نظریه هوش چندگانه هوارد گاردنر
در میان محققانی که انواع مختلف هوش را شناسایی کردهاند، کار هوارد گاردنر در دانشگاه هاروارد بر روی هوشهای چندگانه کمک زیادی به درک این مطلب کرده است که هوش چندوجهی است. اکنون حاصل کار وی مورد قبول بسیاری از صاحبنظران میباشد. تحقیقات گاردنر نشان میدهد که انواع مختلف هوش نسبتا مستقل از یکدیگر رشد میکنند و مهارت در یک هوش، داشتن مهارت در هوش دیگر را تضمین نمیکند. این هوشها عبارتند از هوش زبانشناسی ، منطقی-ریاضی، موسیقی، فضایی ، جسمی-حرکتی ، بینفردی، درونی، و اخیرا نیز هوش طبیعی که به معنی توانایی تشخیص صفات گیاهان و جانوران است (واگان ، ۲۰۰۲).
همچنین وی اخیرا احتمال هوش وجودی را نیز پذیرفته است (گاردنر، ۲۰۰۰)، که میتوان آن را به صورت جنبهای از هوش معنوی در نظر گرفت. با وجود این که وی هنوز وجود هوش معنوی را تایید نکرده است، ولی اظهار میدارد که هوش معنوی مفهومی منطقی است و مستلزم بررسیهای بیشتر است (ایمونز ۲۰۰۰).
هوارد گاردنر از جمله روانشناسان مطرح معاصر است که ضمن تدریس در دانشگاه هاروارد، مدیریت پروژه صفر (Zero Project) این دانشگاه را هم برای ایجاد تحول در نظام آموزش آکادمیک بر عهده دارد.
هوارد گاردنر که اکنون هشتمین دههی زندگی خود را میگذراند برای مخاطبان عام بیشتر به واسطهی نظریه هوش چندگانه شناخته شده است.
تعریف هوش از نگاه گاردنر
هوش یک پتانسیل و توان بالقوه از جنس زیست – روانشناختی (Biopsychologic) برای پردازش اطلاعات است که در شرایط مختلف و چیدمانهای فرهنگی مختلف میتواند فعال شود و کمک کند تا افراد مشکلات پیش رو – در آن فرهنگ و جامعه) را حل کنند و محصولاتی تولید کنند که در آن فرهنگ، ارزشمند محسوب میشوند.
گاردنر با تعریف هوش ها به عنوان یک قدرت محاسباتی ذهنی در یک منطقه خاص مانند توانایی کلامی یا هوش مکانی، بین هوش های چندگانه خود و ایده سبک های یادگیری تمایز قائل می شود. وی شیوه های یادگیری را در مورد چگونگی نزدیک شدن یک یادگیرنده به مطالب مختلف آموزشی تعریف می کند.
هوش چندگانه گاردنر
در سال 1970، هاوارد گاردنر (Howard Gardner) به بررسی تعیین هوش بر اساس تستهای روانشناسی هوش پرداخت.
گاردنر با بررسی کودکان بااستعداد و افراد بالغی که دچار آسیب مغزی بودند، به این نتیجه رسید که افراد استعداد و نبوغهای دیگری دارند که شاید بر اساس آزمونهای ایدهآل سنتی شناسایی نشوند. او با استفاده از ابزار مختلف، مانند استفاده از تحقیقات عصبی جسمانی (نوروفیزیکی) و مطالعاتی که در رابطه با افراد اوتیسم، برای تأیید مدل خود، نشان داد که قسمتهای مختلف مغز دارای توان هوشی متفاوتی هستند.
بر طبق این نظریه، دیدگاههای روانسنجی سنتی نسبت به هوش، بسیار محدود و ضعیف است.
گاردنر نظریهاش را نخستین بار در کتاب «چارچوبهای ذهنی: نظریه هوش چندگانه»، در سال ۱۹۸۳ ارائه کرد. به عقیده او همه انسانها دارای انواع مختلفی از هوش هستند. او در کتاب خود، هشت نوع مختلف هوش را معرفی نموده و احتمال داده است که نوع نهمی نیز بهعنوان «هوش هستیگرا» وجود داشته باشد.
در سال ۱۹۸۳، هاروارد گاردنر تئوری خود را تحت عنوان هوش چندگانه معرفی نمود. او این ایده را ایجاد کرد که هوش را نمی توان تحت یک عنوان کلی در نظر گرفت و بعنوان یک چیز منفرد دانست و آنرا با یک ابزار ساده اندازه گیری کرد.وی هفت نوع هوش رادراین تئوری مطرح نمود ودراین اواخر هوش طبیعیدان رااضافه نموده وعنوان کرده که ممکنست احتمالات دیگری شامل روحی وتجربی نیزوجود داشته باشد.
