نظریه مراجع محور کارل راجرز

دیدگاه کارل راجرز تقریبا متضاد دیدگاه روانکاوي است. شباهت این دو نظریه در این است که هر دو نظریه محصول درمان افراد مشکل دار هستند. راجرز ابتدا در نیویورك با اراده درمانی اتو رنک و رابطه درمانی جسی تافت آشنا شد.
رنک معتقد بود بیماران باید فرصت پیدا کنند اراده خود را اعمال کنند و بر درمانگر مسلط شوند. تافت هم که مددکار اجتماعی بود، مفاهیم و عقاید رنک را به آمریکا آورد و بر رابطه درمانگر و بیمار تأکید ورزید. به نظر تافت این رابطه مهمتر از هر تبیین عقلی دیگري در مورد مشکلات بیماران بود. در نتیجه به نظر او باید

ادامه نوشته

روان درمانی روان پویشی رابطه اي

رویکردهاي روان پویشی رابطه اي ترکیبی از چند نظري اند. از جمله روانکاوي کلاسیک، تحلیل ایگو (روانشناسی ایگو)، نظریه روابط شیئی، روانشناسی خود، درمان میان فردي سالیوان و رویکردهاي انسانگرایی، مراجع محوري و پدیدارشناسی. این نظریه بر رابطه با مراقبان تأکید دارد.

نظریه پردازان رابطه اي همچون نظریه پردازان روابط شیئی معتقدند روابط اولیه کودك براي روابط بعدي او نقش الگو بازي می کنند. آنها می گویند روابط داراي بعد عینی (رویدادهایی که عملاً اتفاق می افتند) و

ادامه نوشته

نظریه روابط شیئی و روان شناسی خود

نظریه پردازان روابط شیء (object Relationship) مانند فیر بیِرن، دونالد وینیکات، ملانی کلاین، مارگارت ماهلر،اتُو کرنبرگ و هاینز کوهات، اصل سازمان دهنده زندگی افراد را روابط میان خود و اشیاء می دانند. شیء اصطلاحی است که فروید براي دیگران به کار برد؛ زیرا در روانشناسی نهاد، دیگران براي ارضاي غریزي عمدتاً به عنوان اشیاء خدمت می کنند نه به عنوان افراد اصیلی که خودشان خواسته ها و نیازهایی دارند.

نظریه روابط فردي برخاسته از بررسی هاي مربوط به ارتباط اولیه مادر و فرزند است و به تأثیر دیرپاي این

ادامه نوشته

نظریه تحلیل ایگو

طرفداران رویکرد تحلیل ایگو (ego analysis) افرادي مثل هاینز هارتمن، دیوید راپاپورت، آنا فروید، کریس، اریک اریکسون هستند. این جنبش از روانکاوي کلاسیک نشأت گرفته است و بر این اساس استوار است که روانکاوي کلاسیک بر عوامل تعیین کننده ناهشیار و غریزي تأکید افراطی کرده است و نسبت به فرایندهاي ایگو بی توجه است.

تحلیلگران ایگو، وساطت ایگو در تعارضات اید و دنیاي واقعی را قبول دارند ولی معتقدند که ایگو

ادامه نوشته

نظریه روانشناسی فردی آدلر

آلفرد آدلر یکی از پیروان اولیه فروید بود که از صف روانکاوي متعارف و سنتی خارج شد. او بر نظریه غرایز، میل جنسی کودك و نقش ناهشیار در تعیین رفتار تأکید نمیکرد. درمان آدلر بر کشف و تغییر سوءتفاهم ها و سوءبرداشت ها (یا به قول خودش؛ سبکهاي زندگی غیرانطباقی) متمرکز بود. درمان آدلري به درمان فردنگر مقایسه اي معروف است. زیرا در این نوع درمان بر اهمیت بررسی فرد کامل در درمان تأکید می شود.

در تحلیل فردي آدلر، نشانه هاي بیمار روانی، نمادي از سبک زندگی اوست که با آن می خواهد خود را

ادامه نوشته

نظریه های پردازش اطلاعات هوش

رویکردهاي اخیر در زمینه هوش، پیرو دیدگاه شناختی یا پردازش اطلاعات هستند. برخی از محققان روي سرعت پردازش و عده اي دیگر روي راهبردهاي پردازش اطلاعات تمرکز کرده اند. در رویکرد پردازش اطلاعات بر کنش فرایندهاي ذهنی به جاي محتوا تأکید می شود. و تأکید بر یادگیري و تفکر و حل مسأله و... است. در این رویکرد ذهن مثل کامپیوتر فرض می شود. سنجش هوش بر اساس عواملی مانند گنجایش ذخیره سازي، سرعت دست یابی به محتواي خزانه حافظه، سرعت عملیات

ادامه نوشته

نظریه های عصبی - روانشناختی هوش

در رویکرد عصبی - روانشناختی مطرح می شود که یک زمینه عصبی وجود دارد که در نهایت هوش به آن وابسته است.

