نظريه ذاتي توسط جری آلن فودور ( Fodor ) (1992)، مطرح شد. بر اساس اين ديدگاه، نظريه ذهن نوعي توانايي ذاتي است كه با افزايش سن تغيير نمي يابد و تجارب محيطي تأثير زيادي بر آن ندارد ( فودور، 1992). مفروضه‌هاي اصلي اين ديدگاه عبارتند از اينكه:‌ قواي ذهن ( Mental Faculties ) حوزه وابسته اند ( Domain specific ) توسط ژنها تعيين مي‌شوند و به ساختارهاي نوروني خاصي مرتبط مي‌باشند. بر اساس مفروضه‌هاي اين ديدگاه، توانايي نظريه ذهن توسط بخش ويژه‌اي از مغز كه از طريق ژنتيك به ارث مي رسد ميسر مي گردد. فودور اين بخش خاص را كپسولي مي‌داند كه اطلاعات درون آن به طور ذاتي توليد مي شود و به اطلاعات به دست آمده از محيط غير حساس است. طبق اين ديدگاه، تجربه افراد تأثير زيادي بر قسمت نظريه ذهن ندارد و تحول نظريه ذهن صرفاً با رشد شناختي و گذشت زمان امكان پذير مي‌شود. بنابراين درك كودك از عامل،‌ تنها وابسته به رشد شناختي بخش‌هاي خاصي از مغز است. به نظر مي‌رسد فودور، اهميت چنداني براي نقش محيط در تحول نظريه‌ي ذهن قائل نيست. گذشته از آن ميشل و ريگز (2000) معتقداند، فورمول بندي فودور براي توجيه ناتواني كودكان در تكاليف باور غلط ناكافي است.