انواع هوش بر اساس کارکرد سیستم‌های عصبی مغز

چارچوب دیگری که برای مشخص کردن انواع هوش ارائه شده است، مبتنی بر کارکرد سیستم‌های عصبی مغز می‌باشد. زوهر و مارشال (۲۰۰۰) که ارائه‌کننده این چارچوب بودند، نتایج جالبی از مطالعات خود بر روی مغز بدست آوردند. آنها کارکرد مغز را از دیدگاه عصب‌شناسی بررسی کردند و همه انواع هوش‌های ممکن را به سه نوع سیستم عصبی اصلی در مغز پیوند دادند. عقیده دارند که همه هوش‌های دیگر زیرمجموعه‌های این نوع هوش قرار دارند :

1 -  بهره هوشی

2 -  هوش عاطفی

3 -  هوش معنوی

الف) تفکر خطی– بهره هوشی مغز:

اولین نوع همان بهره هوشی می‌باشد که مناسب حل مسائل ریاضی و منطقی می‌باشد.

ب) تفکر تعاملی – هوش عاطفی مغز:

دومین نوع نیز هوش عاطفی است که به افراد کمک می‌کند تا عواطف خود و دیگران را مدیريت کنند.

پ) تفکر متحدکننده –هوش معنوی مغز:

زوهر و مارشال هوش معنوی را به این صورت تعریف می‌کنند:

هوشی که از طریق آن مسائل مربوط به معنا و ارزش‌ها را حل می‌کنیم، هوشی که فعالیت‌ها و زندگی ما را در زمینه‌ای وسیع‌تر، غنی‌تر، و معنادار قرار می‌دهد، هوشی که به ما کمک می‌کند بفهمیم کدام اقدامات یا کدام مسیر معنادارتر از دیگری است (۲۰۰۰، ص ۴).

هوش معنوی برای کارکرد اثربخش بهره هوشی و هوش عاطفی ضرورت دارد. زوهر آن را هوش غایی ما می‌داند. هوش معنوی افراد را خلاق می‌کند. چون به افراد کمک می‌کند قواعد را جایگزین کنند و با مرزها بازی کنند. به ما توانایی تمیز و انتخاب می‌دهد. ما را سرشار از شفقت و ادراک می‌کند، و به ما کمک می‌کند محدودیت‌ها را ببینیم. در حقیقت این ماهیت تحول‌آفرین هوش معنوی است که آن را از هوش عاطفی متمایز می‌کند.

دانیل گلمن ادعا می‌کند هوش عاطفی باعث می‌شود که شخص درباره موقعیت خود قضاوت کند و رفتار مناسب آن موقعیت بروز دهد. این هوش درون مرزها کار می‌کند و باعث می‌شود که موقعیت هدایت‌کننده رفتار باشد. در مقابل هوش معنوی در درجه اول باعث می‌شود که شخص بپرسد چرا در چنین موقعیتی قرار گرفته است. هوش معنوی با مرزها سر و کار دارد، نه درون آنها، بنابراین به جای هدایت شدن توسط موقعیت، خودش موقعیت را خلق و هدایت می‌کند. هوش معنوی تاثیری متعالی بر زندگی کسانی دارد که آن را بکار می‌برند و توسعه می‌دهند.

شواهد علمی زیادی وجود این هوش را تایید می‌کنند. زوهر و مارشال چهار جریان پژوهشی را که منجر به اعتقاد‌شان به وجود هوش معنوی شده است برمی‌شمارند.

اول پژوهش پرسینگر و راماچاندران درباره وجود ناحیه خدا در مغز انسان. آنها نشان داده‌اند در مغز مرکزی وجود دارد که بین اتصالات عصبی دو قسمت شقیقه‌ای مغز قرار دارد. وقتی فرد در معرض یک تجربه معنوی یا مذهبی قرار می‌گیرد، دستگاه‌های بررسی فعالیت‌های مغزی دراین ناحیه فعالیت عصبی ثبت می‌کنند. البته ناحیه خدا وجود خداوند را ثابت نمی‌کند. ولی نشان می‌دهدکه مغز انسان طوری رشد پیدا کرده است که پرسش‌هایی درباره وجود و هستی‌شناسی بپرسد.

