نظریه جرم شناسی نوجوان بزهکار برنارد فایول

در سال 1981 ، فايول از اينكه در كشور فرانسه، آمار عمومي در مورد تكرار جرم نوجوانان بزهكار وجود ندارد، اظهار شگفتي مي كند . فايول - قاضي قديمي اطفال و مدير سابق مؤسسة مطالعاتي وكرسون - اينگونه اظهارنظر كرده است: « من با كساني كه بر اين باورند كه هيچ چيزي در دورة نوجواني منعقد نمي شود و شكل نمي گيرد، موافق نيستم . من معقتدم كه يك نوجوان مي تواند در بزهكاري يا از طريق بزهكاري « ساختارمند » شود و بر اين اعتقادم كه عادات انحرافي كه در طول كودكي يا قبل از نوجواني تثبيت شده اند، به قدري زيادند كه از بين نمي روند ».

ادامه نوشته

نظریه جرم شناسی اسپارتاکس

یک نظریه دیگر که سعی کرده برخی از اشکالات مربوط به معرفی ویژگی های بزه دیدگان را پاسخ دهد ، بوسیله اسپارتاکس ، ارائه شده است . او شش عامل که در این رابطه ، واجد اهمیت هستند را مورد تاکید قرار می دهند ؛ آسیب پذیر بودن ( Vulnerabbility ) و فرصت بودن ( opportunity ) وجذابیت داشتن ( attractiveness ) و تسهیل کردن ( Fasilitation ) و تاثیر گذار بودن ( precipitation ) و مصونیت دادن به مرتکب ا زتعقیب و مجازات ( Impunity ).

ادامه نوشته

عقده فرشته و فاحشه فروید ( سندرم مدونا )

عقده فرشته فاحشه یا عقده مدونا ( Madonna–whore complex ) ، یکی از اختلالات روانی و پنهانی است که غالباً در مردان شکل می‌گیرد. اولین بار فروید در سال 1925 از یک وضعیت روانی به نام عقده «فرشته فاحشه» یا «مدونا» صحبت کرد که در آن مردان، زنان را تنها به دو دسته‌ی خوب و بد تقسیم‌ بندی می‌کنند. ذهن آنها زنان را یا سیاه یا سفید می‌داند و این دو دسته بودن و تفکیک ذهنی، هیچگاه نمی‌تواند مرزهای به هم نزدیکی پیدا کنند. در حقیقت این مردان، در عمق روان خود عشق را با یکی و لذت را با دیگری تجربه خواهند کرد. این عقده اغلب در مردان وجود دارد. این مردان زنان را یا به صورت پاکدامن و یا فاحشه در نظر می‌گیرند. به عبارتی دیگر زنان را همانند مادر، پاکدامن و خالی از خطا یا فاحشگی می‌بینند. به همین دلیل عشق را با باکرگی، لذت و هم خوابگی را با فاحشگی تداعی می‌کنند.

ادامه نوشته

نظریه ی ریسک پذیری / ریسک گریزی دینی

در طول دهه های متمادی، یک یافته ی ثابت در مطالعات علمی دین ( اعم از جامعه شناسی و روانشناسی ) این بوده است که در طیف وسیعی از شاخص ها، زنان مذهبی تر از مردان اند. برخی جامعه شناسان نیز با عطف به نتایج مطالعات تاریخی مبنی بر این که حداقل در جوامع مسیحی غربی، زنان در طول قرن ها مذهبی تر از مردان بوده اند، و اثبات وجود همین الگو با داده های بسیاری از کشورهای جهان در موج های مختلف « پیمایش جهانی ارزش ها » که دربرگیرندة ادیان متفاوتی بودند، نتیجه گرفتند که در همه ی جوامع و کلیه ی فرهنگ ها و مذاهب، زنان دیندارتر از مردانند. به بیان دیگر، حمایت تجربی یا مشاهده ی همیشگی مذهبی در مطالعات علمی انجام این الگوی جنسیتی گرفته در کلیه ی جوامع و ادیان مختلف، برخی جامعه شناسان را به این نتیجه رساند که گزارهی « زنان مذهبی تعمیمی تر از مردانند » را می توان نزدیک به یک « قانون جامعه شناختی » محسوب نمود ( استارک 2002؛ میلر و استارک 2002؛ هافمن ،2009 ).

ادامه نوشته