نظریه عزت نفس آلبرت آلیس
آلبرت الیس (Albert Ellis) معتقد است انسانها به مورد عشق و محبت قرار گرفتن و دوری از مورد احترام نبون و دوست داشته نشدن بهصورت ذاتی علاقه دارند.
به نظر الیس اگر انسان در طول زندگیش موفقیتهای قابلتوجهی کسب کند، بنای عزت نفس و اعتمادبهنفس قوی برای او شکل میگیرد ولی اگر دائماً با شکست مواجه شود و نتواند پیشرفت کند عزتنفس و اعتمادبهنفسش آسیب میبینند.
او مفهومی به نام «خویشتنپذیری غیرمشروط» را مطرح میکند که در آن فرد بدون گذاشتن هیچ شرطی خودش را میپذیرد و دوست دارد. نقطه مقابل ان، خویشتن پذیری مشروط است که در تضاد با عزت نفس است.
مثلاً فرد میگوید: «فقط در صورتی میتوانم موفق شوم که به خارج از کشور مهاجرت کنم». فرد در اینجا برای موفقیت خویش شرط گذاشته است.
مثال دیگر آنکه اگر او مرا ترک کند، بیلیاقت و دوستنداشتنی هستم، در اینجا فرد لایق بودن و دوستداشتنی بودنش را مشروط به اینکه کرده که فرد موردنظرش ترکش نکند.
به اعتقاد آلبرت آلیس انسان تمایل به عشق ومحبت ، توجه ، مراقبت و نیل به آرزوها دارد و از مورد تنفر قرار گرفتن ، بی توجهی و ناکامی دوری می جوید ، به عقیده الیس عزت نفس و اعتماد به خود بر اساس پیشرفت ها ودستاورد های شخصی در فرد بوجود می آید یعنی وقتی فرد کارهایش را به خوبی انجام می دهد در نتیجه آن عزت نفس بیشتری را پیدا می کند ،حال اگر عزت نفس یک شخص در نتیجه عملکرد خوبی داشته باشد افزایش پیدا کرد در این صورت چنان که عزت نفس خود را در نتیجه شکست از د ست بدهد رنج می برد.
بدین طریق حتی اگر فرد چنان زندگی کند که کمتر با شکست مواجه شود اما همیشه این امکان وجود دارد که در آینده دچار شکست شود وهمراه با آن عزت نفس او نیز کاهش یابد.
آلبرت الیس معتقد است انسانها به مورد عشق و محبت قرار گرفتن و دوری از مورد احترام نبون و دوست داشته نشدن بهصورت ذاتی علاقه دارند. به نظر الیس اگر انسان در طول زندگیش موفقیتهای قابلتوجهی کسب کند، بنای عزت نفس و اعتمادبهنفس قوی برای او شکل میگیرد ولی اگر دائماً با شکست مواجه شود و نتواند پیشرفت کند عزتنفس و اعتمادبهنفسش آسیب میبینند. او مفهومی به نام «خویشتنپذیری غیرمشروط» را مطرح میکند که در آن فرد بدون گذاشتن هیچ شرطی خودش را میپذیرد و دوست دارد. برای مثال میگوید فقط در صورتی میتوانم موفق شوم که به خارج از کشور مهاجرت کنم، فرد در اینجا برای موفقیت خویش شرط گذاشته است. مثال دیگر آنکه اگر او مرا ترک کند، بیلیاقت و دوستنداشتنی هستم، در اینجا فرد لایق بودن و دوستداشتنی بودنش را مشروط به اینکه کرده که فرد موردنظرش ترکش نکند.
الیس بر مفهوم " خویشتن پذیری غیر شرطی " صحه می گذارد و معنی این اصطلاح این است که : شخص خویشتن،وجود یا بودن خود را بدون الزامات یا شرایط دیگری می پذیرد.البته الیس افراط در کسب ارزشمندی را یک فکر غیرمنطقی می دانست که منجر به اضطراب و اختلالات رفتاری می گردد ، اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیت شدید است ،این تصور امکان پذیر نیست وتلاش و وسواس در کسب آن فرد را به اضطراب وبیماری های روانی مبتلا می سازد و منجر به احساس حقارت و ناتوانی در وی می گردد.
الیس حتی برای افزایش عزت نفس راهبردها و تکنیک های ویژه ای را پیشنهاد نموده است از جمله آن موارد در آموزش ابراز وجود است که یک رویکرد رفتاری می باشد ودر فضای گروهی به کار گرفته می شود و تاکید دارد که به مراجعان بیاموزد که بدون زیر پا گزاردن حقوق دیگران از خود دفاع کنند. رفتار ابراز آمیز شامل بیان افکار واحساسات به شیوه مستقیم، صادقانه ومناسب است.افرادی که یاد گرفته اند که وجود خود را ابراز کنند معمولا در مورد خودشان احساس خوبی دارند.
به نظر الیس، انسان تمایل به عشق و محبت، توجه به مراقبت نیل به آرزوها آرزوها دارد و از مورد تنفّر قرارگرفتن، بیتوجهی و ناکامی دوری میجوید مفهوم خاص در عین حال اصلی «خویشتنپذیری» در درمان عقلانی-برانگیزانده از مفاهیمی مانند عزت و اعتماد به خود تمیز داده شده در درمان عقلانی-برانگیزنده گفته میشود که عزت نفس و اعتماد به خود براساس پیشرفتها و دستاوردهای شخصی در فرد بوجود میآید، یعنی وقتی فرد کارهایش را بخوبی انجام میدهد در نتیجه آن، عزتنفس بیشتری را نیز پیدا میکند. حال اگر عزتنفس یک شخص در نتیجه عملکرد خوبی که داشته است افزایش پیداکرد، دراین صورت چنانکه عزتنفس خود را در نتیجه شکست از دست بدهد رنج میبرد، بدین طریق حتی اگر فرد چنان زندگی کند که کمتر با شکست مواجه شود. اما همیشه این امکان وجود دارد که در آینده دچار شکست شود و همراه با آن عزتنفس او نیز کاهش یابد.
الیس بر مفهوم «خویشتنپذیری غیرشرطی» صحه میگذارد و معنی این اصطلاح نیز آن است که: شخص خویشتن، وجود یا بودن خود را بدون الزامات یا شرایط دیگری میپذیرد (ساعتچی، 1374).
البته الیس افراط در کسب ارزشمندی را یک فکر غیرمنطقی میدانست که منجر به اضطراب و اختلال رفتاری میباشد، اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیّت شدید است. این تصوّر امکانپذیر نیست و تلاش و وسواس در راه کسب آن فرد را به اضطراب و بیماری روانی مبتلا میکند و در زندگی احساس حقارت و ناتوانی به فرد دست میدهد(شفیعآبادی، 1364).
الیس حتی برای افزایش عزتنفس راهبردها و تکنیکهای ویژهای را پیشنهاد نموده است، از جمله آن موارد «آموزش ابراز وجود» است که یک رویکرد رفتاری میباشد و در فضای گروهی بکار گرفته میشود و تأکید دارد که به مراجعان بیاموزند که بدون زیر پاگذاردن حقوق دیگران از خود دفاع کنند. رفتار ابرازآمیز شامل بیان افکار و احساسات به شیوه مستقیم، صادقانه و مناسب است. افرادی که یادگرفتهاند که وجود خود را ابراز دارند، معمولاً در مورد خودشان احساس خوبی دارند.
در نظریه الیس به طور کلی انسان ها تا حد زیادي خودشان موجب اختلال هاي روانی اند. انسان با استعداد و آمادگی مشخص براي مضطرب شدن متولد می شود و تحت تأثیر عوامل فرهنگی و شرطی شدن هاي اجتماعی این آمادگی را تقویت می کند.
الیس می پذیرد که انسان موجودي اجتماعی است و زندگی در اجتماع براي او لازم است. وي معتقد است که انسان باید در اجتماع مطابق انتظارات خود و دیگران رفتار کند و زیاد خودمدار و خودبین نباشد. از نظر او انسان باید تا حدي از آن خصوصیت که آدلر آن را « علاقه اجتماعی » و « ارتباط با همنوع » می داند، بهره مند باشد. در مقابل، معتقد است که پافشاري بر نگرش دیگران نسبت به خود و جلوه دادن آن به صورت نیازي مبرم، حالتی مرضی و مخرب نفس است. به عقیده الیس اینکه دیگران نسبت به ما نظر خوبی داشته باشند، مطلوب است، ولی نباید هستی و وجود خود را در گرو نگرش مثبت دیگران نسبت به خود بدانیم. بلوغ عاطفی و سلامت روانی ایجاد تعامل مطلوب بین اهمیت دادن و اهمیت افراطی دادن به داشتن روابط متقابل از جانب فرد است (آلیس، 1973 ، به نقل از: شفیع آبادي، 1372).
الیس اختلالات روانی و اضطراب را نتیجه فکر غیرمنطقی و غیرعقلانی می داند. به نظر او افکار و عواطف، کنش هاي متفاوت و جداگان هاي نیستند .از این رو، تا زمانی که تفکر غیرعقلانی ادامه دارد، اختلالات عاطفی نیز به قوت خود باقی خواهند بود. از نظر وي افرادي که خود را اسیر و گرفتار افکار غیرمنطقی می کنند، خود را در حالت احساس خشم، مقاومت، خصومت، دفاع، گناه، اضطراب، بی ثمري، سستی، رخوت مفرط، عدم کنترل یا نا شادي قرار می دهند.
انسان با اشیا و حوادث خارجی مضطرب و برآشفته نمی شود، بلکه دیدگاه و تصوري که او از اشیا دارد موجب نگرانی و اضطرابش می گردد. تمام مشکلات عاطفی افراد از تفکر جادویی و موهومی آنها سرچشمه می گیرد که از نظر تجربه معتبر نیست. طبق نظر الیس عزت نفس پایین و منفی زاده تفکر خیالی و بی معنی فرد است.
چنین فردي بر خلاف داشتن توانایی هاي مفید و سازنده به دلیل افکار غیرمنطقی (مثل منفی بافی، احساس بی ارزشی، عدم اعتماد به نفس، ناتوانی، نقص و ...) قادر نیست توانایی هایش را به کار گیرد. بنابر این براي برطرف کردن این مشکل (عدم عزت نفس) قبل از هر چیز باید فکر و عقیده فرد را در مورد خودش تغییر داد و حالت شکنندگی اش را در مقابل انتقادات یا تصورات و عقاید در مورد خویش تعدیل کرد.
احساس گناه
الیس در 1980 معتقد است که گناه نتیجه مخرب و غیر ضروری مذهب است و مذهب احساس گناه را پرورش می دهد . به علاوه مذاهبی که از طریق ایجاد وحشت سعی دارند ما را کنترل کنند ، نوعی بد بینی معنوی ایجاد می کنند که موجب ترس ، بیماری روحی ، احساس بی ارزشی و احساس گناه می شوند .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .