نظریه روانکاوی

آغاز روان کاوی تا اندازه ای با رویکردهای قبلی که برسی شد، همزمان است. بنیان گذار آن، زیگموند فروید ( روان پزشک اتریشی ) بود. روان کاوی برخلاف سایر رویکردهای همزمان خودش، محصول آزمایشگاه نبود؛ بلکه، بر اساس مشاهده های بالینی شکل گرفت. موضوع اصلی مورد مطالعه ی روان کاوی، ناخودآگاه یا ناهوشیار بود که تا حدودی از سوی سایر رویکردهای قبلی روان شناسی، مورد غفلت قرار گرفته بود.

نظام روان کاوی فروید اولین نظریه مدون حوزه شخصیت می باشد که در حیطه ی روانشناسی تاثیری شگرف و فراگیری بر فرهنگ ها، اجتماعات، و شکل گیری افکار بشری گذاشته است.

علت جذابیت و گیرایی نظریه فروید، تاکید او بر دو اصل اساسی روانکاوی یعنی میل جنسی و پرخاشگری و همچنین زبان ماهرانه و طرفداران پرشور و شوق او که موجب نشر نظریه او در سراسر دنیا شده اند می باشد.

فروید پزشک و عصب شناس وینی که شاگرد ژان شارکو، پیشگام استفاده از هیپنوتیزم است، نظریه ای در مورد شخصیت و آسیب شناسی روانی ارائه کرده است که طبق آن، تعارض های جنسی عامل اصلی روان رنجوری ها هستند.

فروید نظریه اغواگری جنسی، یعنی کوشش واحد برای بهره برداری جنسی از فرزندش را ارائه داد و این تجربه های جنسی آسیب را موجب روان رنجوری دانست.

در اساس می توان گفت که بیشتر نظریات شخصیت اگر چه منتقد فروید و نظریات او باشند، با این حال از او و گفته هایش الهام گرفته اند. نظریه شخصیت بیش از هر فرد دیگری، تحت تاثیر زیگموند فروید بوده است.

روان‌کاوی نظریه‌ای دربارهٔ عملکرد ذهن، اختلال‌های روانی و نام شیوه‌ای روان‌درمانی است که بر این فرض اساسی استوار است که بیشتر فعالیت‌های ذهنی و پردازش آنها در ناخودآگاه رخ می‌دهد.

