فروید معتقد بود که کودکان  با غرایز بیولوژیکی به دنیا می آیند که باید ارضا شود. نیاز کودک به غذا و کاهش درد نمایانگر ( لذت جویی حسی) است. فروید اساس بیولوژیکی این جویندگی را نوعی انرژی فیزیکی می دانست که به لیبدو معروف است و او معتقد بود که در دوران نوزادی انرژی لیبدو در دهان و زبان، لبها و فعالیتهای مربوط به شیر خوردن متمرکز است ( ماسن و همکاران ، 1375)

فروید عقیده داشت که در دوران شیر خوارگی هر چیزی که به غذا خوردن کودک مربوط باشد از مهمترین سرچشمه های کسب لذت برای او قلمداد می شود. هنگامی که از کودک مراقبت می شود یا غذایش تأمین می شود توجه کودک به کسی که این لذائذ را فراهم می کند متمرکز می شود نه به غذا با این حال فروید معتقد بود که در شش ماه اول زندگی هویت دیگران هنوز مفهومی برای کودک ندارد برای نمونه هنگامی که مادر کودک از وی پرستاری می کند گرچه کودک از این کار احساس راحتی می کند اما  هنوز به وجود مادر به عنوان فردی جدا معرفت پیدا نکرده است.

به همین ترتیب زمانی که کودک شیر خوار احساس سرما می کند یا خود را خیس کرده است یا گرسنه است و از این رو تنش فزاینده یا حتی وحشت ناگهانی حس می نماید باز هم از وجود شخص جداگانه ای که می تواند رنج او را برطرف سازد غافل است.او تنها آرزو می کند که آن احساسات لذت بخش باز گردد و تکرار شوند از این رو با آنکه کودکان شیر خوار کاملاً وابسته به دیگران هستند خود به این حقیقت آگاه نیستند زیرا هنوز به موجودیت افراد پی نبرده اند ( کرین ، 1376)

در حدود شش ماهگی کودک شیرخوار خود شروع به یافتن مفهومی از دیگران به ویژه مادران به عنوان یک شخص جداگانه می نماید. بنابر این کودکان در صورتی که مادر از حضورشان برود یا با فرد غریبه ای به جای مادر روبه رو کردند دچار اضطراب می شوند.( کرین ، 1367)

 فروید اولین مرحله رشد را مرحله دهانی می نامد که به نخستین سال زندگی پوشش می دهد. نخستین سال زندگی زمانی است که کودک نه تنها بیش از هر مرحله دیگر به غذا حساس است بلکه نخست نسبت به تمام نوازشها، بوسه ها، تن بوسه ها، قلقلک ها که معمولاً مادری مهربان نثار کودک می کند نیز حساس می باشد( منصور و دادستان، 1369)

 نظریه های جدیدتری که از نظر فروید نشأت گرفته اند نیز بر اهمیت کنش های متقابل سال اول زندگی بین فرزند و مادر برای تحول اولیه کودک تأکید کرده اند ولی این نظریه پردازان بیشتر بر پیامدهای مراقبتی که با مهر و محبت و رفتاری آرام و اطمینان بخش همراه باشد تأکید کرده اند تا بر عملکرد بیولوژیکی مانند تعذیه کودک یا آداب توالت رفتن او.