گاردنر و کیتی دیویس، در كتاب 2013 خود با عنوان "نسل تولید" اظهار داشتند كه نظریه هوش های چندگانه اغلب با ایده سبک های یادگیری همراه است. گاردنر توضیح می دهد که این دو یکسان نیستند و از قیاس رایانه ای برای نشان دادن تفاوت بین ایده ها استفاده می کنند. برداشت های سنتی از یک هوش واحد حاکی از آن است که ذهن دارای یک "رایانه" واحد، مرکزی و همه منظوره است که گاردنر در کتاب خود بیان می کند. سپس این رایانه نحوه عملکرد افراد را در هر جنبه از زندگی خود تعیین می کند. نظریه گاردنر در مورد هوش های چندگانه می گوید که: نه تنها انسان ها چندین روش مختلف برای یادگیری و پردازش اطلاعات دارند، بلکه این روشها نسبتاً مستقل از یکدیگر هستند. از سوی دیگر، برداشت گاردنر از هوش های چندگانه، پیشنهاد می کند که ذهن دارای تعدادی "کامپیوتر" است که عمدتا مستقل از یکدیگر عمل می کنند و به توانایی های مختلف ذهنی کمک می کنند.
از طرف دیگر، سبک های یادگیری به شخصیت و ترجیحات یادگیری فرد مربوط می شود. گاردنر توضیح می دهد که مشكل مفهوم سبک های یادگیری این است كه نه تنها فقط به صورت مبهم تعریف شده اند، بلكه تحقیقات و شواهد اندكی در مورد تأثیر آموزش تدریس به سبک ترجیحی دانش آموز در نتایج یادگیری یافته است.
هوارد گاردنر معتقد است که همه ما گرایش های فردی داریم (مناطقی که از آنها لذت می بریم و در آنها برتر هستیم) و این گرایش ها را می توان در یکی از هوش های ذکر شده در ذیل قرار داد.
گاردنر به جای تمرکز بر تحلیل امتیاز آزمونها، عقیده دارد که مقدار عددی هوش انسان، بیانگر دقیق و کامل توانائیهای او نیست. نظریه او 8 هوش مختلف را بر پایه مهارتها و توانائیهایی که در فرهنگهای مختلف ارزش گذاری شدهاند، توصیف میکند.
1- هوش کلامی ، زبانی verbal / linguistic intelligence
این نوع هوش یعنی توانایی استفاده از کلمات و زبان. این یادگیرندهها مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند و معمولا سخنوران برجسته ای هستند. آنها به جای تصاویر، با کلمات فکر میکنند.
منظور از این هوش توانایی به کار بردن زبان گفتاری و نوشتاری به صورتی مؤثر برای بیان (اندیشه، احساس و ...) خود است. کسانی که هوش کلامی-زبانی بالایی دارند بهخوبی میتوانند از کلمات، به هنگام نوشتن و حرف زدن، استفاده کنند. این افراد غالباً در نوشتن داستان، به خاطر سپردن اطلاعات و خواندن مهارت دارند.
مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود:
گوش دادن، حرف زدن، قصه گویی، توضیح دادن، تدریس، استفاده از طنز، درک قالب و معنی کلمه ها، یادآوری اطلاعات، قانع کردن دیگران به پذیرفتن نقطه نظر آنها، تحلیل کاربرد زبان
نقاط قوت: کلمات، زبان و نویسندگی
ویژگیهای هوش کلامی - زبانی:
• مهارت در به یادآوردن اطلاعات نوشته یا گفتهشده
• لذت بردن از خواندن و نوشتن
• مهارت در مباحثه یا صحبتهای متقاعدکننده
• توانائی در توضیح دادن مسائل
• استفاده از شوخطبعی به هنگام بیان داستانها
انتخابهای شغلی: نویسنده، روزنامهنگار، وکیل، معلم، سیاستمدار، مترجم
2- هوش ریاضی–منطقی mathematical/logicalintelligence
هوش منطقی / ریاضی یعنی توانایی استفاده از استدلال، منطق و اعداد. این یادگیرندهها به صورت مفهومی با استفاده از الگوهای عددی و منطقی فکر میکنند و از این طریق بین اطلاعات مختلف رابطه برقرار میکنند. آنهاا همواره در مورد دنیای اطرافشان کنجکاوند، سوال های زیادی میپرسند و دوست دارند آزمایش کنند.
معمولاً یکی از راههای تشخیص هوش در افراد، بررسی توانایی منطقی فرد در حل مسائل ریاضی است. این نوع هـوش، هـوش منطقی - ریاضی نام دارد.
هوش منطقی - ریاضی نشاندهنده قدرت استدلال و توانایی محاسباتی شخص میباشد؛ بنابراین افراد دارای این نوع هوش، قادر به تفکر به صورت ذهنی و عقلانی هستند. چنین افرادی در هر موقعیتی قادر به تشخیص الگوها و روابط هستند.
مهارت های آنها شامل این موارد میشود:
مسئله حل کردن، تقسیم بندی و طبقه بندی اطلاعات، کار کردن با مفاهیم انتزاعی برای درک رابطه شان با یکدیگر، به کاربردن زنجیره طولانی از استدلالها برای پیشرفت، انجام آزمایش های کنترل شده، سوال وکنجکاوی در پدیده های طبیعی، انجام محاسبات پیچیده ریاضی، کار کردن با شکل های هندسی
نقاط قوت: تحلیل مسائل و عملیات ریاضی
افراد دارای هوش منطقی - ریاضی دارای خصوصیات زیر هستند:
• قدرت محاسباتی بالایی دارند و در اندازهگیری مقادیر و حل فرمولهای ریاضی مهارت دارند.
• از انجام آزمایش و تحقیق جهت اثبات فرضیهها لذت میبرند.
