کارل گوستاو یونگ ( Carl Gustav Jung ) ، در سال 1875 میلادی در دهکده‌ای واقع در شمال سوئیس نزدیک آبشار معروف راین به دنیا آمد. دوره کودکی‌اش با تنهایی، جدایی، و ناخرسندی همراه بود. پدرش کشیشی بود که آشکارا ایمانش را از دست داده و اغلب تندمزاج بود. مادرش از اختلال‌های هیجانی رنج می‌برد و رفتاری غیرقابل پیش‌بینی داشت. یونگ در سال‌های اولیه زندگی یاد گرفت که به پدر و مادرش اعتماد یا اطمینان نکند، و این را به دنیای خارج نیز گسترش داد. او متوجه به دنیای درون شد؛ دنیای رؤیاها، ‌پنداره‌ها و خیال‌ها، یعنی دنیای ناهشیارش. رؤیاها و ناهشیاری - نه دنیای منطق و هشیاری- راهنمای دوران کودکی‌اش شد و همچنان در دوران بزرگسالی نیز همراه وی بود.

او در ۲۶ ژوئیه ۱۸۷۵م. در کسویل سوییس متولد شد. او فرزند دوم خانواده و تنها پسر یک کشیش پروتستان انجیلی اصلاح‌طلب سوییسی بود و خانواده او غرق مذهب بودند. هشت عمو و پدربزرگ مادری یونگ همگی کشیش بودند. او در جایی خود را نسبتاً سوئیسی می‌داند زیرا قدمت ملیت سوئیسی خانواده‌اش به صد سال نمی‌رسد. اولین زمین بازی یونگ گورستان کلیسا بود. فرزند اول خانواده کمی پس از تولد از دنیا رفته بود. شش‌ماهه بود که خانواده به روستای دیگری به نام لوفن در نزدیکی مرز آلمان و فرانسه آبشارهای راین نقل مکان کرد. پس از آن به کلاین هونینگن، روستای کوچکی در نزدیکی بازل و در ساحل راین رفتند.

وقتی یونگ شش ماهه بود ، پدرش به عنوان کشیش در یک کلیسای مرفه تر در لاوفن منصوب شد. اما تنش بین والدینش رو به افزایش بود. ماردش امیلی یانگ زنی غیر عادی و افسرده بود. او زمان قابل توجهی را در اتاق استراحت خود می‌گذراند و می‌گفت شبها در انجا ارواح به ملاقاتش می‌آیند.

یونگ به مدرسه ای روستایی می‌رفت و از نظر هوشی بسیار از همکلاسی‌هایش پیش بود. او از بودن در کنار سایر کودکان لذت می‌برد، اما دوستی با آنها برایش آسان نبود، چون تنها بازی کردن را دوست داشت. از ۱۱ سالگی به مدرسه ای در بازل رفت، ولی در آنجا هم هرگز خوشحال نبود. پسران دیگر او را عجیب و غریب می‌دانستند و سر به سرش می‌گذاشتند. درس‌ها هم همیشه از نظر او خسته کننده بودند و وقتش را تلف می‌کردند.

یونگ در دوازده سالگی به دلیل بیماری صرع که دوره‌هایی از حالت غش را منجر می‌شد به نحوی از رفتن به مدرسه شانه خالی می‌کرد، اما بعدتر از این سرگیجه و غش و ضعف خلاص شد. او به‌تدریج به مردی خوش‌صورت و ورزشکاری نیرومند تبدیل شد که این صفات همراه با قهقهه‌های شادمانه و عشق به زندگی به او حضور فیزیکی قابل توجه و جذبه‌ای بسیار، به‌ویژه در ارتباط با زنان، داد.

یونگ عاشق طبیعت و ارتباط روحی عمیق با همه موجودات زنده و تنهایی و آرامشی بود که طبیعت برایش به ارمغان می‌آورد. او اوقات زیادی را صرف تفکر، نوشتن، تعمق و کسب آرامش درونی می‌کرد و رابطه عمیق او با موجودات زنده و طبیعی در نقاشی و کار با چوب و سنگ تجلی می‌یافت. حیوانات را بسیار دوست داشت و همیشه سگش را همراه خود می‌برد. یونگ غالباً از پیام‌هایی سخن می‌گفت که از طبیعت دریافت می‌کرد.

نه ساله بود که خواهرش گرترود به دنیا آمد، اما چون فاصله سنی‌شان زیاد و اخلاق‌هایشان متفاوت بود، حضور او بر کودکی یونگ تأثیری به جا نگذاشت. کارل کودکی گوشه‌گیر بود و دوست داشت تنها بازی کند و در دنیای خود غرق شود. گرترود بسیار حساس و ظریف بود و عمر چندانی هم نکرد. یونگ می‌گفت خواهرش همیشه برای او غریبه بوده‌است. کارل عاطفی بود، ولی خواهرش هرچند عمیقاً بسیار حساس بود، اما احساساتش را بروز نمی‌داد.

در جوانی مجذوب علم و فلسفه شد؛ فقر خانوادگی به کارل اجازه نمی‌داد در دانشگاهی در یک شهر دور درس بخواند، به همین دلیل دانشگاه بازل برای تحصیل در رشتهٔ پزشکی به او بورس داد. علاقه اصلی او تحصیل در رشته باستان‌شناسی بود، اما دانشگاه بازل چنین رشته‌ای نداشت، بنابراین تن به رشته پزشکی داد. انتخاب این رشته در خانواده او سابقه داشت و پدربزرگش استاد جراح دانشگاه بود. در سن بیست‌سالگی پدرش درگذشت و خانواده‌اش مجبور به ترک خانهٔ کشیشان شدند و به بات‌میتگرمیل نزدیک بازل نقل مکان کردند.

