یکی از توانایی ها در رفتار هیجانی، جلوگیري از بروز واکنش هاي هیجانی است که از آموزه هاي بشري محسوب می شوند.  این هیجانات شش گانه عبارتند از شادي، غم، تعجب، ترس، خشم و نفرت.

درون فضاي حاکم بر کشور یا در جو غالب یک خرده فرهنگ ملی، برداشت مشابهی از معنی و مفهوم هر یک از این احساسات به چشم می خورد؛ اما هنگام عبور از مرزهاي فرهنگی و جغرافیایی ترجمه بسیاري از هیجانات و ایجاد اشارات ( گفتاري و غیرگفتاري ) مربوط به آن، به سهولت امکان پذیر نیست (الن و هیگینس 2005) .

علائم هیجانی در گذر از فرهنگ هاي مختلف دگرگون می شوند و چون امکان عبور هوش هیجانی از مرزهاي فرهنگی وجود ندارد باید براي دستیابی هوش هیجانی، هوش فرهنگی کارآمد داشت.  در این جاست که اهمیت هوش فرهنگی آشکار می شود.

هوش فرهنگی این امکان را به مدیران می دهد که رفتارهاي هیجانی را در عرصه فرهنگ هاي مختلف تفسیر کنند و عکس العمل عاطفی مناسبی را بر اساس هنجارهاي فرهنگی خاص هر جامعه بروز دهند و در عرصه رقابت با دیگر مدیران، گوي سبقت را بربایند (بنت 2003).

در واقع هوش فرهنگی پاسخ به این پرسش است که چرا برخی از افراد با هوش با شخصیت ها و توانایی هاي اجتماعی خوب در عین برخورداري از بلوغ حسی، هنوز در مسئله سازگاري صحیح با یک بافت فرهنگی جدید با مشکل مواجه هستند.

بنا بر نظر ارلی و انگ، هوش فرهنگی با هوش هیجانی و اجتماعی تفاوت دارد.  هوش فرهنگی افراد را تشویق می کند که با تغییر بستر فرهنگی، با تکیه بر قابلیت هاي خویش، الگوهاي جدید تعاملات اجتماعی را فرا بگیرند و واکنش هاي رفتاري صحیحی در الگوهاي فرهنگی جدید از خود نشان دهند (ارلی و انگ،2003).