اگرچه مفهوم هویت توسط اریکسون مطرح شد، ولی با تلاش مارسیا (1966) تصریح ودر قالبی بدیع به صورت عملیاتی تعریف شد. مارسیا (1966،1980،1993)با بسط وتحلیل نظریه اریکسون، هویت را ساختار"من"وساختار درونی وخود سازمان دهنده وپویایی آرزوها، اهداف،مهارتها، باورها، وتاریخچه فردی می داند.
وی براساس مصاحبه های نیمه ساختار یافته وبا پرسشهایی باز معتقد شده است که طبق نظریه اریکسون چهار وضعیت هویتی در پیوستار هویت وجود دارد؛ مبنای تفاوت این چهار وضعیت آن است که اولا آیا مفهوم هویت برای فرد مطرح شده است یا نه، وثانیا آیا او بحران هویت را برای خود حل کرده است یا نه.
مارسیا (2008) با استفاده از تعریف اریسکون در مورد هویت، معتقد است که شکل گیری هویت یک رویداد مهم در رشد شخصیت است. تحکیم هویت در اواخر نوجوانی بیانگر پایان کودکی و شروع بزرگسالی است. شکل گیری هویت شامل ترکیبی از مهارت ها، باورها ارزش ها و همانند سازی های کوکی است که به یک کل کم و پیش یکتا و پیوسته تبدیل مي‌گردد و برای نوجوان حسی از پیوستگی با گذشته و جهت‌گیری به سوی آینده را فراهم مي‌کند.
جیمز مارسیا (1987) به نقل از نصرتی ( 1383) مفهوم نظری اریکسون در مورد هویت را از طریق گسترش پایگاههای هویت به عنوان وسیله ای برای مطالعه تجربی هویت توسعه داد. وی مصاحبه نیمه ساختار یافته ای که کاوش و تعهد هویت را برای مشخص کردن پایگاه هویت افراد ارزیابی میکرد؛ ترتیب داد.

جیمز مارسیا (1998) محقق کانادایی مفهوم اریکسون از هویت را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد و نتیجه گرفت که تمایز قائل شدن بین اکتشاف و تعهد اهمیت دارد. اکتشاف، بررسی معنی دار جنبه های هویت را شامل می شود. ابهام هویت زمانی اتفاق می افتد که افراد هنوز بحرانی را تجربه نکرده اند(یعنی آنها هنوز جنبه های معنی داری کشف نکرده اند) یا هیچ تعهدی را شکل نداده اند. آنها نه تنها در باره ی گزینه های شغلی و عقیدتی تصمیمی نگرفته اند، بلکه احتمالاً به این قبیل موضوعات علاقه ی اندکی نشان می دهند.

مارسیا (1980) دیدگاهی ساخت و سازگرایانه از « هویت من » اختیار کرد وي هویت را به عنوان یک ساختار خود درونی با سازمانی پویا از سائق ها، توانایی ها، عقاید، تاریخچه فردي تصور کرد. مارسیا بر اساس مطالعاتی که با دانشجویان دانشگاه انجام داد، به دلیل پیچیدگی مفهوم هویت آن را از چند بعد و زاویه مورد بررسی قرار داد. مارسیا بر اساس دو متغیر فرآیندي اکتشاف و تعهد چهار نوع وضعیت هویتی را مفهوم سازي کرد.

