1-    مكتب ارزيابي و تحليل روان

در اين مكتب ، تكنيك بر اساس زيربناي فكري فرويد شكل گرفته و تأكيد بر لايه هاي ذهن (خودآگاه، نيمه خودآگاه، ناخودآگاه) و اثرات آن ها در رفتار است؛ به طوري كه درمانگر با شناخت انتقال، انتقال متقابل و شناخت علت مقاومت ها، به اصلاح رفتار در سيستم خانواده مي پردازد و با شناخت مفاهيم ذهني باعث ايجاد بصيرت و همدلي در خانواده مي شود.

اين مكتب ، اين وظيفه را بر دوش درمانگر مي گذارد كه با آگاهي كامل از روا ن شناسي و مكتب آناليز فرويد ، به درمان روابط خانوادگي كمك شاياني كند. به دنبال درك اين مفاهيم ، درمانگر به شكل گيري شخصيت، مكانيسم هاي دفاعي توسط « فرامن » و انرژي رواني فرد پي  خواهد برد و در تعامل ميان زن و مرد، علت زخم هاي قديمي را كه باعث اختلال در روابط شده است، مي شناسد و به درمان آنها مي پردازد.

 

2-   مكتب ساختاري اي كه در سال 1981 توسط مينو چين ابداع شد

اين مدل بيشتر به ساختار فاميل توجه دارد . مينوچين بر مسأله قدرت خيلي تأكيد دارد و اينكه چگونه قدرت ، سيستم ها و زير سيستم ها را ايجاد مي كند . او همچنين بر مرزها و اصلاح مرزهاي خانواده خيلي تأكيد دا رد.

او معتقد است تأكيد روي ائتلاف ها، قدرت و مرزها ، در قالب اعتقادات فرد شكل مي گيرد. بنابراين، با كار روي اعتقادات خانواده ها مي توان ساير روابط را اصلاح كرد . پس آگاهي بر سيستم اوليه و زير سيستم ها براي درمانگر الزامي است و كار روي نقش، الگو، مقررات و آيين نامه ها در اين مكتب بسيار پر ارزش است.

 

3-   مكتب رفتار گرايانه

در اين مكتب بر رفتاري كه در اثر فكر ايجاد مي شود، تأكيد مي شود. رويكرد درماني در اينجا، محرك و پاسخ است و رفتار در وني (فكر) و رفتار بيروني (عمل) بايد توسط درمانگر شناخته شود و بر اساس آن، روابط زن و مرد اصلاح شود. مدل تغيير رفتار ، سود و فايده فراواني در روابط زن و مرد و خانواده دارد.

هدف از اين مدل ، تغيير قابل مشاهده رفتار و ارزيابي آن است . اين مكتب روي بصيرت و آگاهي تأكيدي ندارد و درمان آن مبتني بر اصلاح و رفتار است، نه بصيرت و بينش.

اگر يك رفتار غير قابل پذيرش (مثلاً كتك زدن) از بين برود ، رفتار جديدي در زن به وجود مي آورد كه در فضاي خانواده از اهميت خاصي برخوردار است.

در اين نظام ، تغيير رفتار به عنوان قرارداد در نظر گرفته مي شود و اساس درمان است . تكنيك هاي حل مسأله و تقويت مثبت، جزء تكنيك هاي مهم رفتار درمان ياند.

 

4-   مكتب رفتاري - شناختي

در سال 1990 ، موضوع شناختي مورد توجه قرار گرفت و مدل رفتاري  شناختي ايجاد شد كه مبناي آن تغيير در رفتار و تغيير در نظام شناختي است.

اين مكتب معتقد است اگر شناخت خانواده عوض شود، رفتار آنها تغيير مي يابد . پس رفتار تابع بينش و شناخت خانواده است و درمانگر بايد روي شناخت و رفتار خانواده كار كند .

اساس كار در اين مكتب ، دادن « تكليف » به خانواده است . اين مكتب تأكيدش روي مهارت هاي زندگي است و در اين رويكرد ، درمانگر كاملاً فعال است و تكاليف جديد به خانواده مي دهد كه بر اساس آن به اصلاح روابط خود بپردازند . اين مكتب به تمرين در محيط خانه و كار اهميت مي دهد.