واژه ی «روانکاوی» را اولین بار ابراهیم خواجه‌ نوری ساخت و سپس این واژه به همراه بسیاری دیگر از برساخته های او به سرعت مقبولِ نویسندگان و مترجمان قرار گرفت.
تعریف داده شده از کتاب خلاصه روانپزشکی تعریف درستی از روانکاوی نیست، «روانکاوی اصلا یک روش درمانی نیست. در واقع روانکاوی یک روش ورای درمانی است و به همین دلیل قطعی‌ترین نوع درمان است». «باید تأکید کنم که روانکاوی یکی از انواع روان درمانی نیست و اساساً با تمام  آنها متفاوت است. درست است که در بسیاری از کتاب‌های معتبر دانشگاهی روانکاوی یکی از انواع روان درمانی قلمداد شده است ولی توجه داشته باشید که این کتاب‌ها را روانکاوان ننوشته‌اند بلکه روانشناسان یا روانپزشکان به رشته تحریر درآورده‌اند و برداشت خودشان را از روانکاوی ارائه داده‌اند.»
سوءتفاهم در مورد مفاهیم فرویدی بقدری جدی شد و این مفاهیم ارزشمند تا اندازه‌ای دستخوش تحریف شد که «لکان قسمت اعظم عمر خود را صرف سه کلمه کرد: بازگشت به فروید و با این تلاش تئوری فروید را به منتها درجه گسترش داد.» و فروید می‌گوید: "ما نمی‌توانیم بگوییم چه وقت یا کجا هر قطعه کوچک از دانش تبدیل به قدرت و به علاوه تبدیل به قدرت درمانی خواهد شد.» «همان‌طور که می‌دانید آنالیز به عنوان یک روش  درمان پایه‌گذاری شده؛ ولی حالا خیلی از آن سرریزتر شده است اما اساس خود را ترک نکرده و هنوز به ارتباطش با بیماران، برای عمیق‌تر کردن آن و رشد بیشتر، ادامه می‌دهد.» «به شما گفته‌ام که روانکاوی به عنوان یک روش درمان آغاز شد؛ اما من نمی‌خواهم آن را به عنوان یک روش درمان به  شما توصیه کنم؛ بلکه بر اساس حقایقی که در آن وجود دارد، بر اساس اطلاعاتی که در مورد بیشترین دغدغه‌های بشر به ما می‌دهد ـ یعنی ماهیت خودش ـ و بر اساس ارتباطاتی که بین فعالیت‌های بسیار متفاوت انسان آشکار می‌کند.
برای آشنایی با روانکاوی نیاز به منابع دقیق و تحریف نشده در مورد روانکاوی به زبان پارسی داریم، منبعی که به یک روانکاو واقعی ارجاع داده شود نه به یک روانشناس یا روانپزشک؛ در آن صورت خواهیم دید متأسفانه میزان تحریف در مفاهیم روانکاوی مانند: تداعی آزاد، تعبیر، تعبیر رؤیا، مقاومت، انتقال و... تا چه حد زیاد است چنانچه این اصطلاحات کاملاً از مفاهیم اصلی خود دور شده و تحریف تا جایی پیش رفته که با شگفتی می‌بینیم، روانکاوی نه بعنوان روشی پژوهشی و درمانی کاملاً مستقل از روانپزشکی و روانشناسی بلکه بعنوان یکی از روشهای روان درمانی معرفی می‌شود.منابع معتبر به زبان پارسی در مورد روانکاوی که توسط روانکاوی واقعی نوشته یا ترجمه و تصحیح شده باشد، بسیار محدود است، بنابراین، ترجمه فارسی مقالات پیشگفتار فروید بر سخنرانی‌های آشنایی با روانکاوی و روش روانکاوی فروید می‌تواند اطلاعات معتبری در مورد آشنایی با روش  روانکاوی واقعی ارائه دهد.

به عبارت دیگر روان‌کاوی علمی برای پرداختن عمیق‌تر و متمرکزتر به ذهن ناخودآگاه است. منظور از ناخودآگاه آن بخش از روان است که از دسترس آگاهی خارج شده‌است ولی به کنترل رفتار فرد ادامه می‌دهد.

این اصطلاح نخست در ۱۹۰۳ سال ۱۸۹۶ رایج شد. در یکی از جنبه‌های روانکاوی یعنی درمان، درمانگر که روان‌کاو نامیده می‌شود می‌کوشد درمان جو را نسبت به تعارض‌های ناخودآگاهش آگاه کند. در روان‌کاوی، روان‌کاو داده‌های خود را از مصاحبه‌های بالینی کسب می‌کند.

فروید در آثار اولیه خود، روان انسان را به سه بخش خودآگاه، نیمه آگاه یا پیش آگاه وناخود آگاه تقسیم کرد. بخش خودآگاه را مانند قسمت مشهود قطعه یخی شناور بر سطح آب، کوچک و بی اهمیت دانست که تنها نشان دهنده ی ظاهر شخصیت هر فرد است. بخش ناخودآگاه همان قسمت بزرگ قطعه یخ است که زیر آب قرار دارد و عظیم و نیرومند است . به نظر فروید، ناخودآگاه، شامل غرایزی است که نیروی سوق دهنده ی همه ی رفتارهای انسان می باشد. فروید، بخش ناخودآگاه را در کنترل رفتارها مورد تاکید زیاد قرار داد.

روان‌کاوی کلاسیک بر پایهٔ این عقیدهٔ اصلی زیگموند فروید استوار است که تعارض‌های ناخودآگاه میان بخش‌های مختلفِ روان - نهاد، خود، فراخود - علت اصلی رفتار نابهنجار هستند.

فروید بر این باور بود که آگاهی یافتن از یک تعارضِ دردناک موجب کاهش اضطراب می‌شود. وی مشاهده کرد که هرگاه بیمارانش تجربه تلخ و تکان دهنده‌ای را همراه با هیجان‌های اضطراب آور آن به یاد  می‌آورند، ظاهراً از تأثیر آن تعارض بر رفتار فرد کاسته می‌شود.