او هویت را با بکارگیری دو مفهوم شرح داد: کاوش و تعهد. کاوش مربوط به بحران می شود. آن تمایزهای شناختی و رفتاری را نشان می دهد. تعهد، به عبارتی دیگر، یک فرایند تصمیم گیری است (مارسیا، 1966؛ به نقل از چلن و کوشدیل، 2009)
با در نظر گرفتن وجود یا فقدان هریک از این دو معیار، کاوش و تعهد، در دوره­ی شکل گیری هویت فرد می توان پایگاه های هویت فرد را تعیین کرد. مارسیا با ترکیب فقدان یا وجود این معیارها به صورتی که در جدول زیر آمده است، چهار پایگاه هویت موفق، دنباله رو، بحران زده و سردرگم را مشخص نمود (مارسیا، 1989؛ به نقل از رومانو، 2004).
اوبر اساس سطح جستجوی شخصی وسط تعهد،چهار وضعیت هویت ( موفق، دیررس، زودرس، سردرگم یا مغشوش ) را ارائه کرده است.جستجوی بیشتر برای یافتن حس کامل از خود، پرسشگری درباره تقلیدها وهمانندسازیهای گذشته، نقش ها وآداب ورسوم اجتماعی، تأمل در مورد علایق وجهت گیری های خود وآزمایش نقش ها، آرمانها واشکال مختلف هویت اکتشاف هویت نامیده می شود. وتعهد به این معناست که فرد در موضوعات مرتبط با خود وموقعیت (مانند عقاید وچهر چوب رفتاری ) بدنبال یک فلسفه زندگی، به انتخاب قطعی وپیوستگی با جهت گیری و هدف خود می پردازد.

چهار وضعت عبارتند از :

1 -هویت موفق ( اکتساب شده )

2 -هویت دیررس ( وقفه )

3-هویت زودرس ( بازدارندگی )

4-هویت مغشوش ( سردرگمی ).

اکتشاف به معنی جستجو بیشتر براي یافتن حس کامل از خود است طی این فرآیند نوجوان درباره تقلیدها و همانند سازي هاي گذشته، انتظارات، نقش ها و آداب و رسوم اجتماعی پرسشگري می کند و در مورد علائق، استعدادها و جهت گیري هاي خود به تعامل می پردازد و نقش ها، آرمان و اشکال مختلف هویت را مورد آزمایش قرار می دهد (شهرآراي، 1384) .

از نظر مارسیا (1993) معیارهاي اکتشاف و تعهد در اواخر نوجوانی ، مقارن با سال هاي پایان دبیرستان و آغاز ورود به آموزش عالی، نسبت به دوره نوجوانی ( مرحله ساختار زدایی) و اواسط نوجوانی ( مرحله ساختار سازي مجدد ) از اهمیت بیشتري برخوردار است به نظر مارسیا تعهد می تواند همراه اکتشاف و یا بی ملازمت آن صورت گیرد. در وضعیت نخست هویت ساخته می شود و در وضعیت دوم هویت اعطا می گردد دوره یا مراحل هویت از دیدگاه مارسیا عبارتند از:

هویت مغشوش (سردرگمی)

به حالت بلاتکلیفی در زندگی اطلاق می شود. در این وضعیت هویتی اگر هم تعهدات نسبت به دیگران یا مجموعه اي از باورها و اصول موجود داشته باشد، بسیار کم است. در عوض ، تاکید عمده بر نسبیت و غنیمت شمردن لحظه است. فرد از هیچ ذره اي از لذت فردي چشم پوشی نمی کند. هسته اصلی در شخصیت فرد وجود ندارد. نقش هاي اجتماعی آورده شده و سریعاً رها می شوند، شخص بدون خود بلاتکلیف و سرگردان به نظر می رسد.

در وضعیت مغشوش فرد هیچگونه انتخاب ثابتی در مورد تعهدات خود ندارد و به جستجو واکتشاف نمی پردازد. این افراد معمولاً فاقد اهداف تحصیلی و شغلی ثابت و روشن هستند و از سطوح پایین مهارت تحصیلی، خویشتنداري و خودمختاري تحصیلی برخوردارند. در ورود به دانشگاه به دلیل ضعف در برقراري و نگهداري نظام هاي حمایت اجتماعی و فقدان صمیمیت ، انعطاف پذیري و اعتماد به دیگران در روابط اجتماعی، مشکلات اجتماعی و تحصیلی دارند( بروزنسکی، 1989).

