مقدمه هوش فرهنگی
دانشمندان مختلف براي تعریف هوش، تلاش هاي بسیاري کرده اند. از زمانی که پدیدهاي به نام هوش توسط آلفرد بنیه (1905) در فرانسه به صورت عدد و رقم نمود کمی یافت و اصطلاح بهره هوشی توسط ترمن (1916) معرفی شد نزدیک به یک قرن می گذرد.
از آن زمان تاکنون بسیاري از روانشناسان تعاریف و طبقه بندي هاي مختلفی از هوش به دست داده و بر آن اساس به تهیۀ ابزارهایی پرداخته اند که مدعی سنجش این کیفیت ذهنی هستند (پاشا شریفی،1377) به طور کلی هوش عبارت است از ظرفیت فرد براي تفکر، استدلال و حل مسئله به طور مولد و سازنده (قلی پور ،1386).
سالیان سال هوش عاطفی به عنوان معیار سنجش هوش کلی فرد مطرح بود تا اینکه گاردنر در سال 1983 ، در کتاب نظریه هوش چندگانه هشت نوع هوش را توصیف کرد که در داخل مفهوم کلی هوش قرار می گیرند. انواع هوش از نظر گاردنر عبارتند از: هوش منطقی -ریاضی ، هوش زبانی ، هوش فضایی ، هوش بدنی – حرکتی ، هوش موسیقی ( هنري) ، هوش درون فردي ، هوش میان فردي ، هوش طبیعت گرا.
در سالهاي اخیر در راستاي توجه به هوش چندگانه، هوش عاطفی در مدیریت مورد تأکید قرار گرفته است
(قلی پور،1386) . دانیل گلمن (1998) مفهوم هوش هیجانی را به عنوان توانایی کنترل احساسات خود و دیگران، تمایز بین آنها و استفاده از این اطلاعات براي هدایت تفکرات و اعمال اشخاص ارایه نمود.
گلمن در مورد تأثیر ضریب هوشی معتقد است که بهره هوشی تعیین کننده پیشرفت هاي علمی و موفقیت هاي حرفه اي است ولی سهم آن در موفقیت تنها حدود20 درصد است. تلاش براي شناسایی سایر عوامل مؤثر بر موفقیت حرفهاي موجب ورود واژه هاي هوش عاطفی (هیجانی) به ادبیات مدیریت شد؛ هرچند هنوز کسی به طور دقیق نمی تواند بگوید سهم هوش عاطفی در پیشرفت افراد چقدر است. اهمیت هوش عاطفی همزمان با بالا رفتن مدیران در سلسله مراتب سازمانی افزایش می یابد، چرا که اهمیت ارتباطات سازمانی زیاد میشود (گلمن، .(1998
هوش عاطفی برخلاف هوش ریاضی – منطقی ، قابل یادگیري است. اگر انسان ها دربارة احساسات و تجارب خود با هم بحث و گفتگو کنند، این امر به نوعی موجب یادگیري عاطفی آنها خواهد شد.
البته یادگیري دربارة عواطف بدین گونه نیست که چند تمرین خاص را انجام داد و نتیجۀ یادگیري را بلافاصله مشاهده کرد، بلکه نتیجۀ این نوع یادگیري در تعامل با افراد و در فعالیت هاي گروهی نمایان خواهد شد.
هوش فرهنگی در راستاي هوش عاطفی و اجتماعی است. هوش عاطفی فرض می کند که افراد با فرهنگ خود آشنا هستند، بنابراین براي تعامل با دیگران از روش هاي فرهنگی خود استفاده می کنند؛ هوش فرهنگی جایی خودش را نشان می دهد که هوش عاطفی ناتوان است یعنی در جایی که با افرادي در محیط هاي ناآشنا سروکار داریم (ارلی و موساکوفسکی، 2004).