یونگ به عضویت انجمن مناظرات دانشگاه درآمد. او در مباحثات و وصله‌پینه کردن‌های عقلانی پیشرفت فوق‌العاده‌ای داشت. او در یک «تابش شهودی» پی برد آموزه‌ای که او دنبالش می‌گردد روان‌پزشکی است. رشته روان پزشکی در آن زمان اعتبار چندانی نداشت، اما از نظر یونگ بهترین انتخاب بود، چون به او امکان می‌داد همزمان دربارهٔ جنبه‌های علمی و روحانی حیات مطالعه کند.

یونگ بیش از دو سال در جلسات احضار روح شرکت می‌کرد که این جلسات موضوع آماده‌ای برای تحقیقات او بود و موضوع پایان‌نامهٔ دکتری یونگ در سال ۱۹۰۲ شد. در این سال نظریات روان‌پزشکی به دست شارکو و فروید بسط یافت. یونگ کارآموزی‌اش را در روان‌پزشکی از دسامبر ۱۹۰۰ به‌عنوان دستیار بیمارستان بورگهولتزلی از درمانگاه‌های وابسته به دانشگاه زوریخ آغاز کرد. او طی مدت نه سال در بورگهولتزلی در برنامهٔ پیشگام تجربی روانشناسی تحت سرپرستی اوژن بلویلر رئیس بیمارستان فعال شد. تحقیقات بلویلر حول مسئله اسکیزوفرنی بود بلویلر در این زمان به تحقیقات فروید دربارهٔ ضمیر ناخودآگاه و روان‌زدایی اختلالات گرایش پیدا کرده بود.

یونگ از گالوانومتر برای اندازه‌گیری حالات روانی از راه پاسخ‌های پوستی و غده‌های عرقی استفاده نمود، دستگاهی که امروزه به آن دروغ یاب می‌گویند. او در آن زمان مشغول تحقیق در آزمون ربط کلمات و تأثیر آن بر بیماران روانی و تبه‌کاران بود. کوشش‌های یونگ در این زمینه باعث شهرت او به خصوص در آمریکا شد. او در سال ۱۹۰۵ پزشک ارشد بورگهولتزلی و مدرس دانشکده طب در دانشگاه زوریخ گردید.

یونگ کودکی تنها و درونگرا بود. او معتقد بود که مانند مادرش، دارای دو شخصیت است یک شهروند مدرن سوئیسی و شخصیتی که مناسب قرن هجدهم است."شخصیت شماره ۱"، به گفته وی، یک بچه مدرسه‌ای معمولی بود که در عصر آن زمان زندگی می‌کرد. "شخصیت شماره ۲" فردی با وقار، مقتدر و تأثیرگذار از گذشته بود.اگرچه یونگ به هر دو والدین نزدیک بود، اما از رویکرد علمی پدرش به ایمان ناامید شد.

یونگ در ۱۴ فوریه ۱۹۰۳ با اما یونگ (اما روشنباخ) (۱۹۵۵–۱۸۸۲) ازدواج کرد. «اما» از یک خانواده آلمانی-سوئیسی و زنی تحصیل‌کرده، زیبا و محبوب بود. او دختر یک کارخانه‌دار ثروتمند بود و این باعث آزادی یونگ از لحاظ مالی شد.پدر اما، به غیر از دیگر موارد همچنین مالک IWC Schaffhausen - شرکت بین‌المللی ساخت ساعت و تولید کننده قطعات لوکس بود. با مرگ وی در سال 1905، دو دخترش و همسرانشان صاحب کارخانه شدند. برادر همسر یونگ - ارنست هومبرگر - صاحب اصلی شد اما یونگ سهامدار یک تجارت پر رونق بود که امنیت مالی خانواده را برای دهه ها تضمین می کرد.

«تونی وولف» از مراجعین کارل یونگ بود که یونگ با وی برای مدت ده‌ها سال روابط عاطفی و عاشقانه برقرار کرد، شروع رابطهٔ عاطفیِ کارل یونگ با تونی وولف مصادف با تولد فرزند وی از همسر اصلی‌اش اما یونگ بود.

یونگ در 1900 از دانشگاه بیسل،‌ واقع در سوئیس، با درجه پزشکی فارغ‌التحصیل شد. به روان‌پزشکی علاقمند بود،‌ و نخستین انتصاب حرفه‌ایش در یک بیمارستان روانی زوریخ بود، که اوگن بلولر،‌ روان‌پزشکی که به سبب پژوهش‌هایش درباره اسکیزوفرنی معروف بود ریاست آن را بر عهده داشت. یونگ در 1905 به سمت مدرس روان‌پزشکی در دانشگاه زوریخ منصوب شد، اما پس از چند سال کناره‌گیری کرد و تلاش‌هایش را در تحقیق، نوشتن و طبابت خصوصی مصروف داشت.

یونگ در 1932 به استادی دانشگاه پلی‌تکنیک دولتی زوریخ منصوب شد و این سمت را تا 1942 که بر اثر بیماری ناگزیر به کنار‌ه‌گیری شد بر عهده داشت. در 1944 یک کرسی روان‌شناسی پزشکی در دانشگاه بیسل سوئیس برای او ایجاد شد، اما این‌بار نیز به سبب بیماری نتوانست بیش از یک سال در این سمت باقی بماند. وی سرانجام در سال 1961 در زوریخ در 866 سالگی از دنیا رفت.

