دستاوردهاي روان‌شناختي مكتب شناخت‌گرا در ارتباطات انساني و ديدگاه‌هاي فرهنگي، به‌ويژه نظريه دريافت در ارتباطات جمعي، چند وظيفة اساسي در تعليم و تربيت ديني كودكان و نوجوانان را به دست مي‌دهد كه توجه به آنها مي‌تواند برخي از گره‌هاي مشكلات موجود در برنامه‌هاي ديني را بگشايد:

1. نشانه‌شناسي ديني

نخستين وظيفة اساسي كه در تعليم و تربيت ديني بايد مد نظر قرار داد، شناخت نشانه‌ها و زبان دين است. بايد به كودكان كمك كرد تا دريابند دين، بيانگر روش خاصي از تفكر است كه در قالب ادبيات خاص خودش بيان گرديده است. اين بدان معناست كه بايد دربارة زبان دين، براي آنان مطالبي را بيان كرد.

از آنجا كه مباحث ديني ويژگي‌هايي دارد كه آن را از ساير مباحث متمايز مي‌سازد، ادبيات و نشانه‌هاي آن نيز بايد با توجه به اين محتوا تفسير شود. بيان ديني، شامل احساس‌ها، ارزش‌ها و اشاراتي دربارة حقايق هستي است كه نيازمند زباني اصطلاحي و كنايي، داستان‌ها و تمثيل‌ها و گاه اشعاري است كه اگر به‌صورت تحت‌اللفظي تعبير شود، با معاني حقيقي آنها ارتباط برقرار نمي‌گردد و بي‌معنا و مبهم جلوه مي‌كند.

بنابراين بايد دربارة زبان اختصاصي دين در ارتباط با كودكان هشيار بود. كلمات نياز به توضيح دارند و بايد آنها را در جاي مخصوص خود استفاده كرد. نويسندگان و مجريان برنامه‌هاي ديني وظيفه دارند كه نحوة به‌كارگيري صحيح نمادها و واژه‌هاي مذهبي و معاني ساده و ملموس آنها را با اشاره به برخي ريشه‌هاي تاريخي مربوط به آن بيان كنند.

مشكل ديگري كه در زبان ديني وجود دارد، به داستان‌هاي ديني مربوط مي‌شود. فرهنگ زندگي در چنين داستان‌هايي متفاوت از فرهنگ مأنوس كودكان است؛ ازاين‌روي، سبب به‌ وجود آمدن پرسش‌ها و ابهام‌هاي متعددي در ذهن كودكان مي‌شود كه پيام‌آفرينان با توضيحاتي دربارة فرهنگ خاص مردم آن روزگار، مي‌توانند تا حد زيادي آنها را مرتفع سازند.

2. تأكيد بر رفتارهاي ديني

دومين وظيفة اساسي در تربيت ديني، اين است كه به كودكان كمك كنيم تا طريقي را جست‌وجو كنند كه در آن، باورها بر اعمال تأثير گذارد؛ به‌گونه‌اي كه اگر فردي دين خود را با علاقه به‌‌كار بندد، به سويي سوق داده مي‌شود كه طريقي و مخصوص رفتار كند. متأسفانه گاه تعليم و تربيت ديني در جامعة ما تنها محدود به القاي برخي مفاهيم نظري گرديده است؛ بدون آنكه كودكان و نوجوانان آنها را باور داشته و در عمل تجربه كرده باشند كه مقصود اصلي از دين، مجموعه‌اي از رفتارها و آثار دروني و بروني است كه بايد به آنها متعهد شد.

قسمت عمدة اين كار را بايد با كودكان ده سال به بالا انجام داد؛ زيرا در سنين پايين‌تر، خردسالان در سطحي از رشد قرار ندارند كه بتوان از آنها توقع داشت تجربة مناسبي در عمل به ‌دست آورند.

3. انگيزش احساس‌ها و عواطف

سومين وظيفه در حوزة تعليمات ديني، اين است كه توجه كودكان به عناصر احساسي و عاطفي دين جلب گردد. به‌يقين، نمي‌توان مسائل عقلاني و انتزاعي دين را از ابعاد احساسي آن جدا دانست؛ تا اين احساس برانگيخته نشود و وجدان و فطرت انساني احيا نگردد، ايمان ريشه ندوانيده است و نمي‌توان توقع ثمر داشت. ازاين‌روي، مي‌توان ادعا كرد دين با هنر نقاط اشتراك بيشتري دارد تا با مسائل خشك رياضي.

4. هشياري دربارة برداشت‌هاي خام

اگر بيان اين معارف، بدون توجه به محدوديت‌هاي شناختي مطرح شود، ممكن است مطالبي فراتر از درك فراگيران بيان گردد و آنها را دچار سردرگمي و مشكلات بيشتري كند. به‌عنوان مثال، براي كودكي 7ساله كه هنوز خدا را مانند انساني مي‌پندارد كه در محدودة قوانين دنياي مادي زندگي مي‌كند، نمي‌توان از حضور خداوند در همة عالم، مجرد بودن و عدم نياز مطلق او و مسائل اين‌چنيني سخن گفت و به تجزيه و تحليل آنها پرداخت؛ زيرا درك اين كودك از مفاهيم ديني، جز از طريق ملموسات و عينيات او امكان‌پذير نيست و چنانچه دنياي تصورات او را با نفي اين محدوديت‌ها از خداوند بر هم زنيم، كودك توانايي جاي‌گزيني صفات و ويژگي‌هاي غيرمادي و مجرد را ندارد.

ازاين‌روي، به شدت دچار سردرگمي و آشفتگي فكري خواهد شد. براي نمونه، زماني كه معلمي براي شاگرد خردسال خود توضيح داده بود كه خدا مثل ما انسان‌ها نيست كه غذا بخورد، بخوابد يا در خانه‌اي زندگي كند، بلكه او به هيچ‌چيز احتياج ندارد و در همه جا حاضر است و به كارهاي ما نظارت دارد، از كودك پرسش‌هايي شد تا ميزان درك او از خدا پس از اين توضيحات روشن گردد. او در پايان پاسخ داده بود: «من نمي‌دانم خدا چيست. اگر اين‌طور باشد، خدا وجود ندارد»؛ زيرا او وجود خدا را با ويژگي‌هاي مادي آن دريافته است.

بنابراين، نبايد تجزيه و تحليل را خود از مسائل ديني به كودك تحميل كنيم، بلكه بايد گام‌به‌گام او را همراهي كرده تا براي ورود به سطوح بالاتر تفكر آمادگي پيدا كند.

5. تقويت تصوير محبت‌آميز از دين

علاقة فراوان كودكان به داستان، قالب جذاب و مناسب آن و زبان ساده‌اي كه در طرح معارف ديني دارند، سبب مي‌شود تا توصيه كنيم بخش عمده‌اي از پيام‌آفريني‌هاي ديني كودكان از اين رهگذر انجام پذيرد. در زمينة داستان‌هاي ديني، افزون بر رعايت ويژگي‌هاي يك داستان خوب و تصويري مناسب كه تدوين مي‌شود بايد به چند نكتة مهم توجه داشت:

نخستين نكته‌اي كه در انتخاب داستان‌ها و بيان آنها براي كودكان بايد مد نظر قرار گيرد، اين است كه اين داستان چه تأثيري در روحيات لطيف و شاد آنان و نيز تكوين تصورات ديگرشان از مفاهيم ديني خواهد داشت. درست است كه قرآن، احاديث و كتاب‌هاي تاريخي مملو از داستان‌هاي واقعي و درعين‌حال جذاب و آموزنده است، اما هر واقعيتي را نمي‌توان بازگو كرد.

بايد از خود بپرسيم كه داستان ذبح اسماعيل(ع) توسط پدرش حضرت ابراهيم(ع) در تصور كودك از مهر و عطوفت پيامبران خدا چه تأثيري خواهد داشت؟ بيان داستان غرق شدن همة موجودات عالم در آب و فقط نجات كساني كه بر كشتي نوح(ع) سوار بودند يا عذاب‌هاي اقوامي مانند عاد و ثمود، در محبت و علاقة فطري كودك به خدا چه لطمه‌اي وارد مي‌سازد؟

در يكي از پژوهش‌هايي كه دربارة ميزان موفقيت تعليم و تربيت ديني در مدارس انجام شده بود، كودكي با شنيدن داستان اقدام حضرت ابراهيم(ع) براي  ذبح فرزندش چنين عكس‌العمل نشان داده بود كه «هم خدا و هم ابراهيم هر دو موجودات واقعاً‌ وحشتناكي هستند و من خوشحالم كه به‌جاي اسماعيل نيستم».

همچنين در مواجهه با داستان‌هاي عذاب الهي از جمله ماجراي غرق شدن دنيا در آب، پاسخ‌هاي دريافت‌شده، نشانگر تأثيرات منفي به‌ويژه در تصوير ذهني كودكان از خداي خود داشت؛ زيرا كودكان همواره سعي دارند واژه‌هاي ديني را برحسب تجربيات خود معنا كنند و اين امر گاهي چنان تأثيرات  منفي به ‌همراه دارد كه ممكن است تا ساليان متمادي باقي بمانند.

ما نياز به آن داريم كه براي فراگيران، داستان‌هايي را نقل كنيم كه تصورات آنان را غني سازد. اين داستان‌ها بايد متناسب با اهداف ديني مورد نظر گزينش شوند و ازآنجا‌كه هدف اساسي چنين پيام‌هايي نخست جذب كودكان براي پرورش و سپس سعي در پرورش آنان است، بايد از داستان‌هايي استفاده كرد كه چهره‌اي زيبا، دل‌نشين و مهربان را از خدا و پيامبران و امامان(ع) به نمايش بگذارد. به‌ويژه داستان‌هاي مذهبي كه بيشتر با جنبه‌هاي احساسي سروكار دارند تا جنبه‌هاي شناختي.

نكتة دوم اينكه داستان‌هاي ديني و وقايعي كه مربوط به تاريخ پيامبر(ص) و تاريخ اسلام مي‌شود، در شرايط خاص خود واقع گرديده‌اند و اوضاع و احوال و نيز ادبيات آن متفاوت از چيزي است كه كودكان به آن خو گرفته‌‌اند. ازاين‌روي، بايد اطلاعات و هشياري‌هايي را به كودكان داد تا درك درستي از آنچه مي‌شنوند و مي‌خوانند، داشته باشند. مجريان برنامه‌ها بايد نكاتي را پيرامون زندگي، آداب و رسوم، خوراك، پوشاك و نوع معماري ساختمان‌هاي دوران‌هاي مورد بحث در اين حوادث و داستان‌هاي گذشته بيان كنند تا كودكان در تفسير آنچه مي‌بينند و مي‌شنوند، تنها به تجربيات محدود خود اكتفا نكنند.

مباحث مربوط به معاد نيز نقش مهمي در ترسيم چهره‌اي محبت‌آميز از خداوند و علاقه‌مند ساختن كودكان به پروردگارشان ايفا مي‌كند. در نظر نوآموزان، زندگي پس از مرگ نبايد به‌‌گونه‌اي وحشتناك و دهشت‌انگيز جلوه كند؛ بدان‌‌گونه كه بيشتر از عذاب و رنج دوزخ سخن به ميان ‌آيد. براي آنان بايد از خوشي‌ها و لذت‌هاي بهشتي صحبت كرد و آنان را نسبت به خدا و رحمت او شايق و علاقه‌مند ساخت.

به‌ويژه اگر كودكان در قبال لطف و پاداش الهي به‌طور مستقيم مورد خطاب قرار گيرند، تأثير بسزايي خواهد گذاشت. تأكيد زياد بر عذاب‌هاي الهي سبب مي‌گردد تصور محبت‌آميز و مملو از لطف و مهرباني خداوند در اذهان كودكان خدشه‌دار شود و جاي خود را به چهره‌اي نامطبوع از او بدهد كه طبيعتاً‌ تأثير نامطلوبي در ارتباطات ديني خواهد داشت. افزون بر اينكه تأكيد بيشتر بر بهشت و نعمت‌هاي الهي، هم انگيزه و رغبت به انجام دادن كارهاي شايسته را در آنان به وجود مي‌آورد و هم زندگي آينده را اميدبخش و پر از زيبايي و نشاط و درعين‌حال، بر اساس نظم، حساب و نتيجة اعمال آدمي ترسيم مي‌كند.