دوم به کار ولف سینگر در دهه ۱۹۹۰ اشاره می‌شود که نشان داد که یک فرایند عصبی در مغز مسئول معنا دادن و وحدت بخشیدن به تجربیات ما است. این یک فرایند عصبی که تجربه‌های ما را بهم پیوند می‌دهد. به طور خلاصه، سینگر متوجه شد که هر گاه مغز تحریک می‌شود، اعصاب درگیر شده در آن تحریک خاص، با فرکانس ثابتی (۴۰ هرتز) نوسان می‌کنند، در حالی که عصب‌هایی که درگیر این تحریک عصبی نشده‌اند، چنین نوسانی را تکرار نمی‌کنند. در نتیجه، نوسانات وحدت‌بخش ۴۰ هرتزی مبنای هوشیاری مغز هستند؛ یعنی این نوسانات به پاسخ فرد به محرک معنا می‌دهند. آنها هوش خطی و تعاملی را یکی می‌کنند تا معنایی وسیع‌تر به یک تجربه یا محرک بدهند.

سوم، زوهر و مارشال به کار ردولفو لیناس اشاره می‌کنند که با استفاده از مغزنگاری مغناطیسی که نقشه‌برداری از کل مغز را ممکن می‌کند، بر مبنای کار سینگر به مطالعه فعالیت‌های مغز پرداخت.
چهارم، به پژوهش دیکن درباره توانایی تعبیر نمادها و معنای در مغز اشاره می‌شود که با رشد غدد پشت پیشانی توسعه می‌یابد و مسئول توانایی انسان برای سخن گفتن است.

زوهر و مارشال از مجموع این مباحث و شواهد، وجود هوش معنوی به عنوان یک هوش یکپارچه‌کننده را نتیجه گرفتند. البته پژوهش‌های عصب‌شناسانه دیگری نیز احتمال وجود مبنایی عصبی برای تجربیات عرفانی یگانگی و ارتباط با هستی را در مناطق پایینی مغز را تایید کرده‌اند. البته نمی‌توان با توجه به این یافته‌ها معنویت را به چند فعالیت عصبی تقلیل داد، بله فقط می‌توان نتیجه گرفت که ممکن است معنویت مبنایی فیزیولوژیک در مغز داشته باشد.

پژوهش های هوش هیجانی

در خصوص موضوع پژوهش حاضر تحقیقاتی در داخل و خارج از کشور صـورت گرفتـه کـه چنـد مـورد ازاین پژوهش ها را بیان می کنیم:

 بـشارت (1386) در پژوهـشی کـه تحـت عنـوان "تـأثیرهـوش هیجـانی بـر کیفیـت روابـط اجتمـاعی دربـین دانشجویان دانشگاه تهران" انجـام داده؛ بـه ایـن نتیجـه دسـت یافتـه کـه بـین هـوش هیجـانی ومـشکلات بـین شخصی دانـشجویان همبـستگی منفـی معنـادار وجـود دارد. هـوش هیجـانی همچنـین بـا زمینـه هـاي مختلـف مشکلات بین شخصی دانشجویان همچون قاطعیت، صمیمیت، مـسئولیت پـذیري داراي همبـستگی معنـی دار است. هوش هیجانی بـا تقویـت سـلامت روانـی، تـوان همـدلی بـا دیگـران، سـازش اجتمـاعی، و رضـایت اززندگی؛ مشکلات بین شخصی را کاهش می دهد و زمینه بهبود روابط اجتمـاعی را فـراهم مـی سـازد. هـوشهیجـانی همچنـین از راهویژگـی هـاي ادراك هیجـانی،آسـان سـازي هیجـانی، شـناخت هیجـانی، مـدیریت هیجان ها به کمک ساز و کارهاي پیشبینی، افزایش توان کنترل،وتقویت راهبردهاي رویارویی کارآمـد بـه فرد کمک می کند تا کیفیت روابط اجتماعی را بهتر سازد.