• معمولاً جهت بهبود و پرورش هوش خود از بازیهای استدلالی و استراتژیک بهره میبرند.
• از حل معما و کشف اسرار لذت میبرند.
• حس کنجکاوی باعث میشود تا سؤالات بنیادی و عمیق از خود بپرسند.
افراد دارای هوش منطقی - ریاضی پیش از به کارگیری دانش و اطلاعات خود، ابتدا در مورد مفاهیم مختلف دانش نظری کسب میکنند.
ریاضیدانها، کارآگاهها، روزنامهنگاران تحقیقی و دانشمندان از جمله اشخاصی هستند که از هوش منطقی - ریاضی بالایی برخوردار هستند.
رشته های شغلی مورد علاقه آنها عبارتند از :
دانشمند، مهندس، برنامه نویس کامپیوتر، پژوهشگر، حسابدار، ریاضی دان
3- هوش دیدی – فضایی – مکانی spatial intelligence
این نوع هوش توانایی درک پدیده های بصری است. یادگیرنده های دارای این نوع هوش ، گرایش دارند که با تصاویر فکر کنند و برای به دست آوردن اطلاعات ،نیاز دارند یک تصویر ذهنی واضح ایجاد کنند. آنها از نگاه کردن به نقشه ها، نمودارها، تصاویر، ویدیو و فیلم خوششان میآید.
استفاده و تفسیر تصاویر و الگوها و توان ایجاد یا چیدمان مجدد اشیاء بهصورت سهبعدی را هوش تصویری-فضایی مینامند. کسانی که هوش تصویری-فضایی بالایی دارند در تجسّم چیزها قوی هستند. این افراد معمولاً جهتیابی خوبی دارند و با نقشهها، نمودارها، عکسها و تصاویر ویدیویی مشکلی ندارند.
مهارت های آنها شامل موارد زیر است : ساختن پازل، خواندن، نوشتن، درک نمودارها و شکل ها، حس جهت شناسی خوب، طراحی، نقاشی، ساختن استعارهها و تمثیل های تصویری (احتمالا از طریق هنرهای تجسمی)،دستکاری کردن تصاویر، ساختن، تعمیر کردن و طراحی وسایل عملی، تفسیر تصاویر دیداری.
نقاط قوت : قدرت تشخیص تصویری و فضایی
ویژگیهای هوش تصویری-فضایی:
• لذت بردن از خواندن و نوشتن
• مهارت در درست کردن پازل
• مهارت در تفسیر عکس، گراف و نمودار
• لذت بردن از رسم، نقاشی و هنرهای تجسمی
• تشخیص راحت الگوها
انتخابهای شغلی : معمار، دریانورد، مجسمهساز، هنرمند تجسمی، مخترع، کاشف، طراح داخلی، مکانیک، مهندس
4- هوش موسیقایی – ریتمیک – موزون musical / rhythmic
این نوع هوش یعنی توانایی تولید و درک موسیقی. این یادگیرنده های متمایل به موسیقی با استفاده از صداها، ریتمها و الگوهای موسیقی فکر میکنند. آنها بلافاصله چه با تعریف و چه با انتقاد، به موسیقی عکس العمل نشان میدهند. خیلی از این یادگیرندهها بسیار به صداهای محیطی (مانند صدای زنگ، صدای جیرجیرک و چکه کردن شیرهای آب) حساس هستند.
توانایی اجرا، ساخت و درک الگوهای موسیقی است که شامل درک تغییر لحن، ریتم و تن صداها است. کسانی که هوش موسیقیایی بالایی دارند در فکر کردن به الگوها، ریتمها و صداها قوی هستند. این افراد از موسیقی لذت میبرند و معمولاً در نواختن سازهای موسیقی و آهنگسازی مهارت دارند.
مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود:
آواز خواندن ، سوت زدن، نواختن آلات موسیقی، تشخیص الگوهای آهنگین، آهنگ سازی، به یاد آوردن ملودی ها، درک ساختار و ریتم موسیقی
ویژگیهای هوش موسیقیایی:
• لذت بردن از آوازخوانی و نواختن سازهای موسیقی
• تشخیص آسان الگوها و نتهای موسیقی
• توانایی به خاطر سپردن آهنگها و ملودیها
• درک عمیق از ساختار، ریتم و نتهای موسیقی
انتخابهای شغلی: موسیقیدان، آهنگساز، خواننده، معلم موسیقی، رهبر ارکستر
5- هوش حرکتی – جسمی جسمی Bodily / kinesthetic
این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه حرکات بدن و استفاده از اشیا. این یادگیرندهها خودشان را از طریق حرکت بیان میکنند. آنها درک خوبی از حس تعادل و هماهنگی دست و چشم دارند (به عنوان مثال در بازی با توپ، یا استفاده از تیرهای تعادل مهارت دارند)انها از طریق تعامل با فضای اطرافشان قادر به یادآوری و فرآوری اطلاعات هستند.
این هوش قابلیت استفاده از بدن برای بیان (اندیشه، احساسات و ...) است. افرادی که درجه بالایی از هوش جنبشی را دارا هستند، از ژست (حالت) بدن برای تسلط به مسائل استفاده میکنند. کسانی که هوش اندامی-جنبشی بالایی دارند در حرکتهای بدنی، انجام عملیات و کنترل فیزیکی قوی هستند. این افراد در هماهنگسازی چشم و دست مهارت دارند و افراد چالاک و تردستی هستند.