خاطرنشان می‌شود، که یونگ به خاطر ارائه نظریاتش تحت عنوان "روان‌شناسی تحلیلی" دارای شهرتی خاص است، مولر نیز نکته اصلی روان‌شناسی یونگ را در این می‌داند که: او به حالات روانی اقوام ابتدایی اهمیت می‌داده است.

همسر یونگ، اِما در ۲۷ نوامبر ۱۹۵۵ فوت کرد. از آن به بعد یک زن انگلیسی به نام روث بیلی تا پایان مرگ همراه و پرستار او شد.

یونگ راجع به کارهایش مکاتبات بسیاری داشت و بارها در سنین کهولت از او تجلیل به عمل آمد. او در سن ۸۵ سالگی در ۶ ژوئن ۱۹۶۱ از دنیا رفت.

گوستاو یونگ فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیس بود که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی شناخته می‌شود. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فروید ناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است.» یونگ بعضی از معروف‌ترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کرده‌است مانند: ناخودآگاه جمعی، سایه‌ها، پرسونا، عقده‌ها، آنیما و آنیموس، برونگرایی و درونگرایی. از آثار مهم او می‌توان به روان‌شناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا، سمینار یونگ درباره‌ی زرتشت نیچه، انسان و سمبل‌هایش، خود شناخته، انسان در جستجوی هویت خویشتن، روان‌شناسی و علوم غیبی، روح و زندگی، ناخودآگاه جمعی و کهن الگو، روان‌شناسی و کیمیاگری، رویاها، زندگی‌نامه من، کتاب سرخ، راز گل رزین، ماهیت روان و انرژی اشاره کرد.

دو رؤیا که مسیر علمی یونگ را تعیین کردند

شاید این مسأله عجیب باشد اما حقیقت این است که یونگ از طریق رویاهایش هدایت علمی می‌شده است. وقتی که خود را برای تحصیل در دانشگاه آماده می‌کرد، موضوع رشته تحصیلی‌اش در یک رؤیا به وی الهام شد. او در خواب دید که برای یافتن استخوان‌های جانوران ما قبل تاریخ مشغول حفاری است. او این خواب را چینن تعبیر کرد که باید در زمینه طبیعت و علوم تحصیل کند. رؤیای کندن سطح زمین به علاوه رؤیای سه سالگی‌اش که خود را در یک غار زیرزمینی دیده بود،‌ جهت مطالعه آینده‌اش درباره شخصیت را تعیین کرد: مطالعه نیروهای ناهشیاری که زیر سطح ذهن قرار دارند. جالب اینجاست که رؤیای مربوط به حفاری در ادامه زندگی او تبلور عینی‌تری یافت و او به مطالعات اساطیر باستانی روی آورد تا اندیشه روان‌کاوی خود را عمق و گسترش بخشد.

حوزه‌های تخصصی فعالیت علمی یونگ

نظریات یونگ در حوزه روان‌کاوی و روان‌شناسی شخصیت و روان‌کاوی و روان‌شناسی دین مطرح است.

اندیشه‌های یونگ در زمینه‌های گوناگونی مانند مذهب، ‌تاریخ، هنر و ادبیات تأثیر گذاشت. بسیاری از مورخان،‌ دانشمندان علوم دینی و نویسندگان از او به‌عنوان منبع الهام قدردانی کرده‌اند. با وجود این، روان‌شناسی علمی از بسیاری جهات روان‌شناسی تحلیلی را نادیده گرفته است. بسیاری از کتاب‌های یونگ تا سال‌های دهه 1960 به انگلیسی ترجمه نشده بودند و سبک نسبتاً پیچیده نوشته‌هایش فهم آن‌ها را دشوار می‌سازد.

نظریه یونگ یک حالت فلسفی و عرفانی خاصی دارد. وی شیفته زندگی و رفتار بومیان و مردم قبایل مختلف بود و برای فهم آنان مدتی را در میان بومیان شمال افریقا و کنیا و سرخ‌پوستان نیومکزیکو به سر برد. وی همچنین به مطالعه و تفسیر اساطیر و افسانه‌ها و کتب مذهبی علاقه‌مند بود و برای فهم سمبل‌ها و علائم موجود در میان قبایل بدوی، ‌نظیر توتم‌ها،‌ کوشش بسیاری کرد و حاصل این کوشش‌ها را در کتاب "انسان و سمبول‌هایش" به رشته تحریر درآورد.

آثار

یونگ حدود دویست کتاب و مقاله نوشته است و کتاب‌های زیر را در حوزه روان‌شناسی و دین نوشته است که  به فارسی هم ترجمه شده‌اند:

· صور مثالی و ناخودآگاه جمعی؛

· روان‌شناسی ضمیر ناخودآگاه؛

· روان‌شناسی و دین؛

· روان‌شناسی و کیمیاگری؛

· چهار صورت ازلی؛

· پاراسلسیکا؛

· پاسخ به ایوب؛

· وایون.

آثار یونگ بسیار پیچیده و مبسوط هستند و یونگ روش تجربی را تنها راه حل ممکن می‌دانست. جهان‌بینی علمی او گرچه تجربی است ولی با نسبی‌گرایی علمی سدهٔ بیستم به ویژه با دانش فیزیک همنواتر است.

یونگ و همچنین فروید از پیشگامان عرصه‌ای کشف نشده بودند و اندیشه‌هایشان در گذر زمان دستخوش دگرگونی و تحول شده‌است. در نتیجه نوشته‌های آنان اغلب حاوی مفاهیمی شکل نیافته، رهاشده و حتی متناقض است به نحوی که برای تشریح اندیشه‌های این دو باید تا حدودی دقت و مراقبت به خرج داد.