نظریه هوش زیستی

هالستید ( 1961 ) نظریه هوش زیستی را مطرح کرده است. بنا به نظر او تعدادي از کارکردهاي مغز که به هوش مربوطند به طور نسبی از ملاحظات فرهنگی مستقلند و پایه زیستی دارند و در همه افراد به کارکردهاي مغزي مربوطند. این چهار عامل عبارتند از :

ادامه نوشته

نظریه های هوش با رویکرد روان سنجی

رویکرد روان سنجی بر این فرضیه مبتنی است که هوش یک سازه یا صفت است که در آن تفاوت هاي فردي وجود دارد و این تفاوت ها قابل اندازه گیري و کمی شدن است.

رویکردهاي تحلیل عاملی:

تحلیل عوامل به مجموعه فعالیت هاي آماري گفته می شود که به کمک آنها میتوان سئوالات متعدد و پراکنده یک آزمون را به دسته ها یا خوشه هاي همبسته به یکدیگر تقسیم نمود تا مقایسه و قضاوت درباره آنها ساده تر گردد. براي این منظور در آغاز، سئوالی را که بهترین شاخص یکی از عامل هاي احتمالی است انتخاب میکنند و سپس همبستگی سایر سئوالات را با آن محاسبه می نمایند. چنانچه برخی از سئوالات با شاخص مورد نظر همبستگی سطح بالا نشان دادند آنها را جزو یک عامل تلقی 

ادامه نوشته

مبانی گشتالتی هنر مدرن

حدود یک دهه پس از ظهور روانشناسی گشتالت، اصول آن در زمینۀ ادراک بصری مورد توجه هنرمندان قرار گرفت. در آن زمان مرکز توسعه هنری در آلمان، مدرسه تازه تأسیس باهاوس در وایمار بود که هنرمندان و طراحان بزرگ اوایل سدۀ بیستم را در خود گرد آورده بود. پل کله، واسیلی کاندینسکی و جوزف آلبرز، مدرسان این مدرسه، آشکارا از نتایج این تحقیقات در نوشته ها و نقاشی هایشان بهره گرفتند . کنجکاوی آلبرز دربارۀ نظریه گشتالت می تواند معنادار باشد زیرا که امروزه او به خاطر احیای

ادامه نوشته

نسبت نظریه شناخت کانت با روان شناسی گشتالت

برای تبیین مبنای روان شناسی گشتالت در ابتدا منظور این روان شناسان از واژۀ « گشتالت » بایستی مشخص گردد. گشتالت یا صورت، کل ساختار یافته ای است که خودش خود را تعریف می کند و در تعریف نیازی به اجزاء ترکیبی خود ندارد. ارن فلز ، روان شناس وینی و مبتکر نظریۀ گشتالت، برای آن چه او آن را کیفیت صوری می نامد و بعدها صورت ( کل ) نامیده می شود، تغییرناپذیری نغمه ای را که در لحن دیگری نقل شده، مثال می آورد: « آن نغمه برای ما همان نغمه است و گاهی تشخیص آن برای ما به قدری سهل است که تغییری در آن احساس نمی کنیم، با وجود این، خواه تمام صداها تازه باشند،

ادامه نوشته

نقش قوای شناختی در زیبایی شناسی کانت

کانت به ازای هر یک از انواع چهارگانۀ صور منطقی ، تعریفی جزئی از حکم زیبایی شناختی دارد که دو صورت از این تعاریف با بحث ما و تبیین قوای شناختی بیشتر ارتباط دارد، که تعریف بر اساس مقولات نسبت و جهت هستند.
کانت در تحلیل امر زیبا از جنبۀ نسبت می نویسد: «زیبایی، صورت غایتمندی یک عین است تا جایی که این صورت بدون تصور غایتی، در عین دریافت شود » . کانت دست کم دو دلیل قوی برای استفاده از مفهوم «کل مقرون به غایت ولی فاقد غایت » دارد. نخست اینکه این معنا شباهت و همانندی شیء زیبا

ادامه نوشته

نظریه شناخت کانت

نظریۀ شناخت کانت، با تحلیل مابعدالطبیعه آغاز می شود. او، تجربه گرایان و خردباوران پیش از خود را جزو جزم گرایانی می دانست که جزمیات فراوانی را بدون بررسی حقانیت آن ها پذیرفته اند. از سوی دیگر علوم طبیعی در حال پیشرفت روزافزون بودند. بنابراین او با نگرشی انتقادی ، به تحلیل مابعدالطبیعه به عنوان مسألۀ مرکزی فلسفه پرداخت و سعی کرد نسبت آن را با یقینیاتی که به نظر او، علم به آن ها دست یافته بود، مشخص سازد.

می توان گفت که مابعدالطبیعه ( از نظر کانت ) همواره به نحو مقدم بر تجربه ( پیشین ) ، با مفاهیم عقلی محض سر و کار دارد و آن چه کانت در پی اثبات آن است این است که مادام که این مفاهیم عقلی

ادامه نوشته