یکی از نظریه هایی نظریه هایی که در چند دهه اخیر در جرم شناسی ظهور کرده ، نظریه فرصت جرم ( Crime opportunity Theory ) است . تفکر حاکم بر این نظریه آن است که به صرف وجود بزهکار و بزه دیده ، جرم واقع نمی شود بلکه باید فرصت و موقعیت مناسب برای ارتکاب نیز فراهم باشد . این همان امری است که ما در فلسفه تحت عنوان فراهم بودن مقتضیات و فقدان موانع می شناسیم . پس تئوری فرصت از نقش مثبت شرایط زمینه ساز وقوع جرم و نقش منفی عوامل مانع وقوع جرم ، صحبت می کند و مدعی است که افزایش فرصت های ارتکاب جرم ، احتمال وقوع جرایم را هم افزایش داده و برعکس کاهش فرصت های ارتکاب ، احتمال وقوع جرایم را تقلیل می دهد . اصول این نظریه ابتدا توسط کوهن ( .Cohen L. E ) ، کلوگل ( .Kluegel J. R ) و لند ( .Land K. C ) تدوین و ارائه شده ( سلیمی ، 1380) و سپس توسط مارکوس فلسون ( Felson ) و رونالد وی کلارک ( Clarke ) تکمیل شده است .