 خویشتن دار (1385) در پژوهشی تحت عنوان "رابطه بین هـوش هیجـانی و حمایـت اجتمـاعی بـا رضـایت اززندگی دردانش آموزان دبیرستانی شهرستان بویین زهرا" به این نتیجه رسید کهبین هوش هیجـانی و حمایـت اجتماعی و رضایت از زندگی رابطه معنیدار وجـوددارد. همچنـین دختـران نـسبت بـه پـسران هـم در هـوش هیجانی و هم در میزان رضایت از زندگی داراي میانگین بالاتري هستند. همچنین تحلیل رگرسـیون نـشان دادکه از بین پنج عامل ترکیبی هوش هیجانی فقط سهعامل به طورمعنیدار پیشبینی کننده رضـایت از زنـدگی می باشند.

میرشمسی (1387) در پژوهشی باعنوان "بررسی رابطه هـوش معنـوي بـا کیفیـت زنـدگی دانـشجویان فنـی-مهندسی دانشگاه هاي دولتی وآزاد یزد" نشان داد کهبین هوش معنوي با کیفیـت زنـدگی دانـشجویان رابطـه مثبت و معنی دار وجود داردوهوش معنوي تکمیل کنندهومعنادهنده بخش هـاي گونـاگون زنـدگی انـسان است.

 حیدري (1389) در پژوهشی تحت عنوان "رابطه بین هوش هیجانی و حمایت اجتماعی با رضایت از زنـدگی در دانش آموزان پیش دانشگاهی شهرستان رشتخوار" به این نتیجه رسـید کـه بـین هـوش هیجـانی و حمایـت اجتماعی و رضایت از زندگی رابطه معنی دار وجود دارد. همچنین تحلیل همبستگی پیرسون نشان داد که بـین پنج عامل هوش هیجانی و رضایت از زندگی نیزرابطه معناداري وجوددارد (P< 0/01 ).

سلیمی شکراب (1389) در پژوهش خود با عنوان "بررسی نقش هوش معنوي وهوش هیجانی در پـیش بینـی اضطراب امتحان دانش آموزان دخترتیزهوش وعادي دبیرستان هاي شهرستان اردبیـل" بـه ایـن نتـایج دسـت یافت که هوش هیجانی براضطراب امتحان دانش آموزان دختـر تیزهـوش وعـادي اثـرمـستقیم دارد. امـا ایـن فرضیه که هوش هیجانی با واسطه هوش معنوي براضطراب امتحان دانش آموزان دخترتیزهـوش وعـادي اثـرغیرمستقیم دارد، تأیید نشد. همچنین لزوم توجه به نیازهاي معنوي دانـش آمـوزان و ارایـهآمـوزش هـاي لازم براي رشد و پرورش هوش معنوي آنها ضروري به نظر می رسد ومی تواند گامی مهم در کـاهش اضـطراب امتحان وبهبودعملکرد تحصیلی آنهاداشته باشد.

در تحقیقی با عنوان «بررسی تأثیر هوش هیجانی بـرمیـزان رضـایت از زنـدگی زناشـویی و رابطـه آن بـا نظـام ارزشی همسران» که توسط خداوندي راهدانه (1383) صورت گرفت،داده هاي پژوهش نـشان داد همـسرانی که داراي هوش هیجانی بالا هستند از رضایت زناشـویی بـالاتري برخوردارنـد ومیـزان رضـایت زناشـویی درهمسرانی که داراي هوش هیجانی یکسانی هستند بـالاتراز همـسرانی اسـت کـه هـوش هیجـانی غیـریکـسانی دارند.

در بررسی ارتباط هوش هیجانی، سبک اسنادي و خود کارآمدي با رضایت از زندگی در زنان شـاغل، احدي وهمکاران (1388) به این نتیجه دست یافتند که بین هوش هیجانی و خودکارآمدي بـارضـایت اززندگی رابطه مثبت ومعنی دار وجود دارد؛ اما بین سبکهاي اسنادي و رضـایت از زنـدگی رابطـه معنـی داري دیده نشد. همچنین نتابج رگرسیون نشان داد که خودکارآمدي توان پیش بینی رضایت از زندگی را دارد.