البته دست‌یابی به تعارض‌های ناخودآگاه کار ساده‌ای نیست. خود، به کمک سازوکارهای دفاعی مانع از هشیاری نسبت به افکار ناخودآگاه می‌شود. کسب بینش نسبت به ناهشیاری مستلزم فریب دادن خود و تضعیف حالت دفاعی آن است.

فروید، معتقد بود که بسیاری از امیال و تکانه هایی که والدین و اجتماع، ابراز آنها در دوران کودکی ممنوع یا تنبیه می کنند، ریشه در غرایز ذاتی بشر دارد. مهار یا سرکوب این تکانه ها باعث می شود که آن ها از بخش خود آگه به بخش ناخودآگاه رانده شوند. آن چه در بخش ناخودآگاه قرار می گیرد، همواره در تعارض با خودآگاه است؛ یعنی مدام درصد ورود به بخش خودآگاه می باشد؛ اما، موفق نمی شود، لذا، یا خود را در کابوس ها، رویاها، لغزش های زبانی و ادا و اطوارهای فرد نشان می دهد و یا به صورت نشانه های روانی بروز می کند و گاهی نیز خود را در رفتارهای جامعه پسند، مانند فعالیت های هنری یا ورزشی نشان می دهد.

افراد از وجود فرآیندهای ناخودآگاه خود بی خبر هستند. فروید می گفت: اطلاع از فرآیندهای ناخودآگاه در شرایط عادی، غیرممکن است. فقط ازطریق روان کاوی، هیپنوتیزم و تعبیر کابوس ها، می توان به وجود آن ها پی برد.
فروید بعدها، ساختار دیگری شامل نهاد، من و من برتر را معرفی نمود که در بخش های بعدی مورد بررسی قرار گرفته است. علی رغم این که روان کاوی از نقطه نظر روش شناسی علمی مورد انتقاد قرار گرفته است، بر روان شناسی بالینی و روان پزشکی و حتی سایر رشته ها، تاثیر عمیقی داشته است. بعضی از مفاهیم روان کاوی به طور گسترده مورد پذیرش قرار گرفته است؛ مانند: نقش انگیزه های ناخودآگاه، اهمیت تجارب کودکی در شکل دادن به رفتارهای بزرگسالی و کارکرد مکانیسم های دفاعی.

تداعی آزاد ، تفسیر، تحلیل رؤیا، مقاومت و انتقال پنج فن اصلی روانکاوی کلاسیک فروید برای آگاهی یافتن به تعارض‌های ناخودآگاه هستند.

۱. تفسیر. در روان‌کاوی، روان کاو صرفاً تفسیری از آنچه بیمار اظهار داشته یا انجام داده‌است، ارائه می‌کند. برای مثال، اگر بیمار با عصبانیت و از روی خشم از پدرش صحبت می‌کند، روان کاو ممکن است نشانه‌های کنونی بیماری را نشانی از احساس‌های سرکوب شدهٔ شخص نسبت به پدرش بداند.

۲. تحلیل رؤیا. فروید رؤیا را شاهراهی که به ناخودآگاه ختم می‌شود می‌دانست، چراکه درمیان خواب، خود قادر به دفاع کردن از خویش دربرابر تعارض‌های ناخودآگاه که به صورت‌های گوناگونی در خواب نمود می‌یابند، نیست.

۳. مقاومت. روان‌کاو با مشاهدهٔ گفته‌های بیمار به کاوش پیرامون نمونه‌های مقاومت، یعنی تمایل به بازداری از ابراز آزادانهٔ مطلب ناخودآگاه آن‌ها می‌پردازد؛ مثلاً اگر بیمار درمورد گفتگو دربارهٔ یک موضوع مقاومت می‌کند، در این صورت روان کاو سعی می‌کند با دنبال کردن موضوع دلیل مقاومت را دریابد.

۴. انتقال. درمیان روان‌کاوی، بیمار ممکن است احساس‌هایی را که در سال‌های گذشتهٔ زندگی خود به خصوص درمورد پدر، مادر یا سایر افراد بااهمیت تجربه کرده‌است، در روابط خود با درمانگر، انعکاس دهد. این پدیده انتقال نام گرفته‌است. روان کاو این واکنش‌های هیجانی را واقعی نمی‌پندارد و آن‌ها را از زاویهٔ تعارض‌های حل نشدهٔ دوران کودکی یا روابط قبلی بیمار می‌نگرد و مورد تفسیر قرار می‌دهد.