مرحله ای از توقف در روند زندگی که ویژگی آن حالت آشفتگی است. در سردرگمی هویت فرد هیچ گونه انتخاب ثابتی در مورد تعهدات خود ندارد و در اهداف و ارزشهای خود هیچ جستجویی نمی کند. اگر هم در گذشته بحرانی را تجربه کرده باشند بدون آن که در پی آن تعهدی ایجاد کرده باشند کاوش خاتمه یافته است ( اسپرینتهال، 1994؛ به نقل از شهر آرا، 1380).
مشخصه اصلی این نوع هویت بی تفاوتی همراه با فقدان تعهد و جستجو گری است. این افراد عمدتا بی تفاوت و بی علاقه هستند و نقش های اجتماعی را امتحان نموده، به سرعت ترک می نمایند و خود را به دست سرنوشت و شانس می سپارند و هر کاری که جماعت انجام دهند با آنها هم داستان می شوند، عزت نفس کمی دارند، تکانشی هستند و تفکری نا منظم دارند ( استریت ماتر و پیت، 1989؛ به نقل از برک، 2001؛ ترجمه محمدی، 1383)
تحقیقاتی که روی نظریه­ ی مارسیا انجام شده است نشان داده اند نوجوانانی که رفتارهای مشکل آفرین از خود نشان می دهند معمولاً در وضعیت سردرگمی هویت قرار دارند. اینها نوجوانانی هستند که در خودشان تعهدی برای رسیدن به هویت احساس نمی ­کنند و هیچ علاقه ای به انجام این کار ندارند.

این نوجوانان خیلی زیاد تحت تأثیر رفتارهای منفی همسالان قرار گرفته و انگیزش کمی برای پیشرفت تحصیلی و پیشرفت در سایر زمینه ها دارند.

به حالت بلا تکلیفی در زندگی اطلاق می شود. دراین وضعیت تعهدات نسبت به هر شخص یا مجموعه ای از باورها و اصول اگر وجود داشته باشدبسیار کم است. در عوض، تأکید عمده بر نسبت وغنیمت شمردن لحظه است. فرد در هیچ حوزه ای از لذت فردی چشم پوشی نمی کند. هسته اصلی در شخصیت فرد وجود ندارد، نقش اجتماعی آزموده شده وسرعا رها می شود، شخص بدون تکلیف وسرگردان به نظر می رسد در وضعیت گم گشتگی یا سردر گمی هویت، فرد هیچ گونه انتخاب ثابتی در مورد تعهدات خود نداردوبه جستجوی اکتشاف نمی پردازد.
براساس مطالعات مارسیا (1980،1993) این افراد معمولاعزت نفس سازگاری روانی، خود فرمانی وخود کنترلی پایین تری نسبت به سه وضعیت دیگر هویت نشان می دهند واحتمال دارد دیگران آنان را بی فکر وبی تعصب قلمداد کنند. این نوجوانان از اطلاعات به هر نوع اجتناب می کنند وتصمیم گیری را به تأخیر می اندازند. در این وضعیت نوجوان سرگردان است وبه عقاید، اصول،یا دیگران پایبند نیست ومحدود به بازبینی خود است.
بر طبق نظریة اریکسون (1968) این نوجوانان در حل بحرانهای تحولی خود ناموفق بوده اند. مثلاً قبل از نوجوانی، کودکان باید احساس خودکارآمدی و کارایی در بعضی از زمینه ها را داشته باشند.

آن دسته از کودکانی که در این کار شکست می­خورند، مثلاً دارای اختلالات و ناتوانایی های یادگیری هستند، بعدها در دور­ه­ی نوجوانی نمی­توانند به هویت منسجمی دست یابند و دچار سردرگمی هویت می گردند ( خدایاری فرد، 1385، ص 9 ).