به نظر يونگسما و داتيليو (2000) هدف هاي درازمدت خانواده درماني با تأكيد بر رويكرد شناختي - رفتاري اختلالات اضطرابي عبارتند از:

1- به كارگيري روش هاي شناختي و رفتاري به منظور كاهش اضطراب

2- مواجهة تدريجي با محرك هاي اضطراب زا

3- رفع مشكلات زيست  شيميايي، درون فردي و يا هيجاني كه موجب بروز نشانه هاي اضطراب شده اند

4-  آموزش اعضاي خانواده در مورد نشانه ها، ريشه ها و درمان اضطراب

5-  آماده سازي اعضاي خانواده به منظور كمك به يكديگر در جهت كاهش اضطراب

6- آموزش اعضاي خانواده در مورد به كارگيري روش هاي خاص به منظور كاهش سطح اضطراب و رفتارهاي اجتنابي فرد مضطرب.

در خانواده درماني بسياري از راهبردهاي شناختي و رفتاري به كار برده مي شوند . درمانگران عوامل خانوادگي را كه با تفاسير اعضاي خانواده از وقايع محيطي رابطه دارند، شناسايي مي كنند و در جهت بهبود آن ها گام بر مي دارند .

خانواده درماني مبتني بر رويكرد شناختي  رفتاري اساساً بر دو مورد تأكيد دارد:

  1. تبيين انتظارات اعضاي خانواده از يكديگر و چگونگي تأثير آن ها بر تعامل بين اعضاي خانواده
  2. بهره گيري از روش هايي كه موجب افزايش توانايي هايي افراد خانواده براي انطباق با بحران ها، تغييرات و وقايع غير منتظره مي شود. براي دستيابي به اين هدف ها شيوه هاي تفكر اعضاي خانواده از اهميت بسياري برخوردار است. محتواي ادراك اعضاي خانواده بر كيفيت و شدت مشكلات هيجاني در خانواده تأثير مي گذارد. نگرش ها و طرح وار ههاي اعضاي خانواده نسبت به يكديگر تعامل بين اعضا را تحت تأثير قرار مي دهد. اين طرح واره ها معمولاً هشيار هستند و در تعامل هاي روزانه آشكاراملاحظه مي شوند.

در خانواده درماني مبتني بر رويكرد شناختي - رفتاري درمانگر تلاش مي كند تا الگوهاي تعاملي نامناسب خانواده را تغيير دهد.  در اين روش شيوه هايي كه به بازسازي شناختي اعضاي خانواده كمك مي كنند كاربرد بسياري دارند. بر اين اساس اعضاي خانواده به عنوان مشاهده گراني هشيار قادر به تفسير و ارزشيابي خود خواهند شد . درمانگر اعضاي خانواده را در شناخت فرايندهاي تفكر خود ياري مي دهد. بدين ترتيب اعضاي خانواده با رفتارهاي خود چالش پيدا مي كنند و ديدگاه متفاوتي در مورد تفكرات و رفتارهاي خود و تأثير آن بر پويايي هاي خانواده كسب مي كنند .

براي دستيابي به اهداف خانواده درماني، ابتدا بايد بين درمانگر و خانواده همدلي ايجاد شود. همة اعضاي خانواده بايد بدانند كه هدف درمان حمايت از خانواده است و اطمينان داشته باشند كه فرصت تصميم گيري براي آنان فراهم آمده و زمينه براي رسيدن به اهداف آنان مهياست .

