پیشینه تاریخی نظریه های رشد اخلاقی

اخلاق ، رشته اي است که در حد فاصل فلسفه و روانشناسی قـرار گرفتـه اسـت. فلاسـفه تلاش می کنند تا براي اخلاقی یا غیر اخلاقی دانستن بعضی رفتارها توجیهات منطقـی ارائـه کنند، اما روانشناسان در پی تبیین این مسئله هستند که چرا مردم به شیوه هـاي اخلاقـی یـا غیراخلاقی عمل می کنند.

تاریخچه نظریه پردازي و تحقیقات روانشناختی در موضوع رشـد اخلاقـی کـودك، بـا مفهوم وجدان در آثار زیگموند فروید ، و مفهوم استقلال اخلاقـی در آثـار ژان پیـاژه آغـاز شد.

این نظریه پردازان که تحت تأثیر تحول گرایان اولیـه، از جملـه جـورج هربـرت میـد و 

ادامه نوشته

توصیف نظام کلبرگ

یک روان‌شناس آمریکایی به نام لورنس کلبرگ، نظریه پیاژه در مورد استدلال اخلاقی را به نوجوانان و بزرگسالان هم تعمیم داد. او می‌خواست بداند که آیا رشد قضاوت‌های اخلاقی در کودکان همه جهان به یک شکل و با گذر از یک سلسله مراحل معین صورت می‌گیرد یا نه؟ و برای یافتن این نکته، معضل‌های اخلاقی را در قالب داستان برای آن‌ها طرح کرد.

کلبرگ و همکارانش به کودکان و نوجوانان، تعدادی معماهای اخلاقی دادند و از آن‌ها خواستند که درباره آن‌ها قضاوت‌هایی بکنند. یکی از معروف‌ترین معماها درباره مردی است به نام هانز که زنش

ادامه نوشته

نظریه رشد اخلاقی پیاژه

بررسی نظریه های رشد اخلاقی در میان روانشناسان غربی ما را به این نتیجه می رساند که آنان را می توان
در سه گروه دسته بندی کرد.

  • گروهی از روانشناسان غربی از جمله لارنز، گودال، راین، هافمن و هاید، ریشة اخلاقیات و رفتار اجتماعی را در تاریخ تكامل زیستی انسان میدانند.
  • گروهی دیگر از جمله روان تحلیلگرانی چون فروید، و نظریه پردازان یادگیری اجتماعی چون بندورا، اخلاقیات را سازگاری با هنجارهای اجتماعی تلقی می کنند.
ادامه نوشته

نظریه رشد اخلاقی آلبرت بندورا

به نظر آلبرت باندورا (1991) بهترين راه براي فهم رشد اخلاقي توجه به تركيب عوامل اجتماعي و شناختي, به ويژه در رفتارهـاي مربوط به كنترل خود است. از اين ديدگاه مي توان انتقاداتي مؤثر بر رويكرد هـاي شـناختي در رشـد اخلاق وارد كرد كه نه چندان توجهي به رفتار اخلاقي دارند و نه وضعيتها و شـرايطي را كـه رفتـار اخلاقي در آن روي مي دهد مورد توجه جدي قرار مـي دهنـد . بـي ترديـد , عمـل اخلاقـي متـأثر از مجموع هاي عوامل است كه هر يك به سهم خود در ايجاد آن نقش دارند، اما رويكردهاي گوناگون, از جمله همين رويكرد اجتماعي - شناختي, فقط يك يا دو عامل را برجسته مي كنند و تأثير عوامـل ديگر را كم رنگ مي كنند.

