هوش به دوره خاصی از رشد محدود نمی شود و کودکان خردسال که هنوز زبان را نیاموخته اند رفتار هوشمندانه دارند .

پیاژه می گوید وقتی که کودک 12 ماهه ای می خواهد شیئی را به دست آورد که در فاصله ای به دور از او در گوشه یک پتو قرار دارد و پتو را به عنوان واسطه ای برای نزدیک کردن آن شی ء به خودش به کار می برد ، این یک رفتار هوشمندانه است . 

پیاژه برای رشد و تکامل هوش پنج مرحله قایل است:

1ـ دورهی حسی ـ حرکتی : از تولد تا 2 سالگی: این دوره با توانایی کودک در ادراک امور ساده و فعالیت‌های جنبشی مشخص می‌شود که به طور خلاصه دوره‌ی هماهنگی و همکاری اعمال حسی و حرکتی، خودمدار بودن و خود را محور جهان پنداشتن است.

2 و 3 ـ دورۀ پیش عملیاتی : که خود به دوره‌ پیش تصوری و دوره‌ تفکر شهودی تقسیم می‌شود.

در دوره‌ی پیش تصوری که از 2 تا 4 سالگی ادامه می‌یابد، کودک مقدمه‌ای از مفاهیم را در ذهن دارد، ولی از چگونگی طبقه‌بندی بی اطلاع است، و به عنوان مثال هر خزنده‌ای را مار تصور می‌کند. استقرار، و استدلال در او به وجود نیامده است. در این مرحله افکار او جنبه‌ی کاملاً حسی دارند و نشانه‌ای از انتزاعی بودن در دست نیست و بطور خلاصه‌ی پی گردی جهان خود و کشف ارتباط خود با جهان خارج، از ویژگی این دوره است.

در دوره‌ی تفکر شهودی که 4 تا 7 سالگی را شامل می‌شود، دگرگونی‌های مشهود عبارتند از: پیشرفت زبان، حافظه، یادگیری، کاربرد نمادها و صورت‌های ذهنی. کودک می‌تواند اشیاء را بر اساس شباهت آنها طبقه‌بندی کند، ولی توانایی نتیجه‌گیری منطقی او محدود است. در این مرحله مفاهیمی مانند کمی، زیادی، بزرگی، کوچکی، دوری، نزدیک و نظایر آنها به وجود می‌آیند، ولی درک کودک به میزان وسیعی با محرک‌های اطرافش ارتباط دارد. در این دوره اندیشه‌ی کودک ایستا و تحرک ناپذیر است. او اشیاء را همیشه به یک وضع ثابت می‌پندارد و رابطه‌ی تغییر ماده با تغییر شکل آن را درک نمی‌کند.(برنگیه ، 1358 ، ص 58)

4ـ دورۀ عملیاتی عینی :

از 7ـ8 تا 11ـ 12 سالگی: خود پیاژه می‌گوید: «من این عملیات را عینی می‌نامم، زیرا به طور مسقیم در مورد اشیاء به کار بسته می‌شوند و تعریف آنها این است که به منزله‌ی اعمال درونی شده یا درونی شدنی اما بازگشت‌پذیر هستند، بدین معنا که می‌توان آنها را در دو جهت گسترش داد مانند جمع یا تفریق» در این دوره هوش کودک نسبت به مرحلۀ سابق بسیار منطقی و منظم است. او می‌تواند فکر خود را درباره‌ی اشیا متمرکز کند. دانش‌آموز دبستانی بتدریج می‌تواند قواعد منطقی را در تفکر خویش به کار گیرد و با استفاده از آنها مسایل را حل کند، در حالی که استفاده از این قواعد در سنین پیش از دبستان صورت نمی‌پذیرد، او به طور عمده نمی‌تواند قواعد منطقی را در مورد اشیاء و روابط عینی محسوس به کار برد و از این رو دارای تفکر منطقی عینی است، به عنوان نمونه می‌توان این دو مقدمه را مطرح کرد: همه‌ی پرتقال‌ها گردند. این یک پرتقال است. پس ...(برنگیه ، 1358،ص 58)

و سپس از دانش‌آموز خواست که بگوید: او از این دو چه نتیجه‌ای می‌گیرد؟ حاصل این آزمایش اکثراً چنین است که افراد بالای یازده سال پس از شنیدن این دو مقدمه نوعی خلأ در ذهن احساس می‌کنند، در حالی که در سنین پایین‌تر، این احساس به وجود نمی‌آید، اما با نشان دادن یک پرتقال به او و بیان آن مقدمات، او به کمک عینیت نتیجه خواهد گرفت که این پرتقال گرد است.

در این دوران طفل قادر به نگهداری ذهنی یا تثبیت ذهنی اشیاء و حوادث خواهد بود، در حالی که قبل از 7 سالگی به واسطه‌ی نداشتن ثبات ذهنی تحت تأثیر حجم و شکل اشیاء قرار می‌گرفت. کودک از 7 سالگی به بعد به مفاهیم مقدار، مسافت، وزن و حجم آشنا شده، آنها را به کار می‌برد، از این رو ثابت ماندن کمیت اجسام علی‌رغم تغییر شکل ظاهری آنها برای او میسر می‌گردد.