در خانواده درماني همة اعضاي خانواده براي كمك به مراجع آماده مي شوند . ويژگي ها، شيوة تعامل افراد، كاركردها و چرخة زندگي خانواده در خانواده درماني مورد توجه قرار مي گيرند . تعداد اعضاء زمينه فرهنگي، موقعيت اجتماعي  اقتصادي و محل زندگي خانواده از ويژگي هاي آن محسوب مي شوند. مدت زماني كه اعضاي خانواده با يكديگر تعامل دارندو چگونگي انطباق اعضاي آن با يكديگر از جمله مسايلي هستند كه در تعامل خانواده بررسي مي شوند. كاركرد خانواده نيز به شيوه هاي متعددي اشاره دارد كه در خانواده براي رفع نيازهاي اعضاي آن به كاربرده مي شوند . در بررسي چرخة زندگي چهار دوره از زندگي اعضاي خانواده ارزيابي مي شود :

  1. كودكي اوليه
  2. كودكي
  3. نوجواني
  4. بزرگسالي

 

5-     مدل سيستميك

تأكيد اين مكتب بر روي « اعتقادات » خانواده است و درمانگر بايد اعتقادات موجود در سيستم تعاملي خانواده را اصلاح كند تا رفتار تغيير يابد . بنابراين در اين صورت است كه روابط اعضاي خانواده تغيير مي يابد و علت رفتارها مشخص مي شود. بر اين اساس، عقيده روي رفتار ساير اعضا اثر دارد و براي درمان روابط، بايد اعتقاد و عقيده را عوض كرد.

درمانگر بايد روي تك تك افراد خانواده و اعتقادات شان كار كند تا روابط كلي خانواده اصلاح شود. حل يك مشكل نيز ساير مشكلات را حل خواهد كرد.

در اين مكتب ، تغيير بصيرت مورد تأكيد نيست بلكه بصيرت در نتيجه درمان حاصل مي شود؛ به طوري كه بايد مشكل طوري در روابط بچرخاند كه راه حل جديدي به وجود آيد و اين راه حل جديد تحت عنوان تغيير، اساس توجه اين مكتب است.

تكنيك هاي اين روش شامل

  1. توجه به يك موضوع
  2. آشكارسازي كيفيت ارتباط
  3. تعامل هاي بين فردي است

در اين مكتب، مفاهيم زير مطرح اند:

دستوراول :  در اين روش ، درمانگ ر فق ط نظاره گر نيست بلكه دخالت كننده است و از خارج سيستم ، خانواده را دستكاري مي كند تا تغييرات را مشاهده كن د و اعضاي خانواده بايد بر اساس دستورات درمانگر عمل كنند.

دستوردوم : در اين روش ، اعتقاد بر اين است كه رفتار انساني غيرقابل پيش بيني است . بنابراين، درمانگران روي عينيت ها كار ن مي كنند چون معتقد ند يك واقعيت وجود ندارد بلكه واقعيت هاي متفاوتي وجود دارد ؛ مثلاً اگر بچه به مدرسه نم يرود، شايد علت ديگري وجود داشته باشد ؛ ترس از جدايي و... . پس در اين موارد ، مجموعه اي از حقايق وجود دارد كه درمانگر بايد به اهميت آنها پي ببرد و آنها را در روابط خانواده درك كند . در اينجا مسأله اين است كه چگونه سيستم كار كند تا حقايق مشخص شود.

بنابراين، درمانگر نقش مشاهده گر را دارد و او بايد با تك تك اعضا ارتباط پيدا كند به طوري كه خود جزئي از سيستم خواهد شد تا درمان نتيجه دهد . درمانگران در اين فضا نمي توانند پيش بيني كنند كه پاسخ رفتار چه خواهد بود مگر آن كه خودشان تا آخر در فضاي خانواده قرار بگيرند. در اينجا سخن از مشاهدات عيني نيست بلكه از درون ، خلاقيت و تغيير ي ايجاد مي شود كه حالات جديد روابط را ايجاد مي كند.

در دستور اول ، تمركز ر وي اثر و عليت و محتوا ست تا روي فرايند . در سيستم ارتباط ، تمركز روي انسان، تك تك اعضا و ويژ گي هاي شخصيتي است؛ در حال ي كه در دستور دوم، به آنچه بين اعضاي خانواده جريان دارد، توجه مي شود. پس روش درمانگر در اين دو روش، كاملاً متفاوت است.