سـاراف،(‚2008به نقل از رهنما و عبدالملكي، 1388) بيان كردنـد كـه درانجام برخي از تكالي شغلي و تحصيلي، ن،ش هوش هيجـاني حتي از هوش شناختي نيز بالاتر است. پژوهشها نشان داده اندكه افراد بـا توانمنـدی هـای هيجـاني بـالا ، بهتـر مـي تواننـد بـامشكلات زندگي روبه رو شوند، هيجانهـا ی خـود را بـه گونـ ه ی موثرتری تنظيم كنند و روابط اجتماعي بهتری داشته باشند.

کانگولـسی و پیترسـن 1998 بـه نقـل ازآبیـسامرا ،2000) بـا انجـام مطالعـاتی بـرروي 175 دانـش آمـوز دبیرستانی با استفاده ازمقیاس هوش هیجانی بـار- ان دریافتنـد کـه دانـش آمـوزان بـا هـوش هیجـانی بـالا؛در مدرسه، خانه و رابطه بادوستان ونیزدرمحیط کارنسبت بـه دانـش آمـوزان داراي هـوش هیجـانی پـایین تـر، کمتر شکست را تجربه می کنند (به نقل از فرقدانی، 1383).

آستین وهمکاران (2004) در پژوهش انجام شده درمورد هـوش هیجـانی نـشان داده انـد کـه هـوش هیجـانی عامل مؤثروتعیین کننده دربرآیندهاي زندگی واقعی مانند موفقیت درمدرسه وتحـصیل، موفقیـت در شـغل و روابط بین شخصی، و به طور کلی در سلامت روان می باشد. همچنین هوش هیجانی بالا با سلامت هیجـانی و سلامت روانی بیـشتر همبـسته اسـت و بـا اخـتلال هـاي روانـی رابطـه معکـوس دارد. افـرادي کـه درتنظـیم هیجان هاي خود ودیگران مهارت دارنـد قـادر خواهنـد بـود از خـویش دربرابـرتـنش هـا محافظـت کننـد و مواردي همچون افسردگی، نا امیدي و اندیشه خودکـشی درمخیلـه آنـان کمتـرراه پیـدا مـی کنـد. بعـضی ازشواهد پژوهشی نشان می دهند که برخی ازمؤلفه هاي هیجانی با سازش یافتگی بهتـرافـراد، رابطـه تنگـاتنگی دارد.

ولادیمیـرتاکـسیک وتامـارا موهوریـ  (2006) در پژوهـشی بـاعنـوان "رابطـه بـین هـوش هیجـانی و شـاخص هـاي گونـاگون کیفیـت زنـدگی" بـه ایـن نتیجـه رسـیدند کـه هـوش هیجـانی نقـش مثبـت وقابـل  ملاحظه اي دربسیاري از جنبه هاي مهم وظایف بشري از قبیل انتقال فکر، خودبهبودي، حساس بـودن نـسبت به دیگران، درك هیجانات، انطباق با استرس، و پذیرش تجـارب دارد. همچنـین هـوش هیجـانی و شایـستگی رابطه قوي ومثبتی با رضایت از زندگی در خلال نمونه هاي گوناگون دارند.

چی سوموانـگ و همکـاران (2001) پژوهـشی را بـا عنـوان "بررسـی رابطـه بـین هـوش هیجـانی، رفتارهـاونگرش هاي دانش آموزان نسبت به زندگی و نحوه دستیابی به اهـداف آموزشـی" مطـرح کردنـد. یافتـه هـاي تحقیق آنان نشان داد که هوش هیجانی همبستگی مستقیمی بـا رضـایت از زنـدگی وعملکـرد اخلاقـی، ونیـزتوسعه فکري و اجتماعی دارد. همچنین هوش هیجانی باعدم توانایی در زندگی نسبت معکوس دارد.

