نظریه های روانشناسی باروخ اسپینوزا
خدا برای اسپینوزا، خدایی آن جهانی نیست که جهان را از نیستی آفریده باشد. جهان ناآفریدهاست. نه آغازی داشته و نه پایانی برای آن در نظر گرفته شده. جهان برای اسپینوزا، خدای جاودانی و به عبارت دیگر صورت پدیداری الوهیت است. برای وی، خدا و طبیعت و جوهر این همانند. این، عالیترین مفهوم متافیزیک اسپینوزاست. در اصل و بهطور خلاصه که از زبان اسپینوزا بیان شده جهان صحنه خیمهشببازی نیست و خدا خیمهشبباز آن، که آن را کنترل کند، خود از طریق معجزه قوانین طبیعت را نقض کند و زیر پا بگذارد و در صورت لزوم دوباره آن را به کار گیرد! خدا همان طبیعت است که در برگیرنده تمام علتها و جوهرهاست. از اینرو اسپینوزا تا حدّی شبیه تفکر شرقی فکر میکند که بیجهت نیست زیرا خود از فلسفه هندی تا حدی وام گرفتهاست. او بعضی از آثار هندی را مطالعه میکرد.
+ نوشته شده در پنجشنبه پنجم اسفند ۱۴۰۰ ساعت 0:29 توسط جعفر هاشملو
|