بررسی دیدگاه های نئو کلبرگی رشد اخلاقی
به طور کلی در بحث رشد اخلاقی می توان به دو نظریه نئو کلبرگی اشاره کرد :
1) تئوری قلمرویی
2) نظریه کارول گیلیگان
تئوري قلمرويي: تمايز اخلاق و عرف
در اوایل دهه 1970 م، بررسی هاي طولی گروه تحقیقاتی کلبرگ، بی نظمی هایی را در تـوالی مراحل نشان دادند. محققانی که به چارچوب کلبرگ متعهد بودنـد، تـلاش کردنـد تـا ایـن نظمی بی ها را از طریق تعدیل در توصیف مراحـل توجیـه کننـد، امـا سـایر نظریـه پـردازان دریافتند که اقدام گسترده براي حل داده هاي خلاف قاعده، مستلزم تعـدیل هـاي اساسـی در خود تئوري است. یکی از ثمر بخش ترین خطوط تحقیقاتی، تئوري قلمرویی الیوت توریل و همکارانش بوده است.
در تئوري قلمرویی، میان برداشت هاي در حال رشد کودك از اخلاق و حوزه هاي دیگر دانش اجتماعی، مثل عرف اجتماعی، تمایز گذارده می شـود. بـر اسـاس تئـوري قلمرویـی، برداشت هاي کودك از اخلاق و عرف اجتماعی، از تلاش هاي کودك براي توجیـه تجـارب اجتماعی متفاوت مرتبط با این دو دسته رویداد اجتماعی، ناشی می شود. اعمـال در قلمـرو اخلاق، مثل آسیب رساندن غیرموجه به یک فرد، بر بهزیستی دیگران آثار ذاتی دارنـد. ایـن آثار ذاتی، صرف نظر از ماهیت قوانین اجتماعی اتفاق می افتـد، از ایـن رو، بـه همـین دلیـل، ویژگی هاي اصلی شناخت اخلاقی بر ملاحظه آثاري که اعمـال بـر بهزیسـتی افـراد دارنـد، متمرکز است. اخلاق بر اساس مفاهیم آسیب، سعادت و انصاف سازمان می یابد.
در مقابل، اعمالی که موضوعات عرف اجتماعی هسـتند، هـیچ پیامـد بـین فـردي ذاتـی ندارند. براي مثال، هیچ امر ذاتی در مورد شیوه مخاطب قـرار دادن اسـتاد دانشـگاه، وجـود ندارد. آنچه شکلی از خطاب را بهتر از شکل دیگـر مـی کنـد، وجـود قـوانین مـورد توافـق اجتماعی است. این عرف ها سلیقه اي هستند؛ به این معنا که هیچ جایگاه ذاتی ندارند، لکـن براي عملکرد مناسب هر گروه اجتماعی اهمیت دارند. عرف هـا از طـریق شـیوه مورد توافق و قابل پیش بینی، راه هایی را براي هماهنگ ساختن مبادله هاي اجتماعی اعضاي گروه، فراهم می کنند. مفاهیم عرفی بر اساس درك کودك از نظام اجتماعی ساخته می شوند .
تحقیقات بیست سال گذشته، این تمایزهاي فرضی را تأییـد کـرده هـا انـد. ایـن بررسـی مصاحبه با کودکان، نوجوانان و بزرگسالان؛ مشاهدة تعاملات کودك ـ کودك و بزرگسـال ـ کودك؛ بررسی هاي بین فرهنگی؛ بررسی هاي طولی براي وارسی تغییرات چگـونگی تحـول تفکر کودکان را دربر می گیرد.
اخلاق و عرف، چارچوب هاي تحولی، متمایز و موازي هستند، نه یـک الگـوي واحـد، گونه که آن کلبرگ تصور می کـرد. امـا از آنجـا کـه تمـام رویـدادهاي اجتمـاعی، از جملـه رویدادهاي اخلاقی، در بافت جامعـه وسیع تـر اتفـاق می افتند، استدلال یک شخص دربـاره عمل درست، در هر موقعیت اجتماعی خاص، مستلزم آن اسـت کـه اشـخاص ادراكهـاي خـود را از چــارچوب هـاي متعــدد اجتمـاعی شــناختی کسـب کننــد یـا چــارچوب هــاي اجتماعی شناختی مختلف را هماهنگ نمایند.
براي مثال، اینکه مردم براي تهیـه بلـیط تئـاتر صف بکشند، عمدتاً مسئله اي عرف اجتماعی است. هر کسی که خارج از اروپاي شمالی یـا امریکاي شمالی سفر کرده باشد، می تواند این حقیقت را تأییـد کنـد کـه صـف کشـیدن در فرهنگهاي مختلف، هنجار اجتماعی مشترکی نیسـت. بـراي مثـال، در ایـالات متحـده یـا انگلستان، صف کشیدن شیوه عرفی براي رعایت نوبت است. در عین حال، رعایـت نوبـت یک پیامد اخلاقی است؛ و سازوکاري براي استفاده مشـترك، یعنـی یکـی از ابعـاد عـدالت توزیعی. به هم زدن صف در بافت امریکا و بریتانیا بیش از نقض یک عرف است. این کار، نقض قواعدي است که افـراد براي حفظ عدالت تدویـن کرده اند.
بر اساس بینش توریل، آنچه تئوري کلبرگ سـعی مـی کنـد تـا در یـک چـارچوب تحولی واحد تبیین کند، در حقیقت، مجموعه اي از تلاش هاي مرتبط با سن است کـه افـراد در سطوح مختلف تحول و براي هماهنگ سـاختن ادراکـات اجتمـاعی هنجـاري خـود در چندین قلمرو مختلف انجام می دهند. بنابراین، بر اساس تئـوري تحـولی، ناهمـاهنگی هـاي زیادي در قضاوت افراد در بافت هاي مختلف وجود دارد.
کارهـاي فعلـی در چـارچوب تئـوري قلمرویـی، درصـدد کـاوش چگـونگی ارتبـاط برداشت هاي کودك از قواعد اخلاقی و عرفی، با ادراك رو به رشد آنهـا از حقـوق و امـور ، است. این تحقیقات، بررسی می کند که کودکان چگونه برداشت هـاي خـود را از شخصی مفهوم استقلال و ارتباط آن با نظم اجتماعی، شکل می دهنـد. ایـن تـلاش هـا بـه تحقیقـات ثمربخشی در مورد تعارض ـ نوجوانان والـدین، بـه همـراه تلویحـات مهمـی بـراي نقـش والدین در رشد سالم جوانان، منجر شده است.
كارول گيليگان و اخلاق مراقبت
یکی از انتقادات اساسی به کلبرگ از ناحیه کارول گیلیگان ، در کتاب مشهورش یک صداي متفاوت: تئوري روانشناختی و رشد زنان 1982 )م)، مطـرح شـد. بنـا بـر نظـر وي، تئوري هاي کلبرگ ، سوگیري علیهه زنان دارد، چرا که تنها نمونه هاي مـذکر در تحقیقـات وي شرکت کرده اند.
گیلیگان با توجه به تجربه هـاي زنـان اظهـار داشـت کـه در زنـان اخـلاق مراقبت به جاي اخلاق عدالت و حقوق کلبرگ تسلط دارد. از نظـر او اخـلاق مراقبـت و مسئولیت بر پایه سیاست عدم خشونت قرار دارد، در حالی کهه اخلاق عدالت و حقـوق بـر برابري مبتنی است.
با یک نگاه متفاوت می توان گفت که ایـن دو گونـه اخـلاق، دو حکـم متفاوت ارائه می کنند:
1) حکم به نفی رفتار ناعادلانه (عدالت)
2) حکم به نفـی بـی اعتنـایی بـه افراد نیازمند
او این دو اخلاق را متمایز و به صورت بالقوه، مرتبط در نظر می گیرد.
گیلیگان در کارهاي اولیه خود تأکید کرد که تفاوت هاي جنسیتی با این دو جهت گیـري مرتبط است. اخلاق مراقبت بر ارتباط تأکید داشته و احتمالاً به میـزان بیشـتري در دختـران ظاهر می شود که شکل گیري هویت آنها مرهون روابط اولیه با مادر اسـت.
از سـوي دیگـر، اخلاق عدالت، در بافت هماهنگ ساختن تعاملات افراد مستقل ظاهر می شود. جهـت گیـري اخلاقی مبتنی بر عدالت در میان پسران شایع تر است، زیرا روابط دلبستگی آنها بـا مـادر، و شکل گیري هویت مردانه بعدي آنها ایجاب می کند که پسران از روابط اولیه خود جدا شـده و از مادر فاصله بگیرند. براي پسران، این جدایی، آگاهی آنها از تفـاوت در روابـط قـدرت بین خود و بزرگسالان را تشدید کرده و بدین ترتیب، موجب دلمشـغولی دربـاره نـابرابري می شود. اما دختران، به سبب دلبستگی پیوسته خود به مادران آگاهی چندانی در خصـوص از این نابرابري ها کسب نمی کنند ، از این رو، دلمشغولی کمتـري بـه عـدالت دارنـد.
تحقیقـات نشان دادهاند، که استدلال اخلاق از خطوط جنسیتی متمایزي که گیلیگان در ابتـدا گـزارش کرده بود، تبعیت نمی کنند. شواهد فراوانی نشان می دهند که هر دو جنس مذکر و مؤنث بـر اساس عدالت و مراقبت، استدلال می کنند. در حالی که بحث از تفاوتهاي جنسیتی هنـوز حل نشده، کارهاي گیلیگان در آگاهی فزاینـده از اینکـه مراقبـت، مؤلفـه اساسـی اسـتدلال اخلاقی، است نقش اساسی داشته است.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .