روش نظریه رشد اخلاقی پیاژه
پياژه با طرح اين پرسش اساسي كه كدام رفتار بدتر است، مشاهده كرد كه كودكان خردسال رفتار بد را به وسيله ميزان صدمه اي كه به خاطر رفتار شخص ايجاد شده قضاوت مي كنند، او داستانهايي را در قالب معما يا مساله اخلاقي بود براي آنها تعريف مي كرد و از آنها مي خواست بگويند ” چه كسي رفتارش بدتر است ؟” به عنوان مثال ، يكي از داستان ها به اين شرح بود : پسري كه بطور اتفاقي 15 فنجان را مي شكند كار بدتري كرده است يا پسري كه از روي لجبازي و عصبانيت ،هنگامي كه مادرش در آن اطراف نيست ، يك فنجان را مي شكند؟
پياژه مشاهده كرد كودكان خردسال ، رفتار بد را به پسري كه فنجان بيشتري شكسته است نسبت دادند و اين امر صرف نظر از نيت كودك دوم بود . پياژه اين استدلال اخلاقي را ، اخلاق عيني يا واقع گرايي اخلاقي ناميده ،در حالي كه كودكان بزرگتر رفتار بد را به پسري كه فقط يك فنجان شكسته بود نسبت دادند ، زيرا انگيزه او بد بود.مسلما اين نوع استدلال پيشرفته تر از استدلال اخلاق عيني است .
از نظر پياژه به نظر نمي رسد كودكان بتوانند اين مرحله از رشد اخلاقي را كاملا قبل از سنين 12 يا 13 سالگي كسب كنند. نظريه پرداز و مولفي ديگر ، يعني لارنس گلبرگ كار پياژه را تا سنين جواني و بزرگسالي ادامه داد. گلبرگ سطح اول را پيش عرفي ناميد.
در اين سطح كودكان با اجتناب از تنبيه و برآوردن نيازها ي خود رفتار صحيح را نشان مي دهند (در اين سطح مرحله اول مساوي تنبيه -اطاعت و مرحله دوم با فرد گرايي توصيف مي شود ). اين سطح و مرحله هايش كارهاي كودكان خردسال تا 10 سالگي را توجه مي كند .
سطح دوم ،عرفي خوانده مي شود ، در اين سطح كودكان بيشتر با زندگي بر اساس انتظارات ديگران و انجام كار صحيح به دليل اينكه براي گروه مناسب است ، رفتار مي كند.(مرحله سوم با انطباق بين افراد و مرحله چهارم با نظام اجتماعي و تبعيت از قانون مرتبط است ).اين سطح و مرحله هايش با ويژگي هاي كودكان بالاي 10 سال تا دوران بزرگسالي مطابقت دارد.
سطح سوم ،پس عرفي ناميده مي شود . در طي اين سطح افراد رفتارشان را به وسيله ارزش ها و اعتقادات گروهي و به عبارتي معيارهاي جهاني ارزيابي مي كنند و رفتارها را با جامعه اي كه با آنها زندگي مي كنند كنترل مي نمايند.
به اين ترتيب رفتار صحيح بر اساس يك قرار داد اجتماعي با ديگران و مطابق با اصول اخلاق جهاني كه ممكن است بر مبناي قوانين جوامع بشري پايه ريزي شده باشد.(در اين سطح مرحله پنجم با قرار دادهاي اجتماعي و حقوق فردي ،مرحله ششم با علم اخلاق و نوعدوستي مطابقت دارد.) با آن كه ديدگاه هاي ديگري نيز از سوي مولفان ديگر ارائه شده و افراد متعددي با مراحل رشد اخلاقي پياژه و گلبرگ اتفاق نظر نداشته و از آنها انتقاد مي كنند، اما همچنان اين پرسش اصلي براي والدين باقي است كه ما چگونه رفتار اخلاقي را به كودكان آموزش مي دهيم؟ يكي ديگر از مسائل اساسي كه همواره در اكثر مسائل (مانند رشد هوش ،شكل گيري شخصيت و...) انساني مطرح است ، تعيين ميزان سهم "طبيعت- تربيت ” است.
متعادل ترين نظر در اين بين آن است كه رشد اخلاقي حاصل تعامل بين طبيعت و تربيت است . اخلاق در نتيجه تعامل عواملي مانند نظرات والدين ، روش هاي انضباطي و همچنين انتخاب ها و اختيارات خود كودكان شكل مي گيرد.كودك از تجارب اوليه خود براي تشخيص درست از غلط بهره مي گيرد .
در عين حال هنگامي كه نياز به تربيت و پرورش دارند ،والدين به طور متعادل نيازهايشان را برآورده مي سازند ،بدين ترتيب ياد مي گيرند در زندگي مقررات را بپذيرند و ياس ها را تحمل كنند.
دوست داشتن افراطي و برآوردن نيازها صرف نظر از خواسته ها و نيازهاي كودك، او را لوس مي كند. اين سبب مي شود كودكان در اولين مراحل رشد اخلاقي بر اساس فردگرايي خودخواهانه مغرور شوند. اين مساله براي كودكان دو ساله خوب است ،براي شش ساله ها قابل تحمل و در 12 ساله ها و يا سنسن بالاتر مضر است.
محدوديت زياد موجب مي گردد كودك احساس كم ارزشي و فقدان خويشتن داري كند. اين روش ها موجب بهم ريختن سلامت رواني كودك مي شوند، او فردي بسيار سركش يا بسيار مطيع ، ليكن به شكلي بيمارگونه و ناسالم ،خواهد شد. با اندكي تامل مي توان دريافت رسيدن به تعادل مشكل است.
با برقراري انضباط ما فقط رفتار غلط را تنبيه نمي كنيم يا باعث ايجاد محدوديت نمي شويم بلكه چگونگي تشخيص درست از غلط را آموزش مي دهيم. حتي به رغم مقررات و نظام هاي اجتماعي ، كودكان در سنين بالاتر مي توانند تصميم بگيرند و انتخاب كنند كه از قوانين و مقررات جامعه پيروي نمايند يا نه .
در نهايت والدين در درك رشد اخلاقي بايد اين واقعيت را بپذيرند كه بايد كودكانشان را ارزيابي كنند تا اهداف بهتري را براي رشد فردي آنها برگزينند. به تازگي مولفان ، اصطلاح تازه اي را تحت عنوان هوش اخلاقي سعي دارند در روانشناسي وارد نمايند.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .