فرهنگ در معناي کلی عقاید و ارزش ها را به عنوان مبنایی براي تفسیر رفتارها و تجربه هاي انسانی در گروه ها مورد توجه قرارداده و بر آن تاکید می نماید.  فرهنگ مفهومی وسیع و در عین حال ساده می باشد و همین جامعیت یا سادگی است که آن را از لحاظ معنایی براي ما به یک مفهوم کاملا بنیادي تبدیل می نماید.  

فرهنگ در این معنا به گروه هایی اشاره می نماید که در آن انسان ها در تجربه هاي یکدیگر شریک بوده و به واسطه همین شراکت به فهم دنیا نایل می شوند.

در واقع همانطور که وولف (2001) تاکید می نماید فرهنگ مسیري است براي درك جهان و  طریقی است براي شکل دهی به رفتارها.  از آنجا که فرهنگ و عناصر آن داراي ارزش ها و اعتقادات بسیاري است و از آنجا که جهان پر از مسیرهایی بسیار دیدنی است به همین دلیل شاهد رفتارهاي متفاوتی هستیم.

در سال هاي اخیر با مطالعاتی که بر روي فرهنگ و سازگاري انسان ها با مبانی فرهنگی انجام گردیده است این نتیجه گیري به دست می آید که بعضی اشخاص به نحو موثرتري می توانند با فرهنگ خود و فرهنگ هاي دیگر سازگار شده و به نحو بهتري تنوعات فرهنگی را مورد پذیرش قرار دهند.  بر این اساس بود که مفهومی وارد عرصه تحلیل رفتار و توجیه سازگاري مورد نظر شد که در ادامه به آن پرداخته می شود.  

هوش فرهنگی چیست؟ هوش فرهنگی عبارت است از توانایی براي رشد خود از طریق یادگیري پیوسته و درك مطلوب تنوعات فرهنگی، ارزش ها، تعقل گرایی و درك انسان ها در بستر فرهنگ و تفاوت هاي رفتاري آنها (وندون و که ،2005 ) از آنجا که امروزه ما در موقعیت هاي کاري مختلف و متنوعی به فعالیت می پردازیم و مفهوم جهانی شدن تداخل فرهنگی را دامن زده است این توانمندي براي سازمان ها، کارکنان و مدیران حایز اهمیت بسیار است.

هوش فرهنگی حوزه مدرنی است، از هوشمندي که امکان میانجی گري در فضاهاي کاري متنوع متغیري را مطرح می کند.  بعضی از جنبه هاي فرهنگی مساله کاملا قابل دیدن است و آشکارا می توان این هوشمندي را در نحوه برخورد برخی افراد و در رفتارهایی که انجام می دهند مشاهده کرد.

در هر حال فهم بیشتر موقعیت ها و بخش هاي چالش برانگیز فرهنگ ها مرتبط اند با عقاید، ارزش ها، انتظارات، نگرش ها و مفروضه هایی که به طور آشکار یا نهان قابل مشاهده و ارزیابی اند.

فرهنگ ها برنامه هایی هستند که ما را هدایت می کنند تا به نحو خاصی عمل نماییم و مهمترین مفهومی که در اینگونه رفتارها قابل مشاهده است و توجیه گر رفتار کسانی است که در یک فرهنگ مطابق با هنجارهاي آن عمل می کنند.  مفهوم به هنجار بودن یا نرمال بودن است، قاعدتا نرمال بودن براي فرهنگی متفاوت از فرهنگ دیگر است اما هر فرهنگی براي خود مفاهیمی از چگونه زیستن را مطرح می سازد.