کنت اس لاووهمکاران (2004) در تحقیقـی بـا عنـوان "اعتبـار و روایـی معیـار و سـاختار هـوش هیجـانی وکاربرد قابلیت هاي آن در مطالعات مدیریتی" نشان دادند که هوش هیجانی با ابعـاد شخـصیتی مـرتبط بـوده وتوانایی پیش بینی رادر خصوص رضایت از زندگی دارد. نویسندگان اعتبارو روایی ساختاري گـزارش هـاي خود و نتایج دیگر پژوهشگران پیرامون هوش هیجانی را به کمک دونمونه آموزشـی در تحقیـق بعـدي خـود مورد بررسی قرار دادند. در یک نمونه کـه مربـوط بـه دانـش آمـوزان مـی شـد، نتـایج اخـذ شـده ازوالـدین، تغییرات بیشتري را درمورد رضایت از زندگی دانش آمـوزان ونیـزاحـساس عـدم توانـایی در ایـشان پـس ازکنترل پنج بعد بزرگ شخصیتی آنان نشان می دهد.

اهمیت هوش هیجانی در زندگی

به اعتقاد برخی صاحب نظران هوش هیجانی در زنـدگی اهمیـت زیـادي داشـته ومـی تـوان حـداقل برخـی ازمشکلات زندگی بشرامروزي را با هوش هیجانی حل نمود (گلمن، 1995 به نقل ازعلیزاده، 1384).

در زیر مدلی ارایه شده که نشان می دهد هوش هیجانی نقش بالقوه در زندگی عادي افـراددارد.در ایـن مـدل منظور از رویدادهاي زندگی همان رخدادهاي مهـم زنـدگی ماننـد ازدواج، یـافتن شـغل، مـرگ یـک عزیـزویـا رویدادهاي عادي زندگی مثل ملاقات بادوستان و.. می باشد. پیامدها یا برآیند زنـدگی، بـه شـیوه بـالقوه زنـدگی افراد همراه با رویدادهاي مهم زندگی اشاره دارد. به طور کلی انتظارمـی رود افـرادي کـه هـوش هیجـانی پـایینیدارند نتوانند با حوادث فشارزاي زندگی (خطb )سازگار شوند و بنابراین واکنش هاي افسرده وار بیشتري از خـود نشان می دهند،در حالی که افراد داراي هوش هیجانی بالا پاسخهاي سازشـی و انطبـاقی بیـشتري نـسبت بـه وقـایع منفی زندگی از خودنشان داده وبا رویدادهاي زندگی برخوردمستقیمی دارند (نوري ونصیري، 1383).

مدل ترکیبی هوش هیجانی دنیل گلمن

مدل گلمن چهار ساختار اصلی هوش هیجانی را به تصویرمی کشد. نخست، خودآگاهی کـه عبـارت اسـت از توانایی خواندن هیجانات خود و تشخیص تأثیرات شان در حالی که از احساسات باطنی به عنـوان راهنمـایی بـراي تصمیم گیري استفاده مـی شـود. خـود نظـم دهـی سـازه دوم اسـت کـه شـامل هیجانـات شخـصی و تکانـه هـا و سازگاري با تغییرات موقعیتی است. ساختار سوم آگاهی اجتماعی است که شـامل توانـایی احـساس، فهمیـدن و تحت تأثیر قرار دادن هیجانات دیگران است و شبکه هاي اجتمـاعی را شـامل مـی شـود. نهایتـاً مـدیریت روابـط چهارمین سازه است که مستلزم توانایی براي منبع الهام بودن، متأثر سـاختن و رشـد دیگـران اسـت وبـا نظـم دادن تعارض دارد (گلمن، 1998).