هویت زودرس (بازدارندگی)

افرادي که هویت زودرس دارند خود را به ارزش ها و اهدافی متعهد ساخته اند بدون این که گزینه هاي دیگر را بررسی کرده باشند در عوض آنها هویت حاضر و آماده اي را می پذیرند و ضبط می کنند که یک فرد معتقد را معمولاً والدین اما گاهی معلما، رهبران مذهبی یا مشوق ها هستند. آن را براي ایشان برگزیده است (برك،2001 ؛ ترجمه سید محمدي،1381) .

فرد داراي وضعیت بازدارندگی یا زودرس، اگر با موقعیتی رو به رو شد که در آن ارزش هاي والدین و دیگران کارایی نداشته باشد به سختی احساس ترس می کند. این افراد به میزان زیادي همخوانی، انعطاف پذیري و دلبستگی به مراجع از خود نشان می دهند. آنها تکانه اي هستند و استقلال و اعتماد به نفس کمی نشان می دهند ( بروزنسکی، 1989).

هویت پیش رس زمانی اتفاق می افتد که افراد دارای تعهد هستند اما هنوز بحرانی را تجربه نکرده اند. در اکثر موارد، این حالت زمانی اتفاق می افتد که والدین تعهد را به نوجوانانشان القاء کرده اند که در بیشتر موارد این کار به روش غیر استبدادی صورت می گیرد. در چنین شرایطی نوجوانان برای کشف رویکردها، ایدولوژی ها و اشتغال خودشان فرصت های کافی نداشته اند.

گروه دنباله رو از نظر تعهد به اهداف و برنامه های زندگی در سطح بالایی قرار دارند ولی فاقد تجربه کاوش هستند. زمینه اصلی در پایگاه هویت دنباله رو، اجتناب از انتخاب و خود مختاری است (ویرس و دیگران ، 1994؛ به نقل از قسامی، 1383).
افراد دارای هویت دنباله رو در حالی که جستجوگری اولیه را نداشته اند به دسته ای از اهداف، ارزشها و عقاید تعهد دارند (مارسیا ، 1980). نوجوانانی که هویت شان پیش از موعد تثبیت می شود تائید دیگران برایشان اهمیتی اساسی دارد. عزت نفس آنان تا حدود زیادی بستگی به تائید دیگران دارد. معمولا برای مراجع قدرت اهمیت زیادی قایلند و بیشتر با نوجوانان دیگر همنوایی می کنند و کمتر استقلال رای دارند (ماسن و همکاران ترجمه یاسایی ،1370). در این حالت از هویت، نوجوانان هیچ باور روشنی درباره­ی خودشان ندارند و به سادگی هر هویتی که از طرف والدین یا افراد دیگر پیشنهاد می شود می پذیرند (سیگلمن ، 1999). در واقع نوجوان هویتی را می پذیرد که از قبل بوسیله افراد و اشخاص دیگر مشخص و انتخاب شده است.
نوجوانانی که در وضعیت تثبیت هویت قرار دارند، آنهایی هستند که متعهد به تصمیم گیری بدون صرف تلاش و کشف یا جستجو هستند و معمولاً سازگار هستند اما در موقعیت هایی که نیاز به ریسک کردن دارند، محافظه کارانه عمل می کنند. معمولاً در خانواده های مستبد و با نظارت والدینی که خودشان از نظر هویتی، هویت تثبیت شده داشته اند، پرورش یافته اند. این نوجوانان بسیار مستعدند که ارزشهای والدین خود را بپذیرند (خدایاری فرد، 1385، ص 9)