مهارت های آنها شامل این موارد میشود:
رقص، هماهنگی بدنی، ورزش، استفاده از زبان بدن، صنایع دستی، هنرپیشگی، تقلید حرکات، استفاده از دست هایشان برای ساختن یا خلق کردن، ابراز احساسات از طریق بدن
نقاط قوت: تحرک فیزیکی، کنترل حرکات
ویژگیهای هوش اندامی - جنبشی:
• مهارت در ورزش و رقص
• لذت بردن از ساختن چیزها با دست
• هماهنگی فیزیکی عالی
• به خاطر سپردن چیزها از طریق انجام دادن آنها، بهجای گوش کردن یا دیدن
انتخابهای شغلی: ورزشکار، معلم تربیتبدنی، رقصنده، هنرپیشه، آتشنشان، صنعتگر
6- هوش برون فردی Interpersonal inte.
هوش برون فردی که از آن با نام هوش اجتماعی هم نام می برند . این هوش در افرادی دیده می شود که از انواع فعالیت های اجتماعی و یا درکنار دوستانشان بودن لذت می برند . از تنها بودن بیزار هستند. این افراد ازکارگروهی خوششان می آید و معمولا درهنگام فعالیت های اجتماعی و تعامل با دیگران بهتر آموزش می بینند. هنگام مشاجرات چه درخانه چه درمدرسه و یا دراجتماع همیشه نقش میانجی را به عهده می گیرند. و همیشه داوری ها و قضاوت را پیش او می برند.
عواطف و احساسات انسان ارتباط بسیار نزدیکی به هوش دارند: هوش احساسی یا هیجانی (EQ) نیز نوعی هوش محسوب میشود. هوش میانفردی یا بین فردی به توانایی انسان در پی بردن به احساس افراد دیگر و همچنین درک انگیزهها و تمایلات آنان اشاره میکند.
افرادی که دارای مهارتهای ارتباطی بالایی هستند (مهارتهای کلامی و غیر کلامی) از هوش میانفردی زیادی برخوردار هستند. معمولاً مهارتهای ارتباطی مهمترین و اولین موردی هستند که در ارتباط با افراد دارای هوش میانفردی مورد توجه قرار میگیرند.
روش های آموزش برای این افراد ازطریق فعالیت های دسته جمعی طراحی می شود، شاید طراحان این فعالیت های آموزشی برای این افراد خود نیز از این هوش بهره مند هستند . مشاورهای خوبی هستند ومعمولا برای مشاوره به اومراجعه می کنند .خود نیزدرمشکلات سعی می کند از مشورت دیگران استفاده کند . ازفعالیت های اجتماعی مانند شرکت درانواع سازمان های غیردولتی ، خیرخواهانه وکمک به حیوانات درحال انقراض ، حفظ طبیعت ، یا زلزله زدگان وسایر مصایب طبیعی جلودار هستند. ازمهمانی لذت می برند و در جمع ها و مهمانی ها معمولا میدان دارهستند. این دسته از افراد معمولا اجتماعی sociable می نامند . مصداق این افراد درایران کسانی هستند که درمیان اقوام وآشنایان ودوستان معمولا برنامه ریز و رهبراجرایی – مراسم عزا- تدفین – تشییع جنازه – عروسی ها و مراسم دیگر مثل بازگشت ازسفرهای مذهبی هستند و حتی در جشن تولد ها همیشه افراد خاصی را می بینید.
این افراد در درک حالات روحی – مقاصد- اغراض- انگیزه ها واحساسات دیگران قابلیت بالایی دارند ، دوست بازهستند ودوستان زیادی دارند. درمیان جمع احساس راحتی می کنند.
افرادی که از هوش میانفردی زیادی برخوردار هستند، دارای خصوصیات زیر هستند:
• به راحتی تفاوتهای افراد مختلف را تشخیص میدهند؛ همچنین شناختن افراد در بین جمعیت برای افراد دارای هوش میانفردی کار بسیار سادهای محسوب میشود.
• دارای دوستان و آشنایان بسیار زیادی هستند و از وقت گذراندن با افراد مختلف لذت میبرند.
• نسبت به حالتهای روحی و خلق و خوی افراد دیگر حساس هستند.
• قادر هستند که مسائل مختلف را از دیدگاهها و چشماندازهای مختلفی بررسی و ارزیابی کنند.
افرادی که دارای هوش میانفردی زیادی هستند شامل معلمان، مددکارهای اجتماعی و سیاستمداران میباشند. بازیگران نیز از هوش میانفردی خود برای نمایش شخصیتهای مختلف در فیلم یا نمایش استفاده میکنند.
مشاغل وحرفه های موفقیت آمیزبرای آنها:
سیاستمدار، رهبر ارگان – سازمان – حزب و تشکیلات و نهادهای اجتماعی، معلم، واعظ، دیر
7- هوش درون فردی personal inte.
یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن و فهم دیگران. این یادگیرندهها سعی میکنند چیزها را از نقطه نظر آدم های دیگر ببینند تا بفهمند آنها چگونه میاندیشند و احساس میکنند. آنها معمولا توانایی خارق العا د ه ای در درک احساسات، مقاصد و انگیزهها دارند. آنها سازمان دهند ه هاي خیلی خوبی هستند، هرچند بعضی وقتها به دخالت متوسل میشوند. آنها معمولا سعی میکنند که در گروه آرامش را برقرار کنند و همکاری را تشویق کنند. آنها هم از مهارت های کلامی (مانند حرف زدن) و هم مهارت های غیرکلامی (مانند تماس چشمی، زبان بدن) استفاده میکنند تا کانال های ارتباطی با دیگران برقرار کنند.
خودآگاهی نیز نوعی هوش محسوب میشود. در صورتی که شخص درک مناسبی از خودش داشته باشد، از احساسات خود و دلیل بروز احساسات کاملاً آگاه باشد و از نیازهای خود شناخت داشته باشد، با اطمینان میتوان گفـت که چـنین شخـصی دارای هوش درون فردی است.
البته بایستی بین افراد خودپسند و خودشیفته و افرادی که دارای هوش درون فردی بالایی هستند تفاوت قائل شد. به طور کلی هوش درون فردی شامل قدردانی و رعایت احترام نسبت به همنوعان و انسانهای دیگر نیز میشود. از این لحاظ دیدگاه شخص دارای هوش درون فردی نسبت به خود، با توجه ارزیابی دیدگاههای افراد دیگر شکل میگیرد.
مهارت های آنها شامل موارد زیر میشود:
دیدن مسائل از نقطه نظر دیگران (نقطه نظر دوگانه)، گوش کردن، همدلی، درک خلق و احساسات دیگران، مشورت، همکاری با گروه، توجه به خلق و خو ، انگیزهها و نیت های مردم، رابطه برقرار کردن چه از طریق کلامی چه غیر کلامی، اعتماد سازی، حل و فصل آرام درگیری ها، برقراری روابط مثبت با دیگر مردم
افرادی که از هوش درون فردی زیادی برخوردار هستند، دارای خصوصیات زیر هستند:
• به صورت خود انگیخته عمل میکنند و در مواجه با رویدادهای مختلف زندگی و ارزیابی موقعیتهای گوناگون خود را در اولویت قرار میدهند.
• با اراده، مصمم و مستقل هستند و به راحتی مسائل مختلف را بدون کمک دیگران میآموزند.
• از احساسات خود کاملاً آگاه هستند و بدون وابستگی به افراد دیگر جهت بهبود زندگی خود برنامهریزی میکنند.
• ملاحظهکار و درونگرا هستند و ترجیح میدهند که در تنهایی به تأمل و ارزیابی خویش بپردازند.
رهبران معنوی، روانشناسها، مشاوران و حتی فیلسوفها از جمله افرادی هستند که دارای هوش درون فردی زیادی هستند.
شغل های مناسب برای آنها عبارتند از : مشاور، فروشنده، سیاست مدار، تاجر
8- هوش طبیعت گرا Naturalist inte.
هوش طبیعت گر هشتمین هوش ازدسته هوش های چند گانه است که درتقسیم بندی گاردنرگنجانده شده است . کسانی که ازاین هوش برخوردارند درتشخیص وتمیزدادن پوشش های گیاهی وجانوری مناطق مختلف وموارد دیگردرطبیعت مثل سنگ ها ،ابرها مهارت دارد. این افراد ازکوهنوری ، جنگل نوردی ، رفتن به پارک های طبیعی ( جنگلی) لذت می برند. اغلب یک یا چند حیوان خانگی درمنزل نگهداری می کنند. ازفیلم های مربوط به زندگی حیوانات مثل رازبقا وغیره خوششان می آید ، کتابها ومجله هایی که درمورد طبیعت وپدیده های طبیعی است را آبونه ، جمع آوری ومطالعه می کنند . درکلاس ها ودوره های زیست شناسی ( گیاه شناسی) جانورشناسی شرکت می کنند واطلاعات وسیعی در موارد آنها دارند. اغلب جذب گروه ها وسازمان هایی مثل نهادهای غیردولتی ، طبیعت پاک ، نجات حیوانات تدرحال انقراض ، حمایت ازحیوانات ، بازگشت به طبیعت گیاهخواری – خام خواری – خام گیاه خواری وغیره می شوند. درکودک رفتن به باغ وحش ازبهترین تفریحات آنهاست .hobby وسرگرمی اوقات فراغت آنهاپرورش گل وگیاه ومعمولا درمنزل محلی را به پرورش ونگهداری آنها می پردازند.
توانایی درک طبیعت و ارتباط برقرار کردن با تمامی موجودات زنده موجود در آن نوعی هوش محسوب میشود. داشت حساسیت نسبت به تمامی عناصر جاندار و بیجان در طبیعت نشاندهنده وجود هوش طبیعتگرا میباشد.
نقاط قوت: یافتن الگوها و روابطی که با طبیعت وجود دارد.
افرادی که دارای خصوصیات زیر هستند، از هوش طبیعتگرای بالایی برخوردار هستند:
• علاقه بسیار زیادی به طبیعت دارند و زمان زیادی را در طبیعت سپری میکنند.
• با حیوانات به راحتی ارتباط برقرار میکنند.
• مهارت زیادی در پرورش حیوانات و گیاهان دارند.
افراد دارای هوش طبیعتگرا در مشاغلی مانند گیاهشناسی، زیستشناسی، ستارهشناسی، کشاورزی و جنگلبانی موفقیت زیادی کسب میکنند.
مشاغل وحرفه های موفقیت آمیزبرای آنها:
زنبورداری، دامداری، باغداری،جنگل بانی، زیست شناسی، دامپزشکی، کشاورزی
البته هوش هشتم (طبیعت گرایی) با کمی تاخیر به مدل هفت گانه قبلی اضافه شد و مدل هوش هشت گانه را شکل داد.
9- هوش وجودی یا هستیگرا
بررسی مسائل عمیق و فلسفی به هوش وجودی یا هستیگرا نیاز دارد. افرادی که هوش هستیگرای زیادی دارند، حساسیت زیادی نسبت به طرح سؤالات عمیق و پاسخ دادن به این گونه سؤالات دارند.
افراد دارای هوش وجودی یا هستیگرا از خصوصیات زیر برخوردار هستند:
• تمایل و علاقه زیادی جهت پاسخ داده به سوالاتی عمیق و فلسفی دارند. این سؤالات شامل “معنای زندگی چیست؟”، “دلیل مرگ انسان چیست؟” و پس از مرگ چه اتفاقی برای انسان میافتد؟” میباشند.
• نسبت به مسائل مرتبط با وجود انسان حساسیت بسیار بالایی دارند.
افرادی که از این نوع هوش برخوردار هستند، به مشاغل مرتبط با روانشناسی و الهیات علاقه دارند. سخنرانهای انگیزشی نیز به میزان زیادی دارای هوش هستیگرا هستند.
احتمال بسیاری زیادی وجود دارد که هر 9 نوع هوشی که شرح داده شد در یک شخص وجود داشته باشند. در واقع برخی از محققین ادعا میکنند که همه افراد تا حدی از هر 9 نوع هوش برخوردار هستند. با این حال امکان دارد که برخی از انواع هوش از انواع دیگر بالاتر و یا بیشتر آشکار باشند.
الگوی هوش چندگانه گاردنر بعدها تکمیلتر شد و او پیشنهاد کرد که هوش وجودی (Existential) و هوش اخلاقی (Moral) هم به فهرست هوش های چندگانه اضافه شوند و به این ترتیب مدل هوش های ده گانه شکل گرفت.
هوش کلامی گاردنر
اصطلاح هوش کلامی یا هوش زبانی را نخستین بار، هوارد گاردنر مطرح کرد.
او در مدل هوش چندگانهی خود، هوشهای متنوعی را مطرح کرد که هوش کلامی یا Linguistic Intelligence یکی از آنهاست .
شاید به عنوان کسی که به پرورش تسلط کلامی علاقهمند است، بخواهید بدانید که تعریف هوش کلامی چه بوده و ابتدا چگونه مطرح شده است. چون مانند هر مفهوم دیگری، با دانستن تعریف این اصطلاح بهتر میتوانیم قلمرو این بحث و مصداقهایش را بشناسیم و درک کنیم.
فن بیان را با هوش کلامی اشتباه نگیریم
نباید هوش کلامی را با فن بیان اشتباه بگیریم.
بیان به ارائهی شفاهی اشاره دارد و هوش کلامی، به تسلط بر سخن و سخنوری.
به همین علت، بارها بر این نکته تأکید کردهایم که:
تا حرف زدن کسی را ندیده باشید، نمیتوانید بگویید که توانایی او در فن بیان چگونه است و در چه سطحی است.
اما از روی نوشتههای کسی مثل سعدی که حتی یک بار حرف زدنش را ندیدهایم، میگوییم که او استاد سخن و دارای هوش کلامی بالا بوده است.
مولفه های هوش کلامی چه هستند؟
گاردنر پس از اینکه شاعران را به عنوان نماد بهکارگیری هوش کلامی مطرح میکند، به سراغ تعریف هوش کلامی و مولفههای آن میرود.
او چهار مولفه به شرح زیر را برای هوش کلامی در نظر میگیرد:
ابعاد هوش کلامی
1- معنا شناسی
2- آوا شناسی
3- شناخت قواعد و دستور زبان
4- شناخت کاربرد زبان در شرایط مختلف
در تعریف هر یک از این چهار مولفه، زبانشناسان آراء و دیدگاههای متفاوتی دارند.
اما گاردنر میکوشد با یک تعریف کلی و تأکید بر روی مشترکات، درگیر بحثها و اختلافنظرها نشود و از اصلِ دغدغهی خود بازنماند.
معناشناسی
نخستین مولفه از هوش کلامی، معناشناسی است. به این مفهوم که معنا و بار معنایی واژهها را در زبان بدانیم.
طبیعی است که واژهها بسته به بستر کاربرد خود، میتوانند پیامهای متفاوتی را منتقل کنند. اما برای اغلب آنها میتوان یک معنای محوری و اصلی در نظر گرفت که اگر واژه را از فضا و متن جدا کنیم، در جانِ آن باقی میماند.
مثلاً شب را در نظر بگیرید.