علاوه بر این که او به مسأله مهم بازگشت‌پذیری نیز آشنا شده است و می‌داند که تغییر شکل یک مقدار ثابت مثل خمیر سبب بیشتر یا کمتر شدن مقدار آن نمی‌شود و می‌تواند خمیر شکل یافته را به صورت گلوله‌ی خمیر اولیه در آورد. «کمیت دیگری که بعد از هفت سالگی در کودک ظاهر می‌شود، آشنایی با روابط و نسبت‌های میان اشیاء است. او می‌تواند مفاهیمی مانند بلندتر از یا بزرگتر از را درک نماید، در حالی که پیش از آن مفهوم «بزرگتر» به همان معنای «بسیار بزرگ» بود و او نمی‌توانست این مفهوم را در مقایسه با مفهوم دیگری درک کند»(عظیمی، 1369، ص 186).

او در این دوران می‌تواند اشیاء را بر حسب یکی از ابعاد کمی آنها مانند وزن یا اندازه طبقه‌بندی کند. این کیفیت را «سری بندی» می‌خوانند. کودک پنج ساله نمی‌تواند قطعات مختلف چوب را بر طبق اندازه‌ی آنها در یک ردیف قرار دهد و لذا یادگیری حساب و اعداد برایش دشوار است. نکته‌ی حایز اهمیت در این زمینه، آن است که ملاک‌های طبقه‌بندی اشیاء باید ملاک‌های حسی و خارجی باشند، زیرا کودکان از انجام طبقه‌بندی بر اساس ملاک‌ها انتزاعی و غیر محسوس تقریبا ناتوان هستند.

برای مثال دانش‌آموز دبستانی، می‌تواند اشخاص را بر اساس کاری که انجام می‌دهند، طبقه‌بندی کند؛ مثلا می‌تواند افراد نماز خوان را از بی نمازها جدا نماید، اما قادر نیست افراد با ایمان را از افراد بی ایمان یا افراد شجاع را از افراد ترسو متمایز کند، زیرا ایمان و شجاعت و کفر و ترس مفاهیمی انتزاعی هستند که دانش آموز دبستانی هنوز به فهم آنها نایل نیامده است. بدین ترتیب بهتر است برای دانش‌آموز دبستانی رفتارهای بد و خوب را از هم تفکیک نماییم و آنها را با مثال‌ها و مصادیق روشن، مشخص کنیم.

یکی از یافته‌های بسیار مهم پیاژه در دورۀ عملیات عینی، چند سونگری است و منظور آن است که کودک موفق شود هر  شیء، موقعیت یا رویدادی را از جنبه ها و سطوح مختلف مورد توجه قرار دهد نه از یک سو مانند دوره‌ی پیش یا دورۀ خود مداری. بطور خلاصه، شناخت امور جهان بدون ادراک اصول کلی که بر آنها حکمفرماست، در این دوره آغاز می‌شود.

5ـ دوره‌ی تفکر صوری :

از 12 تا 15 سالگی: در این دوره مهارت‌های جدید تفکر ظاهر می‌شود و نوجوان می‌تواند مسایل پیچیده را حل کند. او برعکس دوره‌ی پیش می‌تواند مسایل مجرد را بخوبی تجزیه و تحلیل کند. این تفکر را می‌توان پایه‌ی تفکر علمی دانست. فکر نوجوان نسبت به دیگران دارای احساسات است و در حل مسایل برای نتیجه‌گیری مطلوب گاهی نظر مخالف ابراز می‌دارد.

 

عوامل موثر بر رشد ذهني از نظر پياژه : 
پياژه رشد را متاثر از چندين عامل دروني و بيروني مي داند: 
1- رسش ارگانيکي و رواني - عصبي 
2 -تجربه در دو شکل منطقي - رياضي و مادي ( آزمايشي ) 
3- تاثير محيط بيروني : يعني محيط مادي و محيط اجتماعي که در زمينه محيط اجتماعي نيز دو جنبه از يکديگر تفکيک شده اند: 
الف ) انتقال فرهنگ و ارثيه اجتماعي , که در فرهنگ هاي مختلف , تغيير پذير و متفاوت است. 
ب) تعامل هاي بين فردي که در هر جامعه اي, صرف نظر از محتواي مورد مبادله جريان دارد. 