به شرایطی اطلاق می شود که مشخصه آن پرهیز کردن فرد از اکتشاف یا جستجوگری فعال وانتخاب خود مختار است. فرد به وسیله دیگران ونه به وسیله خود هدایت می شود؛ بعنی جهت یابی او بیرونی است ونه درونی.به ندرت سوال می کند؛ عمدتا آن نقشی را که از سوی اشخاص قدرتمند یا دوستان بانفوذ برای او"تجویز"می شود قبول می کند. به نظر می رسد در فرد نا همخوانی اندکی وجود داشته باشد. بعضی جاها آنچه را که بزرگسال درباره شغل و دین و سیاست می گوید به طور گریز ناپذیر وجزمی می پذیرد و از تلاش برای ایجاد"من"مستقل وخود مختار پرهیز می کند. این افراد میزان زیادی همخوانی، انعطاف پذیریو وابستگی به مراجع قدرت از خود نشان می دهند.
کروگر معتقد است که این افراد معمولا شادند وبه طور کوته بینانه ای از خود رضایت دارند. هنگامی که با فشارزاهای ناآشنا مواجه می گردند، معمولا دچار مشکلات مقابله ای می شوند.

هویت دیررس (وقفه)

اغلب ناشی از تصمیم گیري دردناك و عمومی در مورد موضوعاتی مانند مدرسه، دانشگاه یا شغل اول است. هدف ایجاد مقداري فضاي تنفسی براي جستجوي کامل تر خود درون شناختی و واقعیت عینی است. تفاوت ظاهري بین هویت دیررس و مغشوش ممکن است ظریف باشد، که اگر چه پنهان ولی اساسی است افراد با هویت دیررس به جستجوي صادقانه براي یافتن راه ها و اهداف مختلف می پردازند و صرفاً گذشت زمان و اتلاف وقت مطرح نیست.

در اینجا نیاز است که فرد به بررسی و آزمون خود را در تجارت مختلف بپردازد و تا دانش عمیقی درباره خود به دست آورد تعهدات موقتاً بنا به دلایل حقوقی کنار گذاشته می شوند بنابراین دیررسی، رها کردن ساده نیست به گونه اي که شخص براي هدف سرگردان شود بلکه دوره فعال جستجوي هدف و آماده شدن براي تعهدات است. افراد دیررس اغلب به عنوان اینکه با خود دل مشغولی دارند توصیف می شوند.

هر چند ممکن است انتظارات والدین برایشان مهم باشد ولی تلاش می کنند که بین آنها و تقاضاهاي اجتماعی و توانایی خود مصالحه اي ایجاد کنند. برخی از این افراد در تلاشهاي هویتی فرد هیجان زده و مضطرب به نظر می رسند. حال آنکه برخی دیگر کاملاً متفکر و آرام به نظر می آیند آنان می دانند که یک رابطه صمیمانه چگونه کیفیتی دارد، اما همواره چنین رابطه اي را برقرار نمی کنند. بسیاري از آنها لحظه دوران روانی ، مشکلاتی در جدا ساختن خود از والدین به خصوص والد جنس دیگر دارند (بروزنسکی، 1989).

هویت طولانی (معوق) زمانی اتفاق می افتد که افراد در میان یک بحران هستند. اما آنها یا تعهدی ندارند یا فقط تعریف مبهمی از آن دارند.

این پایگاه با جستجوگری فرد، اما بدون دسترسی به تعهد کافی توصیف می شود. از نظر تحولی مقدم تر از پایگاه هویت موفق می باشد (شوارتز و دونهان، 2000؛ به نقل از اکبرزاده، 1376). این پایگاه به معنای جستجوگری فعال همراه با تعهد اندک است. در این حالت هویت، فرد نیاز دارد که خود را در تجارب مختلف بیازماید تا به شناخت عمیقی در مورد خود برسد. حالت وقفه­ی هویت ممکن است همراه با پریشانی و استرس باشد و در نتیجه این افراد در مقایسه با سایر حالت ها بیشتر تمایل دارند که مدت کمتری در حالت تعلیق باقی بمانند (مئوس ، 1992؛ به نقل از شووارتز ، 2001)
وضعیت بهینه و آرمانی بر طبق نظریه ­ی اریکسون و مارسیا، وضعیت تعلیق هویت است. نوجوانان در این وضعیت در حال کشف این هستند که چه کسی هستند اما از تصمیم نهایی فاصله می گیرند تا زمانی که تمام راه های عملی و ممکن کشف شوند. این نوجوانان زمانی که واقعاً دارای یک هویت کاملاً مشخص شوند در وضعیت کسب هویت قرار می گیرند (خدایاری فرد، 1385، صص 9 و 10).