ادامه نوشته

مدل مختلط هوش هیجانی بار – ان

مدل بار - ان از هوش هیجانی به داشتن استعداد براي عمل کردن و موفقیت در عملکـرد مربـوط مـی شـود و این موضوع فرایند مدار است تـا نتیجـه مـدار (بـار - ان ، 2002). ایـن موضـوع بـر روي تعـدادي از توانـایی هـاي هیجانی و اجتماعی تمرکز دارد که شامل توانایی آگاه شدن و بیان خود، توانایی ارتباط داشتن با دیگران، توانـایی رسیدگی به هیجانات قوي ، و توانایی سازگاري با تغییرات و حل مسایلی می باشـد کـه داراي ماهیـت اجتمـاعی

ادامه نوشته

مدل توانایی هوش هیجانی سالووي و مایر

پیتر سالووي و جان مایر اولین کسانی بودند که واژه هوش هیجانی رادر سال 1990 ابداع کردنـد. از آن زمـان بر روي اهمیت این سازه تحقیق هایی انجام شد. نظریه هوش هیجانی ، ایده هاي کلیدي مربوط بـه هـوش و هیجـان را با هم ترکیب کرده است. از نظریه هوش این ایده برداشت مـی شـود کـه هـوش شـامل توانـایی انجـام اسـتدلال انتزاعی است (مایرو سالووي و کاروسو، 2002).

ادامه نوشته

دیدگاه مختلط هوش هیجانی

هوش هیجانی از سوي بعضی از پژوهشگران براي توصیف توانـایی هـایی بـه کـار رفتـه کـه برخـی از جنبـه هـاي شخصیت را نشان میدهند. مایر و سالوي و کاروسو (1997) مدل توانمندي را از مدل مختلط هوش هیجـانی متمـایز کردند. مدل مختلط شامل طیف وسیعی از متغیرهاي شخصیتی است که در تـضاد بـا مـدل توانمنـدي مـایر و سـالوي بوده و کاملاً شناختی می باشد. یک وجـه کـاملاً متفـاوت ایـن دو مـدل ، تفـاوت میـان مفهـوم «صـفت» و «پـردازش اطلاعات» هوش هیجانی است. این وجه تمـایز در دیـدگاه هـاي مختلـف سـنجش وتعـاریف عملیـاتی کـه از سـوي نظریه پردازان مدل مختلط و توانمندي بیان شده نیز نمایان است. مفهوم «صفت» هوش هیجانی بـا شـاخص هـاي بـین موقعیتی رفتار نظیر همدلی ، جرأت و خوش بینی ارتباط دارد ؛ در حـالی کـه مفهـوم «پـردازش اطلاعـات» مربـوط بـه توانایی هایی نظیر توانایی تشخیص و ابراز هیجان می باشد. مفهوم «صفت» ریشه در چـارچوب شخـصیتی دارد کـه ازطریق پرسشنامه هاي خودسنجی که رفتار خاصی را می سنجند ، اندازه گیري می شود (بار ـ ان، 1997؛ سـالوي، مـایر، گلمن، تروي و پالفی، 1995).

این دیدگاه در بررسی هوش هیجانی تحت الـشعاع متغیر هـاي شخـصیتی نظیـر همـدلی و تکانـشی بـودن و نیـز ساختار هایی که همبستگی بالقوه با آنها دارند مانند انگیزش، خودآگاهی و امیـدواري قـرار مـی گیـرد ؛ در حـالی که دیدگاه «پردازش اطلاعات» بیشتر بر بخش هـاي سـازنده هـوش هیجـانی و رابطـه آن بـا هـوش سـنتی متمرکـز می باشد (بار ـ ان و پارکر، 2000).

دیدگاه هاي هوش هیجانی

در حال حاضر دو دیدگاه عمده در زمینه ي هوش هیجانی مطرح است که تعاریف و مدلهاي هـوش هیجـانی در حوزه ي این دو دیدگاه ضابطه بندي شده اند. اصطلاح هوش هیجانی براي اولین بار از سوي سالوي ومایردر سال 1990 به عنـوان شـکلی از هـوش اجتمـاعی مطرح شد.

ادامه نوشته

ابعاد هوش هیجانی

جان مایرو پیتر سالووي ابعاد چهارگانه هوش هیجانی را به شرح زیربیان کرده اند ( بلیـز ، مـویر، بـار - آن و پارکروبویاتزیس ، 2002؛ به نقل از خائف الهی ودوستار، 1382).