هوش فرهنگی توانایی بروز عکس العمل موثر در برابر اهالی فرهنگ هاي بیگانه است که مانند هوش اجتماعی و هیجانی از سطوح مختلف برخوردار است. هوش فرهنگی این امکان را به افراد می دهد تا از طریق دانش و دقت عمل، تفاوت هاي فرهنگی را دریابند و در برخورد با دیگر فرهنگ ها رفتار درستی در پیش گیرند.
مدیري که از هوش فرهنگی بالایی برخوردار است با کمک تجربه هاي خویش، رفتاري را بروز می دهد که دقیقا مناسب با شرایط موجود باشد. یکی از صاحب نظران این حوزه، این توانایی را "ماتریس ذهنی مدیران" نامیده است.
به عبارتی هوش فرهنگی به افراد کمک می کند تا در زمینه هایی چون: برقراري ارتباطات، اجراي مذاکرات، مدیریت مسیر مشاغل بین المللی و نحوي رهبري و انگیزش اهالی دیگر فرهنگ ها اثر بخش تر عمل کنند. تا به امروز نیاز چندانی به مهارت هاي میان فرهنگی و یا هوش فرهنگی احساس نمی شده است. اما اکنون هوش فرهنگی نه تنها مدیران در درك بهتر مردم جهان، بلکه مربی همه افراد در زندگی و کسب و کار در دنیایی است که دیگر مرزهاي مشخص و تعیین شده اي ندارد.
در بررسی هوش فرهنگی باید به مفهوم موازي آن با عنوان سواد فرهنگی که توسط روزن مطرح شده است توجه نمود.
روبرت روزن در کتاب خود با عنوان" سوادجهانی: درس هایی در مورد مدیران تجاري و فرهنگ هاي ملی" اظهار داشته که سواد جهانی ویژگی لازم براي مدیریت عالی در سطح دنیا است. هر چه دنیا از لحاظ اقتصادي منسجم تر می شود تمایزات فرهنگی بیشتر خودنمایی می کنند. سواد فرهنگی ( توانایی ارزش گذاري و استفاده از تمایزات فرهنگی ) کلید سواد جهانی است.
قابلیت هوش فرهنگی راهی نظام یافته و مجموعه اي از فنون است که به مدیران کمک می کند تا در مواجهه با هر فرهنگی به طور موثر فعالیت کنند (آفرمن و فن2002) . این مهارت به مدیران کمک می کند تا حساسیت هاي فرهنگی خود را افزایش دهند. حساسیت فرهنگی به نگاه ژرف مدیر و ارزیابی و تفسیر و درك تفاوت هاي فرهنگی دلالت دارد. این عبارت به معنی درك تفاوت هاي فرهنگی است نه قضاوت درباره خوب یا بد بودن آنها به عبارت بهتر مدیر جهانی بایستی تفاوتها را درك کند و آمادگی پذیرش تفاوتها را داشته باشد.
پس هوش فرهنگی دامنه جدیدي از هوش است که ارتباط بسیار زیادي با محیطهاي کاري متنوع دارد. برخی از جنبه هاي آشکار فرهنگ عبارتند از هنر، موسیقی، سبک رفتاري که شبیه بخش هاي چالش برانگیز فرهنگ، پنهان است کسی که داراي هوش فرهنگی بالایی است می تواند از شباهت ها به نحو صحیح استفاده نمود، و تفاوت ها را در راستاي موفقیت ها بکار گیرد. این افراد قادرند به آسانی اختلاف ها را رفع نموده و نوعی سینرژي ( هم افزایی ) فرهنگی را به وجود آورند. این سینرژي نوعی هم افزایی براي حل مسایل، کسب دیدگاه هاي نوین و افزایش علاقه مندي ها و متنوعات مختلف در درون فضاي کاري می باشد (انگ و ریو، 2005).
هوش فرهنگی می تواند به وسیله تست های CQ که تازه بوجود آمده اند سنجیده شود.(Alon & Higgins , 2005 , p 503)
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .