و فرمانبرداري است ولي گهگاه مواردي از طغيان مبارزه طلبي وكينه توزي نشان مي دهد و شخصيتهاي معقدي نسبت به تجاوزهاي خارجي به حوزه قدرت واقعي يا حرفي حساس هستند . اين افراد به سرعت به روش انجام كار خويش دل مي بندند و از ديگران انتظار پذيرش دارند از پذيرش خواسته يا دستور ديگران به خصوص اگر صاحب نفوذ باشند امتناع مي كنند .

ولي همان چيزها را وقتي از آن خود بدانند و داوطلبانه انجام مي دهند . مسئله مهم براي آنها تحت سلطه بودن است .

 در آخر فرويد معتقد بود كه فعاليتهاي علمي و تلاشهاي هنري در واقع كليه فعاليتهاي فرهنگي ، راههاي ابراز انرژي جنسي و پرخاشگري است كه از ارضاء مستقيم منع شده است .