یونگ زندگی حقیقی را گسترش آگاهی می‌داند نه جریان زندگی در خود. او می‌گوید که شخصیتی وحدت یافته به احساس و دریافت زندگی می‌رسد و انسان صرفاً پدیده‌ای با جنبه‌های گوناگون نیست. او «شدن» را همراه با رنج می‌داند. از نظر یونگ فرصت مناسب برای توسعه شخصیت انسان کافی نیست. او رشد بشر را از منابع درونی می‌داند و کسی را که در درون فقیر است دارای رشد شخصیتی ناشی از بیرون وجودش می‌داند.

یکی از آثار یونگ، تحلیل رؤیا (گفتارهایی در تعبیر و تفسیر رؤیا) است؛ درس گفتارهای ترم زمستانی ۱۹۲۸ و تابستانی ۱۹۲۹ که در سه جلد با ترجمه رضا رضایی و آزاده شکوهی به فارسی ترجمه و توسط نشر افکار منتشر شده‌است.

انسان و سمبل‌هایش یکی از مهمترین کتاب‌های یونگ است که به زبان فارسی ترجمه شده است؛ در این کتاب فقط شرح مختصری بر نظریات یونگ مانند کهن‌الگو و… داریم. در کل این کتاب جز آثار اصلی یونگ نبوده و انتشار آن در جهت آشنایی بیشتر مردم با افکار او بود.

او همچنین در آثار خود به آنیما و آنیموس اشاره می‌کند که در بخش ناهشیار ذهن افراد نقشی کلیدی ایفا می‌کنند. بر اساس گفته‌های یونگ آنیما در ضمیر ناهشیار مرد به صورت یکی شخصیت درونی زنانه جلوه‌گر می‌شود و آنیموس در ضمیر ناهشیار زن به صورت یکی شخصیت درونی مردانه پدیدار می‌شود.

اگر شخصی به‌راستی آثار کارل را مطالعه کند متوجه این موضوع می‌گردد که کارل یانگ به‌واقع به گفتگوی خدایگان با انسان اعتقاد داشته‌است. افکار کارل یانگ از این جهت جذاب بود که به زندگی برخی افراد معنا می‌بخشید، و به همین دلیل بسیاری از افرادی که در پریشانی به سر می‌بردند به خوبی جذب این افکار یونگ می‌شدند. بیشتر افراد ثروتمند برای مشکلات یا بیماری‌های خویش به کارل یونگ مراجعه می‌کردند. به عنوان مثال پس از اینکه کارل یونگ توانست دختر راکفلر میلیاردر آمریکایی را به جلسات خود جلب کند، آرام آرام حضور در جلسات کارل یونگ تبدیل شد به کاری که هر زن ثروتمند آمریکایی می‌بایست انجام دهد. به گونه‌ای که اگر فرد یک زن آمریکایی بود که نیاز به کمک مشاوره‌ای داشت مانند «ادیت راکفلر مک کورمیک» در جلسه با کارل یونگ حضور پیدا می‌کرد. بیمارانِ وی از افکار پریشان خویش رهایی پیدا می‌کردند و به دنیای الهه‌های یونانی وارد می‌شدند و این افکار جایگزین پریشانی‌ها و نابسامانی‌های آنها می‌شد، و بدین ترتیب کارل یونگ بیماران خود را از دنیای واقعی رهایی می‌بخشید.

کتاب سرخ ، در سال ۱۹۱۳ و در سن ۳۸ سالگی یونگ تجربهٔ وحشتناک «روبه‌رویی با ناخودآگاه» را داشت. او تصاویری می‌دید و صداهایی می‌شنید. او نگران بود که دچار روان‌پریشی یا اسکیزوفرنی باشد. او باور داشت که این یک تجربهٔ ارزشمند است و بنابراین در خلوت، به خود القای توهم یا به زبان خودش خیال‌پردازی می‌کرد. او سپس این وقایع را در یک دفتر چرم سرخ ثبت کرد و به مدت شانزده‌سال گاه‌وبیگاه بر روی آن کار می‌کرد.

کتاب «خاطرات، رؤیاها، تفکرات» کتابی است که توسط «آنیتا جعف» منشی کارل یونگ نگاشته شد، اما به دلیل آنکه اگر این کتاب به عنوان یک زندگینامه از کارل یونگ معرفی می‌شد، فروش بیشتری می‌داشت در نتیجه این کتاب نیز به کارل یونگ نسبت داده‌شد.

این کتاب بعدها توسط خانواده و پیروان کارل یونگ ویرایش شده و قسمت‌های مرتبط با «تونی وولف» یکی از دوست‌دخترهای کارل یونگ از این کتاب حذف شد، «تونی وولف» از مراجعین کارل یونگ بود که یونگ با وی برای مدت ده‌ها سال روابط عاطفی و عاشقانه برقرار کرد، شروع رابطهٔ عاطفیِ کارل یونگ با تونی وولف مصادف با تولد فرزند وی از همسر اصلی‌اش اما یونگ بود.

مکتب روان‌شناختی یونگ

یونگ را باید مبتکر یک مکتب خاص در روان‌کاوی دانست که خود او نامش را روان‌شناسی تحلیلی (Analytical Psychology) نهاد. مکتبی که پس از جدایی او از فروید توسط او اعلام شد و «به کلی با نظریه فروید تفاوت داشت.» یونگ ترجیح داد به‌جای اصطلاح روان‌کاوی یا روان‌تحلیل‌گری -که به روان‌شناسی دین موسوم بود- از اصطلاح روان‌شناسی تحلیلی استفاده کند که بعدها به روان‌شناسی زوریخ موسوم شد.