این افراد هنوز یک بحران هویت را تجربه نکرده اند. اما به مجموعه ای از ارزشها بر اساس تصمیم دیگران معمولا والدین خود متعهد شده اند. این افراد هنوز در جهت کسب هویت تلاش می کنند. آنها در حال گذراندن دوره ای از اکتشاف می باشند وتعهدات مهمی ندارند. کوشش فعال آنه به منظور ایجاد تعهد وتلاشبرای هماهنگی بین منابع گوناگون می باشد. آنها می دانند که یک رابطه صمیمانه چگونه رابطه ای است، اما به عنوان قاعده همواره چنین رابطه ای را دارا نیستند. این افراد دارای درجه نسبتا بالایی از خودفرمانی، خود تأملی وعزت نفس هستند. آنها بیش از دیگر وضعیتها ی هویت شکاک هستند ونسبت به تجربیات جدید باز بوده و به دنبال تجربه هستند. اگر والدین فمعلمان وهمتایانی که می خواهند آنها را توصیف کنند ولی اگر به هر دلیلی از آنها ناراحت باشند، آنها را به عنوان افرادی عصبی ،بی اراده،غیر قابل پیش بینی وخشمگین توصیف می کنند.
برای این افراد هدف، ایجاد فضای بیشتر به منظور جستجوی کاملتر خود وبررسی واقعیتهای عینی موجود است. به همین دلیل ارزیابی تفاوت ظاهری در وضعیت دیر رس وسردرگم دشوار است. در وضعیت ،فرد به دلیل معقول به طور موقت از تعهدات اجتناب می ورزد. مانند زمانی که قبل از آنکه خود را به شغل خاصی متعهد سازد نیاز به وقت و تجربه بیشتری دارد تا به جستجوی بیشتری بپردازد. بنابراین دیر رسی یک فرایند پژوهش فعال با هدف آمادگی برای ایجاد تعهد است.

هویت موفق (اکتساب شده)

به آخرین مرحله شکل گیري هویت اطلاق می شود. این وضعیت از نظر تحولی پیشرفته ترین وضعیت تلقی می شود زیرا افراد دوره اي از جستجوگري و اکتشاف فعال را پشت سر گذاشته و تعهدات روشنی ایجاد کرده اند. افرادي که هویت کسب شده دارند قبلاً گزینه ها را بررسی کرده و یک رشته ارزش ها و اهداف که خودشان آنها را برگزیده اند پایبند هستند آنها احساس سلامت روانی می کنند در طول زمان از احساس یکسانی برخوردارند و می دانند که چه راهی را در پیش گرفته اند (برك،2001؛ ترجمه سید محمدي، 1381).

هویت موفق زمانی اتفاق می افتد که افراد بحران را پشت سر گذاشته اند و یک تعهد را شکل داده اند(بیابانگرد، 1391).

افراد با هویت موفق خود فرمان بوده و از اعتماد به نفس بیشتري نسبت به وضعیت هاي هویتی دیگر برخوردارند و اضطراب کمی دارند، آنها اغلب در مورد آنچه می توانند ولی نمی خواهند در زندگی خود انجام دهند دید و احساس خوبی برخوردارند و نسبت به نظرات و تجربه هاي جدید گشوده برخورد می کنند از دیدگاه مارلیا تعهد و وفاداري به یک حرفه خاص دسته اي از ارزش ها و هویت کم و بیش پس از حل موفقیت آمیز بحران در اواخر دوره نوجوانی قابل مشاهده هستند، مارسیا (1966) دو نوع متفاوت از تعهد یا عدم تعهد را شناسایی کرد. از نظر او افراد در وضعیت هویتی موفق و زودرس ، هر دو به یک سري از نقش هاي اجتماعی متعهد شده اند(برك 2000؛ ترجمه سید محمدي،1381).