چشم اندازي به نظريه روانکاوي

نظريه فرويد، يک جمع بندي جامعي از شخصيت ارائه داده و هنوز هم در خور تحسين و ستايش است. با توجه به اين که اين نظريه داراي ضعفهايي است، با اين حال، هنوز از ارزش و اعتبار آن چندان کاسته نشده است. البته نبايستي از عبارت تعبير و تفسير و رويا که براي اولين بار توسط فرويد در طي مقالات و نوشته هاي متعدد در سال 1900 در حدود صد سال پيش بيان شده و در خيلي از کتابها نيز از آن استفاده شده، شگفت زده شد.

نکات مثبت و منفي نظريه روانکاوي

فرويد در تحقيقات خود مي خواست ثابت کند که مردم از انگيزه هاي خود که رفتار آنها را تحت تأثير قرار مي دهند، آگاه نيستند و سبب مي شود که آنها براي کاهش اضطراب و احساس گناه خود به شکل خاصي تفکر و عمل کنند. اکنون کاملاً ثابت شده است که تجربه هاي دوران کودکي مي تواند تاثير عميقي در الگوي رفتاري يک فرد بزرگسال بگذارد و گاهي نيز روابط خانوادگي او را تحت تاثير قرار دهد. 
از طرف ديگر، امروزه خيلي از مفاهيم و فرضيه هاي فرويد زير سؤال قرار گرفته و در قالب و شکل مبهمي قرار داده شده که همين امر از ارزش و اعتبار آن به عنوان يک نظريه و آزمون تجربي کاسته است. اين محدوديت ها، کاربرد و سودمندي نظريه را محدود مي کند. در بررسي نظريه روانکاوي با سؤالات چندي مواجه مي شويم. از جمله، ليبيدو چه نيرويي است که مي تواند فرد را به اين پايه از لذت و خوشي برساند؟ معني و مفهوم اضطراب اختگي به طور دقيق چيست؟ چگونه مي توان فهميد که بيانات بيمار که محصول تداعي آزاد است، درحقيقت موضوعهايي است که از سطح ناهشيار او منعکس مي شود؟
بسياري از نکات ضعف نظريه روانکاوي فرويد، از اين حقيقت ناشي مي شود که اين نظريه صرفا بر اساس مشاهدات خود فرويد از معدود بيماراني است که براي درمان و حل مسائل رواني خود، به مطب وي مراجعه مي کردند. علاوه بر اين، اکثر مراجعان فرويد کساني بودند که تحصيلات بالا داشتند، از نظر اقتصادي از موقعيت خوبي برخوردار بودند و در ضمن در بهترين نقطه شهر وين سکونت داشتند. بنابراين، اينها نمي توانند معرف و نماينده کل جمعيت شهر باشند. يافته هاي فرويد در مورد عقده اديپ و رشد فراخود، ممکن است در مورد بيماران بد حال فرويد درست بوده باشد، اما بعيد به نظر مي رسد که بتوان آنها را در مورد تمام کودکان چهارساله به کار برد؛ بدون توجه به اين که آنها کجا زندگي مي کنند و والدين آنها چه کساني هستند.
فرويد به نقش خواهران و برادران در دوران رشد کودک کمتر توجه داشت. فرويد به اين امر توجه نمي کرد که رفتار مناسب جنسي کودکي که فاقد والد همجنس خود بوده، چگونه خواهد بود. او در مورد رفتار و نقش زنان تمايل و تعصب خاصي را نشان مي داد و ديدگاهش در مورد علل اختلالاتي از قبيل افسردگي و اسکيزوفرني و همچنين نقش مهم عوامل زيستي خالي از اشکال نيست.