اشکال تجربه و انتزاع
پياژه برمبناي دانش و شناخت ( يعني شناختي که از دنياي بيرون به دست آمده يا حاصل فعاليت ها و اعمالي است که شناساگر روي موضوع انجام مي دهد, يعني دروني است) دو نوع تجربه و دو شکل از انتزاع را توصيف کرده است. 
1 -تجربه فيزيکي و انتزاع ساده ( فيزيکي ) 
2- تجربه منطقي - رياضي و انتزاع سازنده , انعکاسي يا انديشه اي 

تجربه فيزيکي ( عملي يا آزمايشي )
عبارت است از دستکاري کردن روي موضوع و يا ايجاد موقعيت هاي آزمايشي که از خلال ان مي توان به ويژگي ها و خصوصيات موضوع پي برد . دانش حاصل از اين تجربه , مبناي بيروني دارد. 

تجربه منطقي - رياضي 
مبنايي دروني دارد. زيرا موضوع آن اعمال و فعالت هايي است که شناساگر روي موضوع انجام مي دهد. دراين زمان وقتي فرد بر چگونگي اعمالي که روي موضوع انجام مي دهد, به صورت يک کل مرکب آگاهي حاصل کرد, يک انتزاع سازنده تحقق يافته است.
آنچه از اين نوع تجربه حاصل شناساگر مي گردد, ماهيتي ذهني يا انعکاسي ( انديشه اي ) دارد زيرا قبلا موضوع وجود نداشته و فقط حاصل ذهني فعاليت هاي شناساگر روي موضوع است. از نظر پياژه , همين نوع تجربه و انتزاع سازنده است که ساخته شده ابزارهاي دانش را توجيه مي کند. 
مکانيسم پايه در کسب هر دانش جديد, انتزاع است. 

پياژه هوش را نوعي انطباق فرد با جهان خارج تلقي مي کند. در واقع او بر اين باور است که انسان براي ادامه حيات خود بايد وسايل انطباق خويش را با محيط فراهم آورد. از اين ديدگاه , هوش عبارت است از نمونه اي ويژه از انطباق زيستي يا توانايي ايجاد کنش متقابل و کرا با محيط. 
علاوه بر اين , پياژه موارد زير را به عنوان پايه هاي هوش معرفي مي کند: 
1 سازماني از بازتاب ها 
2 فعاليت موزون ارثي و جهانشمول تعادل جويانه 
3 استعداد سازگاري ذاتي براي تطبيق با محيط 
اشکال شناخت از نقطه نظر زيستي در ديدگاه پياژه : 
معتقد به سه نوع شناخت است. 
1- شناخت اکتسابي 
بسيار گسترده, وسيع و شامل اطلاعات و به طور کلي دانشي است که از طريق تجربه کردن روي اشيا» و در ارتباط ميان آنها به دست مي آيد و هوش عملي يا حسي - حرکتي را مداومت مي بخشد. در اين نوع شناخت , صفات در شي» يا موضوع موجود است و از طريق تجربه کردن روي آن کشف مي شود. 
2 -شناخت غريزي 
که به صورت موروثي و فطري برنامه ريزي شده و سازمان يافته است. اين نوع شناخت نزد انسان , محدود و حتي موجوديت آن زير سوال است. 
3- شناخت منطقي - رياضي
که گسترشي به ميزان نوع اول دارد. اين نوع شناخت با آنکه از آغاز به تجربه وابستگي دارد , ولي خيلي زود نسبت به آن استقلال مي يابد و برخلاف شناخت نوع اول , از تجربه فيزيکي به دست نمي آيد. يعني مبناي آن , انتزاع يا کشف صفت موجود در موضوع از خلال تجربه کردن روي آن نيست, بلکه ماهيت آن ذهني و انتزاعي است و از ترکيب شدن اعمال و فعاليت هاي انجام يافته توسط فاعل روي موضوع به دست مي آيد.
تقليد در ديدگاه پياژه 
پياژه تقليد کودکان را در دوران پيش از زبان گشودن و در شمار تجليات هوش قرار مي دهد . تقليد در دوره حسي - حرکتي , پيش شکل تجسم است. زيرا کودک در اين مرحله با حرکات تقليدي خود, رويداد يا صحنه اي رامجسم مي کند. در اواخر همين دوره , به تدريج تقليد دروني مي شود, يعني به جاي اينکه کودک صحنه اي را با حرکات و اعمالش نشان بدهد, آن را در ذهنش مجسم مي کند. از اين هنگام است که تقليد , دروني و آماده تبديل به انديشه مي شود. در ضمن درست در اين مرحله از تقليد است که زبان , گفتاري مي شود. 
کارکردهاي نشانه اي ( تقليد, نقاشي, تصوير ذهني , بازي نمادي و زبان گفتاري ) به طور محسوسي موجب دروني شدن اعمال مي شوند , اما اين اعمال دروني شده بايد مجددا در سطح انديشه و تجسم , بازسازي شوند. بنابراين تکوين آنها 6 - 5 سال طول مي کشد. براي مثال کودک 4-3 ساله قادر است مسير خانه تا کودکستان را بپيمايد. راه را درست مي يابد و جابجائي ها را هماهنگ مي کند, اما نمي تواند همين مسير را در ذهنش مجسم کند. تنها در سن 8 - 7 سالگي است که قادر به تجسم آن است.