مارسیا هویت موفق را تقریبا شامل رویارویی با بحران های شخصی و تصمیم گیری متفکرانه می داند که در آن افراد نسبت به انتخابهای گوناگون و دشواری که زندگی برایش فراهم آورده است آگاه می گردد (شوارتز و دونهان، 2000؛ به نقل از اکبرزاده، 1376).
هویت موفق نشان دهنده­ تعهدی است که پس از دوره ای از جستجوگری به دست می آید. مارسیا ( 1996) معتقد بود که این حالت نقطه ی پایان فرایند شکل گیری هویت است. این حالت هویت، پایگاه فردی است که بحران هویتی را پشت سر گذارده و به هویت مشخص متعهد شده است.
این وضعیت از نظر تحولی پیشرفته ترین وضعیت تلقی می شود. زیرا افراد دوره ای از جستجوگری فعال را پشت سر گذاشته اند وتعهدات روشنی ایجاد کرده اند. اریکسون ( 1995 ) روشن ترین تعریف را در این مورد ارائه کرده ایست: « اکتساب هویت اطمینان واعتماد فزاینده ای که با توانایی فرد برای حفظ همانی وتداوم درونی با همانی وتداومی که فرد برای دیگران دارد مطابقت می کند ». این فرایند ضرورتا دو جانبه است. ظهور فردیت وخود گردانی در نوجوانی باید توسط دیگران تصدیق شود. این جنبه از شکل گیری هویت می تواند پر زحمت وطاقت فرسا باشدچون هویت ادراک شده نوجوان ممکن است اصلا از سوی دیگران شناسایی نشود.
افراد با وضعیت هویت موفق خود فرمان بوده و از اعتماد به نفس بالایی نسبت به وضعیت های دیگر برخوردارند و اظطراب کمی دارند. آنها غالبا در مورد آنچه می توانند ومی خواهند با زندگی خود انجام دهند دید مثبت واحساس خوبی دارند و نسبت به نظرات و تجربه های جدید گشوده برخورد می کنند.
مارسیا ( 1996 ) معتقد است که سرانجام در وضعیت هویت به دست آمده شخص اندک اندک اندیشه های خود را یکپارچه می سازد و خویشتنی نو می آفریند. فرد به گونه ای جدی گزینه های متعددی را در نظر می گیرد وبا توجه به شرایط خود تصمیم گیری می کند و نسبتا خود مختار است.
اصولا هویت موفق به عنوان شاخص برخورداری از شخصیت شکوفا وتحول یافتگی دارای بالاترین ارزش روان شناختی است و سردرگمی به عنوان عدم توفیق در اتتقال از نوجوانی به بزرگسالی از کمترین ارزش روان شناختی برخوردار است؛ هویت پیش رس نسبت به سردرگمی از سطح تحول بالاتر وپایگاه در حال هویت یابی نیز در سطح بالاتری از هویت پیش رس قرار دارد.
این افراد، برخی خصیصه های شخصیتی مانند سطح بالایی از انگیزه پیشرفت و عزت نفس (اورلوفسکی، 1978) و روان رنجور خویی پایین و پیروی از وجدان و برونگرایی بالایی (کلانسی و دلینگر ، 1993) را نشان داده­اند. هویت پیش رفته، استفاده کمتر از میکانیزمهای دفاعی (کرامر ، 1997) و سطح پاینی از کمرویی (همر و براچ ، 1994)، همچنین سطح بالایی از کنترل درونی (آبراهام، 1983) نسبت به پایگاههای هویت دیگر نشان داده اند.
در اصطلاحات فرایند شناختی، افراد با هویت پیشرفته توانایی بهتر عمل کردن در شرایط فشارزا (مارسیا، 1966)، کار برنامه مند، عاقلانه، و راهبردهای تصمیم گیری منطقی (بلاستین و فیلیپز، 1990، بویز و چندلر، 1992) نسبت به دیگر پایگاهها نشان داده اند. این گروه همچنین، سطح بالایی از استدلال اخلاقی راجع به موضوعات عدالت و مراقبت (روو و مارسیا، 1980؛ اسکوو و مارسیا ، 1991)، همچنین رشد خود (لووینگر ، 1976) و توالی رشد خود ( برزونسکی و آدامز، 1999) نشان داده اند.
در رابطه ­ی میان فردی، افراد با هویت پیشرفته، نسبت به دیگر پایگاههای هویتی سطح بالایی از صمیمیت را نشان داده (کیسرگویس و آدامز، 1980؛ اولوفسکی، مارسیا و لسر، 1973)، قادر به توسعه ارتباطات بین فردی دو طرفه با دوستان دور و نزدیک، و صادقانه علاقه مند به دیگران بوده و رضایت بیشتری از آشکارسازی خود به دیگران (آدامز، آبراهام و مارکستروم، 1987) و الگوههای بسیار ایمن را در پیوستگی به خانواده شان نشان داده اند (کروگر، 1985).