  1. خودآگاهی :  ضروري ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که فـرد ازهیجانـات و احـساسات خود آگاه باشد. توانایی خودآگاهی به افراد اجازه می دهد تا نقاط قوت ومحدودیتهاي خـود را بـشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران و رهبران خودآگاه براي آزمون دقیـق روحیـات خـود از خودآگـاهی استفاده کرده و به طور شهودي ، از راه درك مستقیم می دانند که چگونه دیگران را تحت تأثیر قرار دهند.
  2. آگاهی اجتمـاعی : شـامل توانـایی مهـم همـدلی و بیـنش سـازمانی اسـت . مـدیرانی کـه داراي آگـاهی اجتماعی هستند ؛ هیجانات ، عواطف و احساسات دیگران را بیشتر عملی می سازند تـا ایـن کـه آن هـا را حـس کنند. آنان نشان می دهنـد کـه مراقـب اوضـاع بـوده و همچنـین در زمینـه شـناخت رونـد سیاسـت هـاي اداري تخصص دارند. بنابر این رهبـران برخـوردار از آگـاهی اجتمـاعی دقیقـاً مـی داننـد کـه گفتـار و کردارشـان بـردیگران تأثیر می گذارد و آن قدر حساسیت دارند که اگـر کـلام و رفتارشـان تـأثیر منفـی داشـته باشـد، آن راتغییردهند.
  3. مدیریت روابط : توانایی مرتبط با هوش هیجانی شامل توانایی برقراري ارتباطات و مـراودات آشـکار و قانع کننده، فرونشاندن اختلافات و ایجاد پیونـدهاي قـوي بـین افـراد اسـت. رهبرانـی کـه از توانـایی مـدیریت روابط برخوردارند، از این مهارت در جهت گسترش شورو اشـتیاق خـودو حـل اختلافـات از طریـق مـزاح و شوخی و ابراز مهربانی استفاده مـی کننـد. رهبـري تـوأم بـا برخـورداري از توانـایی مـدیریت روابـط اگـر چـه کارآمد است، کاربردمحدودي دارد.
  4. خودکنترلی : عبارت است از توانایی کنترل هیجانات، عواطف، رفتار صادقانه ودرسـت بـه شـیوه هـاي معتبر و تطبیق پذیر. رهبران خودکنترل اجازه نمی دهند بدخلقیهایی به صورت گاهوبی گاهدر طـول روز ازآنان سربزند. آنان از توانایی خودکنترلی به این منظور استفاده می کنند که بدخلقی و روحیـه بـد را بـه محـیط کاري و اداره نکشانند ویا منشأوعلت بروزآن را به شیوهاي منطقی براي مـردم توضـیح دهنـد. بنـابراین آنـان می دانند که منشأ این بدخلقیها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد.

تعریف هوش هیجانی

واژه هوش هیجانی براي اولین بار توسط واین پاین در رساله دکترا به کاربرده شد ولـی مـایرو سـالووي درسال 1990 معناي این واژه را توسع هدادند. آن ها هـوش هیجـانی را نـوعی هـوش اجتمـاعی ومـشتمل بـرتوانـایی کنترل هیجان هاي خود و دیگران و تمایز بین آن هاو استفاده از این اطلاعات براي عملکردمؤثردرمحـیط و روبه رو شدن با مقتضیات زندگی دانسته وآن را متشکل ازمؤلفه هاي درون فردي ومیـان فـردي گـاردنردانـستند ودر پنج حیطه به شرح زیر خلاصه کردند:

ادامه نوشته

هوش هیجانی

واژه emotion از فعل لاتین motere به معنی "حرکت و جنبش" ریشه گرفته اسـت وتمایـل بـه حرکـت وعمل را در هر یک از احساسات وعواطف آدمی نشان می دهد (پارسا، 1380).در فرهنگ لغت، emotion بـه معنی عاطفه، احساس، احساسات، برانگیختن وهیجان آمده است (باطنی، 1380 به نقل از اکبري).

ادامه نوشته