با وجودی که در ادبیات سیاسی ممکن است از این واژه برای اشاره به حاکمیت خودکامگی استفاده شود، اما در حالت عادی و مستقل از فضای کاربرد، همهی ما یک تصویر ذهنی تقریباً مشابه از واژهی شب داریم.
در بحث معناشناسی، گاردنر دوباره با ارجاع و استناد به الیوت، تأکید میکند که شاعر و نویسنده در استفاده از کلمات نوعی دقت و وسواس جدی دارند که آن را میتوان با دقت دانشمندان در بهکارگیری روش علمی مقایسه کرد.
آواشناسی
دومین مولفهای که گاردنر به آن اشاره کرده آواشناسی است.
او آواشناسی را به عنوان یکی از مولفههای چهارگانهی هوش کلامی چنین تعریف میکند: شناخت آوای واژهها و تعامل و کنش موسیقایی آنها بر روی یکدیگر.
در اینجا هم اگر بخواهیم به سبک گاردنر به سراغ شاعران برویم، باید بگوییم که قافیه در شعر فارسی نمونهای از تسلط بر آوای واژگان است.
البته در نثر هم، مصداق توجه به آوا فراوان است که متنهای سعدی در گلستان را میتوان نمونهی والای آن دانست:
… شنیدم که سحرگاهی با تنی چند خاصان به بالین قاضی فراز آمد.
شمع را دید ایستاده و شاهد نشسته و مِی ریخته و قدح شکسته و قاضی در خواب مستی، بیخبر از مُلکِ هستی…
قواعد و دستور زبان و توانایی جملهسازی
گاردنر در شرح قواعد و دستور زبان چنین میگوید و به سرعت از روی آن عبور میکند:
«شناخت قواعد و دستور زبان، که اغلب به صورت شهودی و پس از تعامل گسترده با جملهها و متنها در یک زبان، بر ذهن حاکم میشود.»
اما مشخصاً بارها در متن خود تأکید میکند که قواعد را بیش از آیین نگارش، به عنوان شیوهی کنار هم چیدن کلمات میبیند.
بنابراین، اگر دستور زبان شما را به یاد گرامر و آیین نگارش میاندازد، شاید بهتر باشد به جای این عبارت، از اصطلاح هوش ترکیب کلمات و جملهسازی استفاده کنید.
کاربرد زبان و واژهها
با وجودی که در مولفهی اول هوش کلامی، اشاره کردیم که هر واژهای دارای یک معنای مرکزی و مستقل است، این را هم میدانیم که معنا و پیام واژهها و جملهها، بسته به موقعیتی که در آن قرار میگیرند تغییر میکند.
واژهای که در یک شعر حماسی بهکار میرود، در شعر عاشقانه معنایی دیگر پیدا میکند.
همچنین پیام و معنای واژهای که در یک متن مدیریتی بهکار میرود، با پیام و معنای آن در یک متن روانشناسی تفاوت خواهد داشت.
البته وقتی از درک کاربرد و کارکرد زبان در بستر و محیط آن صحبت میکنیم، همه چیز در موضوع خلاصه نمیشود (اینکه مثلاً بگوییم معنای این واژه در مدیریت با مفهوم آن در روانشناسی تفاوت دارد).
بستر بهکارگیری واژه شامل موارد بسیاری است که از جملهی آنها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- شناخت ما از مخاطب و ویژگیهای او
- سابقهی گفتگوهای قبلی و نیز آنچه در بخشهای قبلی متن یا سخنرانی گفته شده
- ساختار گرامری و دستوری که واژه یا عبارت در آن قرار میگیرد
- تصوری که مخاطب از نیت و قصد گوینده دارد
فاکتورای هوش از نظر گاردنر
گاردنر عقیده داره که ظرفیتی به نام هوش باید ویژگیای زیر رو داشته باشه:
الف) مشکلات بالقوه در اثر آسیب دیدگی مغزی.
ضایعات مغزی بیشتر باعث ضعیف کردن و آسیب یکی از مقولات هوشی می شه بدون اینکه روی بقیه اثری داشته باشه. مثلا آسیب دیدگی منطقه بروکا باعث مشکل مغزی شدید در هوش زمانی و آسیب دیدگی لوب گیجگاه درنیمکره راست مغز ضعیف کردن تواناییای موسیقیایی می شه.
ب) وجود دانشوران، نوابغ و دیگه افراد استثنایی
گاردنر عقیده داره که در بعضی افراد نوع خاصی از مقولات هوشی کارایی خیلی بالایی دارن، نوابغ آدمایی هستن که تو یه زمینه هوشی، قابلیتای بیشتری از خود نشون میدن در حالیکه کارکرد دیگه مقولات هوشی در سطح پائین تری قرار داره.
پ) تاریخچه رشد جدا و مجموعه تعریف ذیری از عملکردای مقولات هوشی
گاردنر عقیده داره که بحث های هوشی از راه شرکت د رفعالیتای فرهنگی مهم به جنب و جوش واداشته می شن و پیشرفت فرد دراین فعالیتا از الگوی رشد خاصی پیروی میکنه مثلا آهنگسازان و نوازندگان از سن کم شروع به فعالیت کرده و تا سن 80 تا 90 سالگی فعالند؛ اما یه ریاضی دان در جوونی به بالاترین درجه می رسه و ریاضیدانان برجسته در حدود سن 40 سالگی مطرح شدن.