تحقیقات مرتبط

برمن و دیگران اخیرا بین الگوهای کرتینر و وضعیت‌های هویت مارسیا را مورد بررسی قرار دادند. دریافتند، افرادی که در وضعیت‌های هویت زودرس به سر می‌برند، مهارت‌های حل مسئله انتقادی ضعیفی داشتند در حالی که افراد با وضعیت هویت تعلیق و سر درگم در استفاده از این مهارت‌ها تبحر داشتند.

شاید دلیل چنین یافته‌هایی آن است که این دو گروه، در حالت تجربه‌ی میزانی از اکتشاف هستند، هر چند اکتشاف در گروه مغشوش غیر منظم و بی‌هدف است. البته با توجه به این که بیشترافرادی که هویت دست یافتهاند، دوران اکتشاف را پشت سرگذاشتند، می‌توانند با بازگشت به این دوران و کسب آگاهی دست یافته مورد تردید قرار می‌گیرد. هم چنین بیشتر افرادی که در وضعیت‌های هویت مغشوش قرار دارند، از مرحله اکتشاف و جست‌وجو گریزان‌اند، چه برسد به این که از مهارت‌های انتقادی، و لو به طور غیرمنظم بهره‌گیرند(جوادزاده شهشهانی، 1383).

برخی دیگر از این تحقیقات در این زمینه، نشان می‌دهد که جوانانی که قادر به تفکر در ابعاد پیجیده هستند، بهتر از دیگران می‌توانند مسائل مربوط به هویت را حل کنند و دچار بحران هویت نشوند (هانسبرگر،پرات و پنسر ،2002، به نقل از رحیمی نژاد،1379). (دنیل ، 2006) نقش متغیرهای دیگر بر تفکر انتقادی مورد بررسی قرار داده اند نتایج نشان می‌دهند دانشجویان با اعتقادات هنجاری قوی، نگرش‌های مثبت و قوی نسبت به تفکر انتقادی دارند زیرا این اعتقادات بر خودشناسی فرد به عنوان متفکر انتقادی تاثیر می‌گذارد.

نظریه هویت ویتبورن

ویتبـورن (۲۰۱۰) بـه تبعیـت از مارسـیا کـه در تعییـن نـوع هویت دو بعد « کاوشـگری » و « تعهـد » را تاثیرگـذار می دانـد، افـراد را بـه چهـار دسـته تقسـیم مـی کند.

1- کاوشگری بالا و تعهد بالا ( هویت تثبیت یافته )

2- کاوشـگری بـالا و تعهـد پاییـن ( هویـت تعلیقـی )

3- کاوشـگری پاییـن و تعهـد بـالا ( هویت دنباله رو )

4- کاوشگری پایین و تعهد پایین ( هویت سردرگم )