در رابطه با انواع هوش از جمله هوش فرهنگی همواره این پرسش مطرح می شود که آیا می توان آن را با آموزش مستقیم یا غیرمستقیم بهبود بخشید و در صورتی که پاسخ به چنین پرسشی مثبت باشد تا چه اندازه امکان تقویت هوش فرهنگی از راه چنین آموزش هایی امکان پذیر است؟ علاوه بر این پرسش دیگري که در این باره می توان طرح کرد آن است که با چه نوع آموزش یا برنامه اي می توان به تقویت هوش فرهنگی نایل آمد؟

ارلی و موساکوفسکی (2004)  بر مبناي نتایج حاصل از یک پیمایش که در 60 کشور مختلف و در میان 2000  نفر از مدیران به انجام رسیده است نشان داد ه اند که هر چند سهم اندکی از هوش فرهنگی را می توان ذاتی و درونی تلقی کرد اما بی تردید بخش یا سهم مهمی از هوش فرهنگی هر فرد ناشی از آموزش و یادگیري است.

مدل مراحل شش گانه ارلی و موساکوفسکی را می توان داراي سه مرحله اساسی دانست هر چند که آنان خود از شش گام صحبت کرده اند.  این مراحل شامل ارزیابی اولیه از هوش فرهنگی افراد، ارائه آموزش متناسب با نیاز هر یک از افراد ارزیابی شده و در نهایت ارزیابی مجدد از هوش فرهنگی افراد می شوند.  با توجه به نتایج حاصل از ارزیابی مجدد، این مرحله می تواند پایان برنامه آموزشی و یا آغاز برنامه آموزشی جدید باشد.

مراحل شش گانه تقویت هوش فرهنگی از دیدگاه ارلی و ماساکوفسکی(2004)  به شرح زیر است:

1) گام اول:  با استفاده از تست هوش فرهنگی، نقاط قوت و ضعف افراد مشخص می شود تا بر اساس آن بتوان براي مراحل بعد برنامه ریزي کرد.

2) آموزش هایی براي فرد تدارك دیده می شود که بر نقاط ضعف وي تمرکز دارد.  به عنوان مثال فردي که در بعد فیزیکی هوش فرهنگی ضعف دارد در یک کلاس رفتاري مشارکت می کند.  کسی که در بعد شناختی هوش فرهنگی ضعف دارد در یک دوره براي تقویت استدلال قیاسی و توانتحلیل مشارکت می کند.

3) لازم است افراد در یک دوره آموزش عمومی مشارکت داده شوند.  مثلاً اگر در ابعاد انگیزشی نقاط ضعفی وجود دارد مناسب است مجموعه اي از تمري نها را براي افراد تعریف کرد.  مثل اینکه اگر قرار است با فردي از فرهنگ بیگانه مصاحبه اي انجام شود مراحل این مصاحبه و چگونگی آنآموزش داده شود.

4) لازم است تا یک ارزیابی واقع گرایانه از مجموعه منابعی که در اختیار داریم داشته باشیم.  به عنوان مثال، در نقش یک مدیر مشخص کنیم که آیا داراي افرادي با مهارت هاي لازم براي اجرايدوره آموزشی خاصی در واحد سازمانی خود هستیم یا خیر؟ یک ارزیابی واقع گرایانه از حجم کاريو مدت زمانی که براي تقویت هوش فرهنگی در اختیار داریم ضروري است.

5) فرد در یک محیط فرهنگی که نیازمند شناخت آن است وارد شود.

6) ارزیابی مجددي از هوش فرهنگی فرد به انجام می رسد تا پیشرفت وي را اندازه گیري و نقاط ضعف باقیمانده اش را تعیین و در جهت رفع آن برنامه هاي آموزشی جدیدي تدارك دیده شود.

آنچه به عنوان الگوي ارلی و ماساکوفسکی براي تقویت هوش فرهنگی شناخته می شود در واقع نشان دهنده فرآیند آموزش است که می تواند براي هر پدیده دیگر نیز به عنوان الگو مورد توجه آموزش دهنده قرار گیرد.  با این حال یکی از نکاتی که در این الگو باید مورد توجه خاص قرار گیرد نحوه اجراي تست هوش فرهنگی است.  اینکه براي یک دوره آموزشی شاید تنها یک تست بر اساس ارزیابی خود فرد کفایت نکند و ضرورت دارد تا با روش هایی نظیر آزمون هاي نظري و عملی در این باره به برآوردي واقع بینانه تر از هوش فرهنگی مشارکت کنندگان در دوره ها به دست دهد.