انسان کامل از دیدگاه کارل مارکس

ماهیت انسان امری مجرد نیست که ویژه ی یک فرد خاص انسانی باشد.ماهیت انسان در واقع عبارت است از مجموعه ی کلیه ی مناسبات اجتماعی معنی این تعریف آن است که انسان تنها یک موجود طبیعی و یک واحد بیولوژیک نیست.روشن است که انسان از جهت منشا پیدایش خود و از جهت مختصات فیزیولوژیک-تشریحی و قانونمندی بیولوژیک اعضاء خود با طبیعت پیوند دارد و عالیترین محصول تکامل طبیعی ست، ولی طبیعت هیچ یک از آن مختصاتی را که ما آن را “مختصات انسانی”می نامیم به انسان از ابتدای زایش داده نشده است (مانند شعور، زبان، عواطف و احساسات و حتی امکان راست راه رفتن که کودک به کمک خانواده و جامعه فرا می گیرد).در حالیکه انسان تمام محمل های ضروری را برای کسب این مختصات از اسلاف خود به ارث برده است.

ادامه نوشته

نظریه مارکسیسم در مورد پیدایش دین و نقد آن

در نظریه مارکسیست ها الزاما باید قبول کنیم که در دوره اشتراک اولیه، دین حتما وجود نداشته، دین بعد از مالکیت و بعد از آنکه جامعه به دو گروه استثمارگر و استثمار شده، غنی و فقیر تقسیم شد، پیدا شده است. بنابراین دین را طبقه حاکمه وضع کرده اند. طبق نظریه اینها ما باید قبول کنیم که واضعین اولیه دین، خودشان 

ادامه نوشته

نظریه دینی کارل مارکس

کارل مارکس معتقد بود که نقد سیاسی و فلسفی دین به تجزیه و تحلیل آن به عنوان یک واقعیت اجتماعی ارجحیت دارد اصطلاح افیون ملت های مارکس به این خاطر است که در زمان او دین در خدمت دولت و طبقات حرفه بوده و سخنرانیها و خطبه های کشیشان باعث شده که کارگران بیشتر به قبول و راضی شدن به 

ادامه نوشته

نظریه تاریخی – اجتماعی ویگوتسکی

نظریه تاریخی – اجتماعی ویگوتسکی در زمینه رشد شناختی

ویگوتسکی سعی کرد نظریه ای خلق کند تا در آن ارتباط بین دو مسیر رشد یعنی مسیر طبیعی که از درون سرچشمه می گیرد و مسیر تاریخی –اجتماعی که کودک را از بیرون تحت تاثیر قرار می دهد ،نشان دهد.

دیدگاه مارکس درباره طبیعت

از آنجا که ویگوتسکی سعی داشت نوعی روانشناسی بر اساس نظریه مارکسیسم ابداع کند، بهتر است کمی با نظریه مارکس درباره ماهیت انسان صحبت کنیم.

مارکس متوجه شده بود که انسان ها دارای نیازهای زیست شناختی اند، اما بیشتر به ظرفیت انسان برای تولید تاکید می کرد. به اعتقاد وی انسان ها از طریق اختراع و استفاده 

ادامه نوشته