نظریه هویت لووینگر
لووینگر ( luovinger ) ، هویت رادریک جهت کل گرایانه به عنوان « صفت سرامد شخصیت » می بیند. ازدیداو « من » یک وسیله گزینش است که به فرداجازه می دهدواقعیت خارجی را به طریقی درک کند. که اضطراب راکاهش دهد اورشدمنش اخلاقی / کنترل تکانش هاودرونی ساختن قواعدرفتارراجزء کنش های من می داندکه « من » این قابلیتها را به مرورکسب می کند . درمان تحلیلی سنتی ، این کنش ها، بیشترکنش های فرامن است و نشان می دهدکه « لووینگر » منزلت - « من » را بالا برده و آن را مهمتر در نظر گرفته است . ( کروگر، 1996 ) لووینگر، برپایه مطالعات روان سنجی گسترده ای که بااستفاده از آزمون فرافکن تکمیل – جملاتش انجام داد، مجموعه ای ازمراحل رشدی رادرشکل گیری من یاتجربه خودتوصیف کرده است ودراین توصیف اوشکل های رایج کنترل تکانه ،سبک بین فردی ،مشغولیت های ذهنی آگاهانه وسبک شناختن رادرهرمرحله بررسی می کند و مراحلی که بواسطه آن « صفت سرآمد شخصیت » وجودرادرطول نوزادی تصرف می کندوبسوی مراحل عملکردبالغ تردراواخرنوجوانی وبزرگسالی رشد می کند یا بازداری می شود راتشریح می کند از نظر او افراد به تربیت دراین مراحل هشتگانه ، پیشرفت می کندتاجایی که دیگرقادربه پیشرفت نباشد.