نظریه مرگ مارتین هایدگر

چنان که هایدگر گفته، مرگ گرانیگاهی است که زندگی همه ما گرداگرد آن در چرخش است. مرگ، غایتی قطعی و پایانی گریزناپذیر است که داستان زندگی ما در پیوند با آن معنا می یابد، یا پوچ می شود. از این رو نگریستن به آن، به یاد آوردنش و فهمیدنش وظیفه ای است که جویندگان زندگی معنادار ناچارند برآورده اش سازند. از دیدگاه هایدگر، مرگ، نوعی «انتخاب اجباری» و «هراسناک» و «امکان قطعی و درونی هستی» خود انسان است که «نقطه پایانی» بر زندگی اوست؛ انسان، تنها با مرگ است که «هستی غیر اصیلش» به «ساحت اصیل» در می‌آید و مرگ، حدّ پایان زندگی اوست. وی بر این عقیده است که مرگ واقعه‌ای نیست که

ادامه نوشته

مرگ از دیدگاه مولوی

مرگ از دیدگاه مولانا جلال الدین محمد رومی یا مولوی (604-672ه-ق) ، به معنی «قطع و پایان زندگی» نیست، بلکه «تولّد» و «آغاز زندگی جاودانه‌» دیگری است. در اندیشه مولوی، «مواجهه‌ مرگ با انسان»، «متناسب با شیوه‌ زندگی» و «رویارویی و مواجهه‌ انسان با مرگ» نیز «متناسب با شیوه‌ زندگی» اوست. دیدگاه‌های مولوی در این زمینه، در چارچوب «نظریه فراطبیعت گرایان» قرار می‌گیرد؛ زیرا وی، عامل اصلی معنا‌داری زندگی را عشق به خداوند و سیر و حرکت به سوی او و مرگ را جزو اصلی زندگی و عامل پیوند و تکامل روح می‌داند.

ادامه نوشته

نظریه مرگ یونگ

از نظر یونگ مرگ مسیر رسیدن از فنا به بقاست؛ مسیری که انسان از آن طریق از زمان گذرا می‌‌گذرد و در پناه زمان ناگذر و بازگشتنی می‌آرامد. مرگ و زندگی همواره از آغاز در کانون آثار برجسته‌ هنر و ادبیات جهان بوده است.

ادامه نوشته

نظریه مرگ فروید

نظریه سیگموند فروید در مورد غریزه ها در طول زندگی و کار خود تکامل یافته است. او در ابتدا یک کلاس از غرایز شناخته شده به عنوان غرایز زندگی را توصیف کرد و معتقد بود که این غرایز مسئولیت بسیاری از رفتار ما را بر عهده داشتند.

ادامه نوشته

نظریه های روانشناسی ماتم جیمز ویلیام وُردن

جیمز ویلیام وردن استاد دانشگاه هاروارد و نویسنده کتاب « رنج و التیام » (1982) معتقد است اگر بتوان مرگ را فلسفی‌ترین موضوع ذهن انسان‌ها تلقی کرد، می‌توان این‌مطلب را هم اضافه کرد که مردن عزیزان و نزدیکان، از جنبه روانشناختی، احتمالا عمیق‌ترین تاثیر را بر ذهن و احساس فرد می‌گذارد. 

ادامه نوشته

نظریه نیاز به تعلق روی باومایستر و مارک لیری

مارک ریچارد لیری ( Leary ) ، همراه با روی باومایستر ( Baumeister ) ، مقاله ای در سایکولوژیکال بولتن در سال 1995 در مورد نیاز به تعلق نوشت. آنها در رد مازلو معتقد بودند که تعلق یک نیاز انسانی است. به گفته آنها ، در طبیعت ما این است که سعی در ایجاد پیوندهای معنی دار و پایدار با دیگران داریم. عدم توانایی در انجام این کار یا از بین رفتن پیوندهای موجود ، می تواند بر روی یک فرد تأثیر منفی و طولانی مدت بگذارد ، از جمله

ادامه نوشته

نظریه های روانشناختی مرگ

مرگ به عنوان یکی از اساسی‌ترین دغدغه‌های پیش روی انسان همواره مورد توجّه اندیشمندان علوم انسانی بوده و هر نظریّه‌پرداز به فراخور منابع معرفتی خویش، از زاویه‌ای به این مسئله پرداخته است. در مسلّم بودن این موضوع برای تمام انسان‌ها تردیدی نیست، امّا در اینکه کیفیّت مرگ چگونه است و اساساً انسان در قبال آن چه موضع‌گیری

ادامه نوشته

نظریه مراحل مرگ بکمن

بکمن ( Buckman ) مدلی سه مرحله ای را از فرآیند مردن پيشنهاد کرده است. بکمن معتقد است؛ زمانی که افراد با تهدید مرگ قریب الوقوع روبرو می شوند، با توجه به ویژگی های شخصيتی شان و روشی که در گذشته با مشکلات روبرو می شدند و مقابله می کردند، واکنش نشان می دهند. از این رو، بيماران در حال مرگ فرآیند مرگ، را در مراحل قابل تشخيص و مجزا نشان نمی دهند. بنابراین، هيجانات بيمار را باید با ساختار شخصيتی و توان مقابله ای گذشتة فرد بيمار مورد بررسی قرار داد.

ادامه نوشته