در نگاهی دیگر، مولر، یونگ، فروم و آدلر و هورنای را جزء نظریه‌پردازان "اصالت فرهنگ" می‌دانند که پیامد روان‌کاوی یا واکنش در برابر آن است و نوعی روان‌شناسی اجتماعی با استفاده از جامعه‌شناسی است. که یونگ تلفیق خود را با داده‌های قوم‌شناسی و روان‌کاوی انجام می‌دهد.

یونگ و فروید

او در سال ۱۹۰۶ نسخه‌ای از نتایج کارهای خود را برای زیگموند فروید فرستاد. مکاتبه و دوستی آن دو تا سال ۱۹۱۳ ادامه یافت. اولین دیدار یونگ با فروید در وین اتفاق افتاد و آن دو ۱۳ ساعت تمام با هم حرف زدند. یونگ به زودی چهره‌ای درخشان در تحقیقات فروید شد. او اولین رئیس انجمن بین‌المللی روانکاوی شد و ویراستار گزارش سالانه این انجمن که اولین نشریه روانکاوی به‌شمار می‌رود، بود.

ارتباط فروید با یونگ که زمانی او را وارث بدون معارض روانکاوی می‌دانست، در سال ۱۹۰۹ تیره شد. در آن سال فروید و یونگ برای سخنرانی راجع به روانکاوی در دانشگاه کلارک به آمریکا سفر کردند. آن‌ها طی سفر خواب‌های یکدیگر را تحلیل می‌کردند. اما فروید جزئیات مربوط به شرح حال شخصی خویش را برای تعبیر بازگو نمی‌کرد. فروید دو بار در حضور یونگ بی‌هوش شد. بار اول در صف انتظار ورود به کشتی به مقصد آمریکا بودند و بار دوم در سال ۱۹۱۲ پس از یک مباحثهٔ طولانی راجع به اختلاف نظرهایشان پس از شرکت در کنفرانس مونیخ مشغول صرف نهار بودند. اختلاف نظر این دو بیش از پیش در سخنرانی‌های یونگ در دانشگاه فوردهام نیویورک در سال ۱۹۱۲ آشکار شد. یونگ با فروید موافق بود که هیستری و وسواس فکری نشانگر جابه‌جاسازی غیرعادی شور جنسی است اما عقیده داشت که حالات روان‌پریشی چون اسکیزوفرنی نمی‌تواند با اختلالات جنسی قابل توضیح باشد. همچنین یونگ از اصل با میل به زنای با محارم مخالف بود و آن را نمادی از میل به تولد روحانی مجدد در جریان روانی تبدیل‌شدن به فردی مستقل می‌دانست.

کارل یونگ پس از طرد شدن توسط فروید شروع به ایجادِ حلقه‌ای از یاران گرد خود در زوریخ کرد. از جملهٔ افرادی که کارل یونگ توانست به خودش جلب کند دختر یک تاجر بسیار ثروتند آمریکایی به نام جان دیویس راکفلر بود، راکفلر به عنوان نخستین میلیاردر آمریکایی شناخته می‌شود و کارل یونگ توانسته بود دختر وی را به خودش متمایل سازد. دخترِ راکفلر میلیون‌ها دلار برای بسط و گسترش مؤسسهٔ کارل یونگ به وی کمک کرد که این پول در آن زمان ثروت بسیار زیادی می‌بود.

کارل یونگ به مانند یک پیامبر در مابین گروهی بود که گردِ خود جذب نموده بود و این گروهِ گردآمده پیرامون وی به‌واقع تصور می‌کردند که آنها انسان‌هایی ویژه هستند، و این به قسمی بود که آنها به این تصور رسیده بودند که براستی در گرداگرد فرد ویژه‌ای نیز جمع آمده‌اند.

تفاوت‌های یونگ و فروید

پس از اینکه در سال 1911 آلفرد آدلر از فروید کناره گرفت، در پی او یونگ هم پس از اینکه حدود 8 سال با فروید همکاری داشت، در سال 19144 از نحله فکری او جدا شد. آدلر، یونگ و آنا دختر فروید، نوفرویدی‌هایی هستند که هر یک به‌گونه‌ای آهنگ مخالفت با اندیشه‌های فروید را نمودند. تفاوت‌های یونگ و فروید را در سه دسته می‌شود بیان کرد:

1. انکار عقده ادیپ توسط یونگ؛ نکته مهم تفاوت بین روان‌شناسی تحلیلی یونگ و روان‌کاوی فروید به ماهیت لیبیدو (انرژی حیاتی) مربوط است. در حالی که فروید لیبیدو را مؤکداً برحسب میل جنسی تعریف می‌کرد،‌ یونگ آن را یک نیروی حیاتی کلی می‌دانست که میل جنسی فقط بخشی از آن است. یونگ عقده ادیپ فرویدی را قبول نداشت. او دلبستگی کودک به مادر را برحسب نیاز وابستگی که با توانایی مادر به‌عنوان منبع مولد غذا پیوند دارد تبیین می‌کرد. به‌تدریج که کودک رشد می‌کند و کارکرد جنسی‌اش تحول می‌یابد، کارهای تغذیه‌ای دارای پوششی از احساس‌های جنسی می‌شود. به نظر یونگ، انرژی لیبیدویی تنها بعد از بلوغ جنسی است که شکل دگرخواهی جنسی به خود می‌گیرد.

2. در حالی که فروید افراد را قربانی رویدادهای کودکی می‌دانست،‌ یونگ معتقد بود که شخصیت ما به وسیله هدف‌ها، امیدها، و اشتیاق‌های آینده و همچنین گذشته ما شکل می‌گیرد. یونگ اظهار داشت که رفتار ما کاملاً‌ به وسیله تجارب 5 سال اول کودکی تعیین نمی‌شود بلکه در دورهه بعدی زندگی نیز تغییر می‌کند.