اگر چه تحقیقات تجربی در زمینه هوش فرهنگی بسیار جدید می باشد اما نتایجی که به دست آمده بسیار امید بخش است.  امروزه نتایج تحقیقاتی که در زمینه هوش فرهنگی انجام شده نشان داده است که آن را می توان پیش بینی کننده سازگاري فرهنگی و تصمیم گیري موفقیت آمیز و انجام وظایف محوله دانست (ارلی و موسافسکی 2005 ، ارلی وانگ 2003 ) علاوه بر هوش فرهنگی با افزایش فهم ما نسبت به نتایج علمکرد هایمان رابطه داشته و با عواملی چون توانایی هاي عمومی شناختی، هوش عاطفی و گشودگی براي تجربه اندوزي مرتبط است.

به دیگر سخن زمانی که ما اثرات پیش بینی کننده هوش فرهنگی را بررسی می کنیم قادریم نسبت به عملکرد تصمیم گیري چنین افرادي فهم بیشتري داشته باشیم.  بنابراین کسانی که داراي هوش فرهنگی بالایی هستند به نحو موثرتري در خصوص مسایل فرهنگی و رفتارهاي درون و برون فرهنگی تصمیم گیري می کنند.  پژوهش ها همچنین نشان داده اند که هوش فرهنگی پیش بینی کننده سازگاري موقعیت هایی است که ویژگی عمده آن تنوع فرهنگی می باشد.

به طور خلاصه توانایی بالا در هوش فرهنگی رابطه مثبتی با احساس سازگاري و موقعیت هایی که ویژگی آن تنوع میباشد دارد.  علاوه بر این نگاهی به مولفه هاي مرتبط با هوش فرهنگی فهم ما را از رفتارهاي افراد افزایش می دهد.  براي مثال:  هوش فرهنگی راهبردي و هوش فرهنگی رفتاري پیش بینی کننده عملکرد وانجام وظایف می باشد.

بنابراین کسانی که توانایی بالایی در سازگاري با شرایط درون فرهنگی و برون فرهنگی دارند قادرند عملکرد بالایی در مجموعه هاي کاري که داراي ویژگی هاي چند فرهنگی هستند دارند (انگ2005 ) مشابه این مسیله این واقعیت است که کسانی که توانایی بالایی در سازگاري هاي رفتاري (کلامی و غیر کلامی) در موقعیت هاي خاص فرهنگی دارند مخازن انعطاف پذیري از جنبه هاي پاسخ دهی و رفتاري دارند که در اجراي وظایف به آنها کمک می نماید به خصوص در رابطه با مجموعه هاي متنوع فرهنگی بنابراین وجود هوش فرهنگی رفتاري با افزایش عملکرد ارتباط دارد در نهایت انگ (2005) تصریح می کند که هوش فرهنگی انگیزشی و هوش فرهنگی رفتاري هر کدام پیش بینی کننده جنبه هاي مرتبط با سازگاري اند.  

براي مثال:  افرادي که علاقمندند در موقعیت هاي فرهنگی تجربه بیندوزند، احساس اعتماد به نفس بیشتري نموده و قادرند با مردمی از فرهنگ هاي مختلف یا کسانی که زمینه هاي فرهنگی متفاوتی دارند رابطه بهتري برقرار نموده و سازگاري بیشتري از خود نشان دهند.

همان طوري که پیش از این تاکید گردید افرادي که توانایی هاي کلامی و غیر کلامی بالایی دارند بهتر قادرند در موقعیت هایی که ویژگی عمده آن تنوع می باشد به فعالیت بپردازند.  آنچه بیان گردید نمونه اي بود از رابطه بین انواع سازگاري با توانایی هاي مرتبط با هوش فرهنگی، قاعدتا سه نوع اصلی سازگاري یعنی سازگاري عمومی، سازگاري تعاملی و سازگاري کاري با هوش فرهنگی ارتباط تنگاتنگی دارد.  

به طور خلاصه وجود هوش فرهنگی انگیزشی و هوش فرهنگی رفتاري بالا باسازگاري ارتباط مثبتی دارد، بنابراین به نظر می رسد که مطالعات در زمینه فهم هوش فرهنگی می بایست تداوم یافته و آن را به عنوان عاملی براي سازگاري معرفی نمود.