ت) تاریخچه تکامل و اعتبار اون
گاردنر عقیده داره که هر کدوم از هشت بحث هوشی عنوان شده ریشه عمیقی در تکامل بشر و حتی درتکامل دیگه گونه های جانوری اولین داره؛ مثلا میشه از دلایل قدیم شناسی مربوط به آلات موسیقی ساده و از روی تنوع آواز پرندگان به اصل هوش موسیقیایی فهمید.
ث) تایید یافته های روان سنجی
هر چند گاردنر به آزمونهای موجود نداره اما به باور ایشون، واسه تایید نظریه هوش چندگانه میشه به خیلی از آزمونای برابر ا استاندارد موجود مراجعه کرد. مثلا اندازه هوش وکسلر هوشای زبانی، منطقی – ریاضی و متانی رو سبک و سنگین کرد.
ج) تایید یافته های روان سنجی تجربی
گادرنر اعلام میکنه که با بررسی بعضی تحقیقات روانشناسی میشه فهمید که هوشا به طور جدا از هم از یکدیگر فعالیت می کنن. درمطالعات مربوط به تواناییای شناختی مثل حافظه، درک و توجه هم دلایلی هست که نشون میده فرد فقط از یه توانایی خاص برخور داره.
چ) کارکرد اصلی یا یه سری از عملکردا
به باور گاردنر همونطور که یه کامپیوتر واسه اجرا نیازمند یه سری از عملیاته هر بحث هوشی هم یه سری از عملیات اصلی داره که وظیفه اونا انجام عملیاتای خاص اون بحث س؛ مثلا در هوش موسیقیایی، این فعالیتا لازمه شناسایی ارتفاع یا توانایی تشخیص ساختارای ریتمیه.
ح) توانایی رمز گذاری تو یه سیستم ظاهری
به باور گاردنر یکی از مهمترین شاخصای رفتار هوشمندانه، آدم، توانایی اون در به کار گیری نماد هاست. مثلا وقتی کلمه ای رو می انگاریم تنها ترکیبیه از خطوطی که به شکل خاصی کنار هم قرار گرفتن؛ اما می تونن مجسم کننده روابط، تصاویر و خاطرهای معینی باشه (عبدالله زاده و همکاران،1388).
مدل هوش شناختی و غیر شناختی گاردنر
هاوارد گاردنر استاد روانشناسی دانشگاههاروارد، هوش را مشتمل بر ابعاد گوناگون زبانی، موسیقیایی، منطقی، ریاضی، جسمی، میانفردی و درونفردی میداند. او وجوه شناختی مختلف را با عناصری از هوش غیرشناختی یا به گفتۀ خودش «شخصی» ترکیب کرده است.
بعد غیرشناختی (شخصی) مورد نظر گاردنر مشتمل بر دو مؤلفۀ کلی؛ استعدادهای درونفردی و مهارتهای میانفردی است. هوش درونفردی مبین آگاهی فرد از هیجانات و احساسات خویش، ابراز باورها و احساسات شخصی و احترام به خویشتن، تشخیص استعدادهای ذاتی، استقلال عمل در انجام کارهای مورد نظر و در مجموع میزان کنترل شخص بر هیجانات و احساسات خود هدایتی است.
هوش میانفردی به توانایی درک و فهم دیگران و عوامل برانگیزاننده انسان و چگونگی فعالیت آنها ارتباط دارد. به نظر گاردنر فروشندگان، سیاستمداران، معلمان، متخصصان بالینی و رهبران مذهبی موفق، احتمالاً از هوش میانفردی بالایی برخوردارند.
نقد نظریه
تعریف گاردنر از هوش با انتقاداتی در محافل آموزش و پرورش و همچنین در زمینه روانشناسی روبرو شده است. شايد قوی ترين و پايدارترين نقد نظريه وی درباره هوش های چندگانه، فقدان شواهد تجربی باشد، كه بيشتر آنها به يك ساختار واحد از هوش بنام "g" اشاره دارد. گاردنر پاسخ می دهد كه نظریه او كاملاً بر اساس شواهد كاربردی و برخلاف شواهد تجربی استوار است، زیرا معتقد نیست كه شواهد تجربی برای یك تز نظری مناسب است. نظریه هوش چندگانه گاردنر تأثیر مهمی در نحوه تفکر ما درباره هوش انسان داشته است. به جای تمرکز بر سنجش واحد توانایی شناختی انسان، در نظر گرفتن تمام نقاط قوت ذهنی مختلفی که فرد می تواند داشته باشد می تواند مفید باشد.
نظریه گاردنر مورد انتقاد روانشناسان و مربیان قرار گرفته است. این منتقدان معتقدند که تعریف گاردنر از هوش بسیار گسترده است و هشت "هوش" متفاوت وی به سادگی نشان دهنده استعدادها، ویژگی های شخصیتی و توانایی ها است. در نظریه گاردنر همچنین کمبود تحقیقات تجربی دیده می شود. با این وجود، نظریه هوش چندگانه در بین مربیان بسیار محبوب است. بسیاری از معلمان از هوش های چندگانه در مباحث های تدریس خود استفاده می کنند و تلاش می کنند نظریه گاردنر را وارد کلاس کنند.