رویکردهای روانکاوانه

این جمله نقل به مضمون از دکتر کدیور است که: «روانکاوی یعنی فروید و فروید یعنی روانکاوی» و ادعایی بعنوان «شاخه‌های متعدد» بی معناست چنانچه فروید در مقاله توضیحات، کاربردها و راهکارها، ۱۹۳۳، می‌گوید: «این تقریباً ویژگی جهان‌شمول این «جنبش‌های جدایی طلبانه» است که هر یک جزیی از گنجینه موضوعات روانکاوی را برمی‌دارد و خود را بر اساس این قاپیدن مستقل می‌کند».
روانکاوی پس از فروید توسط روانکاوان و پژوهشگران این عرصه به شاخه‌های متعددی تقسیم شد:

  • روان‌شناسی تحلیلی توسط کارل گوستاو یونگ
  • روان‌شناسی فردنگر توسط آلفرد آدلر
  • روان‌شناسی ایگو که در آمریکا رایج شد و چهره‌های مشهور آن آنا فروید ، اریک اریکسون و هارتمن هستند
  • روان‌شناسی سلف توسط کوهوت
  • روانکاوی روابط موضوعی که در بریتانیا و چهره‌های مشهور آن ملانی کلین ،دونالد وینیکات و جان بالبی هستند
  • روان‌پویشی فشرده و کوتاه مدت توسط حبیب دونالو
  • روان‌شناسی تحلیل رفتار متقابلتوسط اریک برن
  • عصب روانکاوی توسط مارک سولمز
  • نظریه دلبستگی توسط جان بالبی

اقسام مختلف نظریه ها و درمان هاي روانکاوانه

تاکید

نظریه پردازان

رویکرد

 

درمان هاي اولیه دیگر در برابر روانکاوي فروید

غلبه بر احساس حقارت؛ اهمیت انگیزهها و رفتار اجتماعی

آلفرد آدلر

روانشناسی فردي

آشتی دادن تضادهاي شخصیت (از قبیل آنیما و آنیموس)، گرایشهاي شخصیتی درونگرا و برونگرا، ناهشیار شخصی و جمعی

کارل یونگ

روانشناسی تحلیلی

حق انتخاب مراجع؛ انسانیت درمانگر در برابر مهارت فنی

اتورنک

راده درمانی

 

درمان هاي روان پویشی جدیدتر

انطباق گرایی ایگو و تثبیت هویتی محکم و صمیمیت

آنا فروید

هاینزهارتمن

دیوید راپاپورت

روانشناسی ایگو

اصلاح بازنمایی ذهنی روابط میانفردي که محصول دلبستگیهاي اولیه است

ملانی کلاین

تو کرنبرگ

دیوید وینیکات

دبلیو. آر. دي. فربرن

نظریه روابط شی اي

ارتباط نزدیکی با نظریه روابط شی اي دارد ولی بیشتر بر تحول خودمختاري تأکید میکند

هاینز کوهات

روانشناسیِ خود

بافت میان فردي اختلالات و درمان

هري استک سالیوان

کلارا تامپسون

 

مکتب روابط میان فردي

تأکید زیاد بر رابطه با مراقبان و کشف فضاي «میان ذهنی» خلق شده توسط مراجع و درمانگر

استیون میچل

رابرت استولورو

جرج آتوود

رویکردهاي رابطه اي و پست مدرن

راهبردهاي کنار آمدن با تأکید بر تفسیر تاریخی

ویلهلم اشتکل

هانس اشتروب

رویکردهاي روان پویشی کوتاه مدت

بخش های شخصیت فرویدی

1- نهاد و يا او(ID): 

در برگيرنده تمام اجزاء شخصيتي موروثي از جمله غرايز و تكانه هاي ابتدايي ميباشد. كاركرد نهاد  مبتني بر "اصل لذت" بوده و كامرواسازي و ارضاي فوري را مي طلبد. نهاد خواهان تامين آني نيازها وسائق هاي زيستي چون ميل جنسي و رفع گرسنگي ميباشد. اين بخش از شخصيت خودخواه، غير منطقي، احساساتي و لذت جو بوده و نسبت به نيازها و خواسته هاي ديگران و همچنين واقعيات  بي اعتناست. دوري از درد و تنش و به حداكثر رساندن لذت و كامروايي از خصوصيات نهاد است. نهاد تابع هيچ ضابطه اي نيست. نهاد را ميتوان نفس اماره خواند.