3. یونگ کوشش کرد تا ذهن ناهشیار را عمیق‌تر بکاود و بُعد تازه‌ای به آن بیفزاید: یعنی تجارب ارثی نوع انسان و آن‌هایی که از اجداد حیوانی به انسان رسیده‌اند.

ضمیر ناخودآگاه

یکی از موارد باعث اختلاف نظر میان یونگ و فروید، مبحث مربوط به ناخودآگاه می‌باشد. چرا که فروید ناخودآگاه را برآمده از خودآگاه و وابسته به آن می‌دانست در حالیکه یونگ معتقد بود، عرصه خودآگاه ذهن در انسان همانند یک جزیره کوچک در اقیانوسی از ناخودآگاه قرار دارد. یونگ ناخودآگاه را به دو بخش اصلی تقسیم نموده بود، یکی ناخودآگاه فردی که زمینه بروز انگیزه‌ها و امیال درونی است و به مضامین دوران کودکی ختم می‌شود و دیگری ناخودآگاه جمعی که ریشه در حیات اجدادی بشر دارد و شامل تجربه‌های گذشتگان است که در هاله‌ای از ابهام فرورفته‌است. او معتقد بود که ناخودآگاه از لحاظ دسترس‌پذیری به سه سطح قابل تقسیم است که عبارتند از:

  • سطح ناخودآگاه در دسترس.
  • سطح ناخودآگاه که با اندیشه قابل دسترس است.
  • سطح ناخودآگاه هسته که غیرقابل دسترس است.

یونگ در یکی از سخنرانی‌های خود عنوان می‌کند که، اصطلاح ناخودآگاه را به منظور پژوهش مطرح کرده‌است و به جای آن می‌توانسته از واژه «خدا» استفاده نماید.

او همچنین عنوان می‌کند که هرجا به زبان اساطیر سخن گفته‌است، واژه‌های مانا، خدا و ناخودآگاه با یکدیگر مترادف بوده‌اند. کارل گوستاو یونگ معتقد است، برجسته‌ترین ویژگی مربوط به ناخودآگاه جمعی، نمادهای کهن و شگفت‌انگیزی هستند که آن‌ها را کهن الگو (آرکی تایپ) نامیده‌است.

یونگ معتقد است زبان ناخودآگاه، زبان نمادها است که برای سخن گفتن با آدمی از راز و رمزهای پنهان در نمادها استفاده می‌کند. ناخودآگاه به واسطه رؤیا و اسطوره با انسان سخن می‌گوید و زادگاه هردوی آن‌ها در ناخودآگاه فردی و جمعی است. وی معتقد است رؤیای جمعی همان اسطوره است که در طی تاریخ توسط ملل و اقوام به زبان تمثیل و نماد بیان می‌شوند و عمیق‌ترین لایه‌های ناخودآگاه جمعی را آشکار می‌کنند

ابتکارات علمی یونگ

یونگ در تولید نظریه روان‌شناسی تحلیلی و نیز تولید سازه‌های خاصی که این نظریه دارد، نوآوری‌هایی دارد که از قرار زیر است:

1. ناهشیاری شخصی و جمعی (Personal & Collective Unconsicous)؛ یونگ برای ناهشیاری دو سطح قایل بود. ناهشیاری شخصی درست در زیر هشیاری قرار دارد. ناهشیاری شخصی شامل همهه خاطره‌ها، تکانه‌ها، ‌آروزها، ادراکات ضعیف و سایر تجارب مربوط به زندگی فردی است که سرکوب یا فراموش شده‌اند. در زیر ناهشیار شخصی عمیق‌ترین سطح روان یعنی ناهشیار جمعی جای دارد، که برای فرد ناشناخته است و تمامی تجارب نسل‌های پیشین از جمله اجداد حیوانی ما را شامل می‌شود.

2. کهن‌ْالگوها (Archetype)؛ از نظر یونگ،‌ گرایش‌های ارثی موجود در ناهشیاری جمعی که کهن‌الگو نامیده می‌شوند تعیین‌کننده فطری تجربه روانی هستند که به فرد آمادگی می‌د‌هند تا رفتاری همانندد آنچه که اجداد وی در موقعیت‌های مشابه از خود ظاهر می‌ساختند بروز دهد. از میان کهن‌ْالگوهایی که یونگ توصیف کرد ظاهراً چهار کهن الگو بیشتر از بقیه رخ داده‌اند: ‌نقاب (Persona)، آنیما (Anima) و آنیموس(Animus) ، ‌سایه (Shadow) و خود (Self) . کهن‌الگوها در برخی منابع فارسی به صورت‌های ازلی ترجمه شده است.

3. میانسالی، ‌دوره خودشکوفایی؛ او عقیده داشت که خودشکوفایی تا پیش از میانسالی به وقوع نمی‌پیوندد، و این سال‌ها (بین 35 و 40) را سال‌های بحرانی رشد شخصیت می‌دانست،‌ یعنی یکک زمان طبیعی انتقال که در آن شخصیت دستخوش تغییرهای لازم و مفید می‌شود.

4. درون‌گرایی و برون‌گرایی (Introversion & Extraversion)؛ یونگ بر اساس این دو سازه مفهومی، شخصیت‌ها را به دو دسته تقسیم می‌کرد. در برون‌گرا لیبیدو (انرژی حیاتی) به خارج از خود و به سویی رویدادهای خارجی، اشخاص ‌و موقعیت‌‌ها معطوف است. در درون‌گرا جریان لیبیدو به سوی درون است. درون‌گرا بیشتر مآل‌اندیش و درونگر، ‌و در برابر نفوذهای بیرونی مقاوم است، ‌در ارتباط با اشخاص دیگر و جهان خارج اعتماد به نفس کمتری دارد، و کمتر از برون‌گرا مردم‌‌آمیز است.

