مدل آموزشی تقویت هوش فرهنگی توماس و اینکسون بیشتر بر مشارکت فرد آموزش گیرنده در محیط هاي واقعی چند فرهنگی مربوط می شود.  توماس و اینکسون (2005)  در مقاله خود با عنوان"  هوش فرهنگی براي یک محل کار جهانی"  نشان می دهند که هر چند تجارب بلند مدت در کشورهاي خارجی بهترین فرصت براي تحصیل و تقویت هوش فرهنگی است اما شیوه هاي دیگري نیز براي اثر گذاشتن بر این متغیر وجود دارند.  آنها روش هاي خود را به عنوان قواعد مشارکت می نامند.

از نظر آنان اینها قواعدي هستند که مدیران باید همواره آنها را به هنگام کار با افرادي از زمینه هاي فرهنگی متفاوت به خاطر داشته باشند.

بهره گیري از این الگو ضرورتاً یک محیط چند فرهنگی واقعی را طلب می کند که فرد در آن قرار گرفته است و به نحوي آگاهانه به دنبال تقویت هوش فرهنگی خود است.  به عبارت دیگر کلاس آموزشی که در این الگو مورد توجه ارائه دهندگان آن است کلاسی است که محیط آن یک محیط کاري چند فرهنگی با توجه به نوع تخصص فرد آموزش گیرنده است.  در چنین محیطی فرد آموزش گیرنده باید به موارد زیر بپردازد :

1) دانش خود را در باره فرهنگ و زمینه فرهنگی خود افزایش دهد.  همچنین به آنها بیاندیشد و مشخص کند که وي داراي کدام تعصب هاي فکري یا رفتاري است و چه ویژگی هاي منحصر بهفردي را در مقایسه با دیگران در محیط چند فرهنگی قرار گرفته با آن داراست.  وي باید به گونه ايآگاهانه و با مرور رفتارهاي روزمره اش تلاش کند تا مشخص نماید که چگونه زمینه فرهنگ به گونه اي ناخودآگاه در رفتارها و ادراکاتش منعکس شده است.

2) لازم است که آموزش گیرنده متوجه نشانه هاي رفتاري و تفسیرهاي ممکن آن نشانه ها باشد. همچنین باید مشخص کند که چنین نشانه هاي رفتاري داراي کدامین اثرات احتمالی بر رفتاردیگران است.

3) تلاش کند تا رفتارهاي خود را به شیوه اي که براي آموزش گیرنده سهل تر است براي موقعیت هاي جدیدي که در آن قرار می گیرد اصلاح و سازگار کند.

4) دقت کند افرادي که با وي در تعامل هستند چگونه به سازگاري رفتاري وي پاسخ می دهند.

5) علاوه بر استفاده از روش هاي سازگاري اندیشیده و برنامه ریزي شده، روش هاي سازگاري فی البداهه را نیز آزمایش کند و گزارشی از نتایج آن تهیه نماید.

6) رفتارهاي جدیدي را که اثربخش بوده اند تکرار نماید به نحوي که به صورت خودکار درآیند.

دو الگوي مورد بررسی قابلیت ترکیب با یکدیگر دارند.  در حالی که الگوي ارلی و ماساکوفسکی عمدتاً بر محیط آموزشی نظیر محیط هاي دانشگاهی تمرکز دارد الگوي توماس و اینکسون یک محیط کاري واقعی و چندفرهنگی را به عنوان محیط آموزشی خود برمی گزیند.  الگوي اول می تواند با سرعت بیشتري فرد را متوجه ابعاد مختلف هوش فرهنگی نماید در حالی که الگوي دوم با سرعت کمتر می تواند اثرات عمیق تري را بر رفتارهاي واقعی آموزش گیرندگان گذارد.  در هر حال چنین به نظر می رسد که بهره گیري از الگویی که از نقاط قوت هر یک از این دو الگو ( سرعت آموزش و اثر رفتاري ) ترکیب یافته باشد امکان پذیر است .