2- خود و يا من(EGO) : 

خود وظيفه محدود سازي و كنترل نهاد را بعهده دارد. خود برخلاف نهاد، به  واقعيت واقف بوده و از "اصل واقعيت" پيروي ميكند. "خود" ارضاي آني غرايز را تا زماني كه شرايط مساعد در جهان بيرون و واقعي فراهم آيد، به تاخير مي اندازد. نهاد به مثابه يك اسب و "خود" راكب آن است. با اينكه نيروي اسب به مراتب بيشتر از سوار كار است اما سواركار قادر است به كمك افسار، اسب را مهار و كنترل كرده و به مسير دلخواه خود هدايت كند. اما هميشه اينطور نيست چراكه برخي اوقات اسب سركش بر راكب خود چيره ميگردد. اين بخش از شخصيت منطقي و واقع گرا است. وظيفه ديگر "خود" تعادل برقرار كردن ميان نهاد و فرا خود است. از آنجايي كه نهاد و فرا خود پيوسته در تعارض و كشمكش بسر مي برند، خود ميكوشد با لحاظ شرايط و محدوديتهاي محيط و واقعيات ميان اين دو  ميانجيگري كرده و مصالحه ايجاد كند. به نحوي كه ضمن لحاظ كردن واقعيت جهان خارج، هم تكانه هاي نهاد ارضا شود و هم شخيت اخلاقي فراخود آزرده نگردد. و در نهايت حداكثر برخورداري نهاد از لذت و اجتناب از مجازات واحساس گناه برخاسته از فراخود فراهم گردد.

3- فراخود و يا فرامن(SUPER-EGO):

فراخود معرف تمام ارزشها، اخلاقيات، قوانين و هنجارهاي  تعيين شده از سوي جامعه و يا والدين ميباشد. اين همان "وجدان" فرد است كه وظيفه داوري ميان رفتار و كردار شايسته و ناشايست،خوب وبد، و ارزشگذاري و ارزيابي آنها را عهده دار است. فراخود بر مبناي "اصل اخلاقي" و "اصل پاداش و تنبيه" شكل ميگيرد. فراخود در تقابل نهاد قرار داشته و اصولا وظيفه فراخود كنترل تكانه هاي شهواني، خودخواهانه و لجام گسيخته نهاد، بويژه آنهايي كه از سوي جامعه منع شده اند، ميباشد. مثل روابط جنسي و خشونت. كاركرد ديگر فراخود ترغيب "خود" به روي آوري به اهداف اخلاقي و متعالي، عوض اهداف واقع گرايانه، و همچنين كامل شدن و به كمال رسيدن فرد، ميباشد. فراخود شامل دو زير مجموعه است. يكي "وجدان"(CONSCIENCE) كه در برگيرنده رفتارها و اعمال نكوهش شده و مشمول تنبيه (رفتارهاي ناپسند) است و ديگري خود آرماني(EGO-IDEAL) كه دربرگيرنده  رفتارها و اعمال ستوده و تحسين شده از سوي جامعه (رفتارهاي پسنديده) ميباشد. وجدان اثر منفي خود را به شكل احساس گناه و يا احساس خجالت وشرم متجلي ميسازد. خودآرماني نيز خود را بصورت غرور و سربلندي. وجدان تنبيه گر دروني و صاحبان قدرت تنبيه كنندگان خارجي هستند. فراخود بسيار سختگير وكمالگرا ميباشد.

نكته: نيروي نهاد به مراتب بيشتر از خود و فراخود است و خود و فراخود در حقيقت انرژي خود را از آن  تامين ميكنند. خود و فراخود از نهاد منشعب ميگردند.

نكته:فراخود جاي ارضاي نيازهاي نهاد سعي ميكند آنها را صرفا سركوب كرده و به ناخودآگاه انتقال دهد.

نكته: به باور فرويد نهاد از دو غريزه عمده بنام اروس (غريزه زندگي)(EROS) كه شور وسائق زندگي است و تاناتوس(غريزه مرگ) (THANATOS) كه شور وسائق مرگ است وغرايز تشكيل يافته است. ميل  جنسي مهمترين جزء اروس و خشونت مهمترين جزء تاناتوس است.

نكته: خود و يا من در كانون 3 نيروي توانمند واقع است: واقعيت، جامعه= فراخود و بيولوژي= نهاد.و ميبايست به عنوان مدير اجرايي با هر 33 آنها كنار بيايد.

نقل از http://hashemlou.blogfa.com