5. تبیین هشت‌ وجهی از شخصیت؛ یونگ بعدها دریافت که بازخورد درون‌گرایی - برون‌گرایی تبیین درستی از رفتار آدمی نشان نمی‌دهد. از این‌رو وی به معرفی کنش‌وری‌های روان‌شناختیی (Psychological Functioning Sensing) پرداخت و در نتیجه به هشت ریخت روان‌شناختی دست یافت که در روان‌شناسی شخصیت مطرح می‌شوند.

6. آزمون تداعی کلمه‌ها؛ پس از آنکه یکی از همکاران یونگ او را از آزمایش‌های تداعی ویلهم وونت آگاه ساخت، وی آزمون تداعی کلمه‌ها را تدوین کرد. در روش تداعی کلمه‌های یونگ، فهرستی ازز کلمه‌ها یکی پس از دیگری برای بیمار خوانده می‌شود و او به هر کلمه با نخستین کلمه‌ای که پس از شنیدن آن به ذهنش می‌آید پاسخ می‌دهد. یونگ زمان لازم برای پاسخ دادن به هر کلمه و نیز تغییرات در تنفس و هدایت برقی پوست را اندازه می‌گرفت. به نظر وی همه اینها شواهدی از واکنش‌های هیجانی بودند. اگر یک کلمه معین موجب طولانی شدن زمان پاسخ،‌ بی‌نظمی در تنفس و تغییر در هدایت برقی پوست می‌شد، ‌یونگ آن را به وجود یک مسئله هیجانی ناهشیار وابسته به کلمه محرک یا پاسخ قیاس می‌‌کرد.

یونگ همچنین آزمون تداعی کلمه‌ها را به‌عنوان وسیله‌ای برای کشف جرایم به کار برد و دو بار کسانی را که مرتکب دزدی شده بودند شناسایی کرد.

دین از دیدگاه یونگ

یونگ دارای افکار و رفتارها و گفتارهای دین‌مدارانه بوده است. او الحاد جزم‌اندیشانه فروید را نمی‌پذیرد بلکه برای تمام ادیان ارزش واقعی قائل است. برخلاف فروید، یونگ مدافع دین است و فکر می‌کند تجربه‌های دینی به یک معنی واقعی‌اند و برای جامعه ضرورت دارد. او رؤیاها و حقایق ملکوتی دینی را به هم پیوند داده و معتقد بود صور ازلی، قلمرو دین هستند و از راه رؤیاها نمایان می‌شوند. او همچنین مطالعاتی در قرآن کریم داشته و برخی افکار خود را بر سوره مبارکه کهف تطبیق می‌کند.

میان‌سالی و ایجاد روان‌شناسی تحلیلی

در سال ۱۹۰۹ یونگ غرق در مطالعهٔ اسطوره ها بود که تمایل به آن‌ها او را سرگشته و در عین حال سودایی کرده بود. او پس از جدایی از فروید سفر پرآسیب گذر از بحران میان‌سالی را آغاز کرد. او در ۳۹ سالگی به بن‌بست رسیده بود. دوستان و همکارانش رهایش کرده بودند از کتاب‌های علمی بیزار شده بود و سِمت خود را در دانشگاه از دست داده بود. بین سال‌های ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۹ از جهان کناره گرفت تا ناخودآگاه خویشتن را بکاود.

او غرقه در اعماق تاریک وجود خویش شد. در این هنگام با شخصیت‌های کتاب مقدس و ایلیاد و اودیسه سخن گفت. اما مهم‌ترین شخصیتی که دیدار کرد فیله‌مون بود. آن‌ها با هم در باغ قدم می‌زدند و بحث‌های فلسفی می‌نمودند. (از نظر روان‌پزشکی یونگ با خودش حرف می‌زد و فیله‌مون یک خیال و نشانه‌ای از جنون بود. اما در چارچوب آثار یونگ در روان‌شناسی تحلیلی فیله‌مون صورت مثالی روح است که برگرفته از گنجینهٔ تصورات ناخودآگاه است)

یونگ در بقیهٔ ایام زندگی کوشید تا بینش‌های حاصل از اکتشاف ناخودآگاه خویش را بیان کند. او در سال ۱۹۱۳ روش خویش را روان‌شناسی تحلیلی نامید تا آن را از روانکاوی متمایز سازد و ادعا کرد که این روش شیوه‌ای‌است که می‌تواند تمام کوشش‌های روانشناسی همچون روانکاوی فروید و روانشناسی فردی آدلر را دربرگیرد. او در سال ۱۹۱۹ برای اولین بار کلمه صورت مثالی را به‌کار برد.

یونگ در اوایل سال ۱۹۴۴ در ۶۹ سالگی بر اثر سانحه‌ای زمین‌خورد و پایش شکست. پس از آن دچار یک حملهٔ قلبی شد و تحت تأثیر دارو و در حال مرگ به هذیانی (تجربهٔ نزدیک به مرگ) دچار شد و پدیدهٔ خروج روح از بدن را تجربه کرد. وی دربارهٔ این تجربه خود در کتاب خاطرات، رؤیاها، اندیشه‌ها توضیحاتی ارائه کرده‌است. او کرهٔ زمین را از مسافتی می‌بیند که بیست‌سال پس از آن فضانوردان، زمین را در آن فاصله برای نخستین‌بار دیده و وصف کرده‌اند. زمینی محصور در نوری آبی، با توصیف قاره‌ها، اقیانوس‌ها و دریاها؛ حتی هیمالیای پوشیده از برف اما ابری و مه آلوده{منبع}... صحنه‌ای که به گفتهٔ خود یونگ دیدنش از آن فاصله، باشکوه‌ترین چیزی بوده که در عمرش دیده‌است. وی در زاویه‌ای دیگر از تجربه‌اش، معبدی سنگی را می‌بیند که پاسخ سؤالات بسیاری را در آن در دسترس خود می‌دیده‌است! یونگ سال‌ها پس از این تجربه هفده‌سال دیگر به حیات خود ادامه می‌دهد در حالی‌که پزشک معالج وی اندکی پس از هوشیاری‌اش، به عفونت خون مبتلا و درمی‌گذرد! پس از این بیماری بود که آثار اصلی یونگ در پی شناخت نوین وی از زندگی نوشته شد.

او اولین کسی بود که در قرن بیستم، کیمیاگری را از لحاظ روان‌شناسی قابل دسترسی ساخت و نشان داد که چگونه رازهای کیمیاگری شبیه صورت‌های مثالی رؤیا هستند.

تأثیرات یونگ بر دیگر روان‌شناسان

دیدگاه‌های یونگ درباره سنخ‌های روان‌شناختی پژوهش‌های چشمگیری را موجب شده است. تدوین شاخص سنخ مایرز-بریگز (Myers-Briggs Type Indicator) آزمون شخصیتی که در سال‌های دهه 1920 توسط کتارین بریگز و ایزابل بریگز ساخته شده،‌ از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است و به صورت یکی از آزمون‌های شخصیت پرمصرف درآمده است و برای هدف‌های پژوهشی و کاربردی، به‌ویژه برای استخدام و مشاوره کارکنان، مورد استفاده می‌گیرد.

کارهای یونگ همچنین الهام‌بخش آزمون شخصیتی معروف دیگری شد که نگرش‌های دورن‌گرایی و برون‌گرایی را اندازه‌گیری می‌کند. این آزمون که پرسشنامه شخصیتی ماودسلی (Moudsley Personality Inventory) نامیده می‌شود،‌ توسط هنس آیزنگ، روان‌شناس انگلیسی تدوین شد.

آزمون تداعی کلمه‌ها به صورت یک روش معیار فرافکنی درآمده و عامل برانگیزاننده تدوین آزمون لکه‌های جوهر رورشاخ بوده است. مفهوم خودشکوفایی،‌ کارهای آبراهام مازلو و روان‌شناسان انسان‌گرا را در پروراندن این موضوع پیش‌بینی کرده است. پیشنهاد یونگ دایر بر اینکه میانسالی زمان بحرانی تغییر شخصیت است،‌ مورد پذیرش مازلو و اریک اریکسون قرار گرفته و به نحو گسترده‌ای در نشریه‌های معاصر روان‌شناسی شخصیت پذیرفته شده است.

فردیت یافتن در نظریه یونگ

در نظر یونگ فردیت یافتن مدنظر است و معتقد است که هدف ارزشمند و تحول شخصیت فردیت یافتن است فرآیند فردیت بمعنای خود شدن و تحقق خود است بصورت فردی یکتا شدن، هستی همگن و منحصر بفرد یافتن، شخصیت عادی از تعارض.
شرایط فردیت یافتن :
۱ ) جنبه هایی از شخصیت که تا میانسالی مورد غفلت قرار گرفته بود آگاهی پیدا کند و این آگاهی فقط در میانسالی امکان پذیر است.
۲ ) اینکه فردیت یافتن آن ارزشها و اندیشه هایی که راهنمایی کخ راهنمای نیمه نخست زندگی بوده اند دور بریزیم و به ناهشیار بفرستیم و آن مطالب در ناهشیاری به هشیاری بیاوریم و آنچه ناهشیار می گوید بپذیریم و انجام دهیم همان ندای درون در انسان فردیت یافته و همه کارکردهای فردی به توازی هماهنگ دست یافته اند یک کارکرد برتر وجود دارد و هستی همگن در یک سطح است. در برخوردها همه کارکردها برتر است و فرد هیچ گاه نقش بازی نمی کند و خود را با نقش اشتباه نمی گیرد هنگامی نقش بازی می کنیم که خودمان اعتقاد داریم آن شخصیت ما نیست و در همه جا رفتاری متناسب با شرایط انجام دادن نقش نیست بلکه رفتار متناسب با موقعیت است افراد فردیت یافته همه جنبه های شخصیت خود را هماهنگ و یکپارچه می سازد. (سیاسی، ۱۳۷۱)

انتقادات وارد شده بر یونگ

بی‌توجهی یونگ به روش‌های سنتی علمی، مخالفت روان‌شناسانی را که جهت‌گیری آزمایشی دارند موجب شده است، و برای اینها نوشته‌های عرفانی و توأم با تعصب مذهبی یونگ حتی کمتر از آثار فروید جاذبه دارد. انتقادهای مطرح شده درباره شواهدی که فروید بر آن‌ها تکیه می‌کرد در مورد کارهای یونگ نیز صدق می‌کند. او نیز به‌جای آزمایشگاهی کنترل‌شده بر مشاهده و تفسیر بالینی تکیه داشت.

مولر می‌گوید: روان‌شناسی یونگ، بسیار درهم و برهم است! و تعریف مفاهیم عمده آن یعنی "سایه"، "نقاب"، "گرایش مردانه"، "گرایش زنانه" و "خود" کار آسانی نیست.