ادامه نوشته

ديدگاه رفتاري - اجتماعي در رشد اخلاقي

به خلاف رويكرد هـاي شـناختي و تحليـل روانـي كـه پايـه هـاي رشـد اخلاقـي را بـه ترتيـب , به حوزه هاي ذهني و رواني - جنسي مربوط مي دانند, رويكرد هاي رفتارگرايي و يادگيري اجتمـاعي چگونگي رفتار اخلاقي و نحوة يادگيري آن در كودكان و نوجوانـان را پايـة مطالعـات خـود قـرار مي دهند. براي توضيح و تبيين چگونگي و چرايي يادگيري رفتارهـاي اخلاقـي معـين و تفاوت هـاي رفتار اخلاقي در كودكان و نوجوانان, در اين نظريه ها از فرآيند هاي شناخته شدة تقويت و تنبيـه و تقليد استفاده مي شود. نتيجه گيري عمومي رويكردهاي رفتـارگرايي و يـادگيري اجتمـاعي دربـارة مسائل رشد اخلاقي نيز همانند نتيجه گيري اين رويكردها در بارة ساير حوزه هاي رفتـار اجتمـاعي است. به بيان ديگر, وقتي كه رفتار كودك يا نوجوان هماهنگ با قوانين و مقررات اجتمـاعي باشـد ، تقويت و معمولاً تكرار و تثبيت ميشود.

ادامه نوشته

ديدگاه شناختي در رشد اخلاقي

در بررسي هايي كه از آثار روانشناسي به عمل آورده ايم، به اين نتيجه رسيده ايم كه مسـئلة رشـد اخلاقي در اكثر اين آثار با دو مقولة رشد اجتماعي (يعنـي چگـونگي ارتبـاط بـا ديگـران ) و رشـد شناختي (چگونگي قضاوت دربارة رفتار خود و ديگران) مرتبط شده است.

مطابق اين ديدگاه ها دو مقولة رشد اخلاقي و رشد اجتماعي مرتبط با يكديگرند و روانشناسان معمولاً اين دو مقولـه را در يك مجموعة واحد مورد بررسي قرار داده اند. از اين ديدگاه، همراه با رشد شناخت خود و هويـت خود، فرد به تدريج تصوري از خويشتن در ميان ديگران و در ارتباط با ديگران پيدا مي كند كه ايـن ، تصور يكي از پايه هاي شكل دهندة مناسبات اجتماعي و اخلاقي او بـا ديگـران اسـت.

مطابق تعريفي كه در روانشناسي معمول است، رشـد اخلاقـي حـاكي از جريـان دسـتيابي بـه احساس عدالت در رابطه با ديگران، درستي يا نادرستي اين يا آن امر و چگونگي رفتار فرد در هـر يك از اين امور است. در اين تعريف، آن گونه كه روانشناساني چون پياژه ، كلبرگ و گیلیگان مـي گوينـد، رشد اخلاقي به معناي تغيير در چگونگي استدلال كودكان در امور اخلاقي، نگرش آنان نسـبت بـه قانون شكني، و رفتار آنان در مواجهه با مسـائل اخلاقـي اسـت .

آن گروه از روانشناسان كه به تحـولات مرحلـه اي در رشـد آدمـي معتقدنـد ، رويكردهـايي را دربارة تحول اخلاقي مطرح ساخته اند.

مبانی نظریه های رشد اخلاقی

بررسي نظريه هاي رشد اخلاقي در ميان روانشناسان غربي ما را به اين نتيجه مي رساند كه آنان را مي توان در سه گروه قرار داد.

1- گروهي از روانشناسان غربي (از جمله لارنز، 1983 ،گودال، 1990؛ دو وال، 1991 و 1996؛ راين، 1997؛ هافمن، 2000؛ و هايد، 2001) ريشة اخلاقيات و رفتار اجتمـاعي را در تاريخ تكامل زيستي انسان مي دانند.

2- گروهـي ديگـر (از جملـه روان تحليل گرانـي چـون فرويـد، 1925/1961؛ و نظريه پردازان يادگيري اجتمـاعي چـون بانـدورا، 1977) اخلاقيـات را سـازگاري بـا هنجارهاي اجتماعي تلقي مي كنند.

3- گروه سوم، كه ديدگاه هايشان بيش از همه، مورد توجه واقـع شـده است، روانشناساني هستند كه سطح رشد شناختي را اساس اخلاق مي دانند. ژان پياژه (1932/1965) و لارنس كولبرگ (1976) بيش از هر روانشناس ديگر اين گـروه را نماينـدگي مـي كننـد . بنيادهـاي فكري برخي ديگر از روانشناسان (از جمله گيليگـان ، 1982؛ و رسـت ، 1986) را نيـز كـه در بـارة رشد اخلاقي مطالعاتي تازه تر انجام داده اند، مي توان در شمار همين گروه اخير دانست.

ديدگاه هاي مذكور كه حاصل پژوهش هاي شناخته شده تـرين روان شناسـان غربـي در زمينـة رشـد اخلاقي است دچار مشكلاتي است كه بر شمرديم. نه تنها گروه اول (كه جوانـب زيسـت شـناختي و تكامل بيولوژيك آدمي را اساس اخلاق او مي دانند)، بلكه آن گروه از روانشناسان نيز كه به جنبه هاي اجتماعي و شناختي رشد اخلاقي بيشتر توجه كرده اند نيز نتوانسته اند، از زندگي عرفـي انسـان گـامي فراتر گذارند و بنيان هاي نهادين و انگيزشي در اخلاق را نيز، كه ريشـه در طبيعـت آدمـي دارد، مـورد توجه نظام مند و عمقي قرار دهند. در واقع، سطوح نظري و عملي روانشناسـي رشـد و روان شناسـي تحول اخلاقي در مغرب زمين و ديدگاه هاي روانشناسان مذكور ، كه در سه گروه زيستي، اجتماعي، و شناختي قرار مي گيرند، به تماميت رشد اخلاقي آدمي توجه كافي ندارند و يا چنان متمركز بر سـطوح پايين تحول اخلاق آدمي هستند كه سطوح مينوي و عقلاني در اخلاق را ناديده ميگيرند.

مشكل اصلي فقط اين نيست كه روانشناسان غربي نگرشـ هاي محـدود و تقليـل دهنـده اي بـه تحول اخلاق آدمي دارند، بلكه اين نيز هست كه روانشناسان و متخصصان تعليم و تربيت مـا هـم سعي نكرده اند نظريه هاي مقبول و جـامعي در بـارة رشـد و تحـول و تربيـت اخلاقـي كودكـان و نوجوانان و جوانان ارائه دهند.

نظريه رشد اخلاقی کارول گيليگان  

يكي از همكاران كولبرگ به نام كـارول گيليگـان , كـه او نيـز اسـتاد روانشناسـي در دانشـگاه هاروارد است, بر اين باور است كه تأكيد نظر پياژه و كولبرگ در رشد اخلاقي كه مبتني بر اصـول عقلاني و انتزاعي دربارة عدالت است، بيشتر مناسب حال مردان است امـا نگـرش زنـان بـه مسـئلة اخلاق عمدتاً بر امور شخصي و ابراز عواطف و مراقبت از خود و ديگران (به ويـژه افـراد محبـوب آنان) استوار است. بههمين دليل, بهنظر گيليگان, وقتي كه رشد اخلاقي آنان بـا آزمونهـاي اخلاقـي عدالت محور كولبرگ سنجيده ميشود، در سطحي پايينتـر از مـردان قـرار مـي گيرنـد . گليگان نظريه ي خود را در  انتقاد از کلبرگ به دليل جبهه گيري او بر عليه زنان، ابراز داشت، او متذکر شد که کلبرگ مراحل خود را انحصارا از طريق مصاحبه با پسران تدوين کرده و براين باور بود که اين امر، اشکارا بيانگر توجيهي مردانه از قضيه است.  

ادامه نوشته

نظريه رشد اخلاقی لرنس كلبرگ

لارنـس كـولبرگ (1976 ، 1958 و 1986) مانند پياژه, معتقد است كه رشد اخلاقي نشأت گرفتـه از اسـتدلال اخلاقـي اسـت كـه طـي مراحلي مختلف (از كودكي تا نوجواني) شكل مي گيرد. او طي سال ها تحقيق و آزمون و مصـاحبه و طراحي 11 داستان حاوي معماهاي اخلاقي (با ارائة اين داستان ها به كودكان و نوجوانان و طرح چند سؤال دربارة هر يك از داستان ها) به اين نتيجه رسيد كه رشد قضاوت اخـلاقي در سـه ســطح (كـه هر سـطح داراي دو مرحـله اسـت) صورت مي گيرد. داستان هاي اخلاقي كه در آزمون هاي كـولبرگ 

ادامه نوشته