تقسيم نظريات درباره منشأ دين
نظرياتى كه درباره منشأ دين ارائه شده است به دو دسته كلى تقسيم مى شود : نظريات الحادى و نظريات خداگرايانه . ويژگى اصلى نظريات الحادى اين است كه براى دين منشأيى فوق طبيعى قايل نيست; بلكه دين را صرفاً براساس امور روانشناختى و يا جامعه شناختى تبيين مى كند. از اين جهت نظريات الحادى دو دو دسته اند:
1. نظريات جامعه شناختى : طبق اين نظريات دين به گروه و جامعه تعلق دارد و ديندارى فردى از سرچشمه هاى اجتماعى مايه مى گيرد. به ديگر سخن: نفس جامعه به دلايلى موجب ديندارى افراد مى شود، و اديان محصول همين ديندارى است. جامعه نيازهايى را در افراد به صورت مفاهيم دينى اعمال مى كند و همين منشأ اديان است.
2. نظريات روان شناختى : دين بنابر نظريات روان شناختى امرى فردى است كه منشأ آن را در درون افراد بايد جست; مانند سركوب شدن غرايز و يا ترس از طبيعت. البته سركوب غرايز اگرچه به دست جامعه صورت گيرد، ولى اثرات روانى سركوب شدن غرايز، بنا به نظريات روان شناختى، موجب پديدآمدن باورهاى دينى درانسان ها مى شود. لذا گرچه جامعه عامل بعيد در پيدايش اين باورها است، ولى جامعه به واسطه سركوب كردن غرايز، عوامل روانى براى باورها پديد مى آورد. ازاين رو از نظر عامل قريب، اثر روانى سركوب شدن غرايز، پيدايش اين باورهامحسوب مى شوند. نظريات روان شناختى هم دو دسته اند : نظريات عاطفه گرايانه و نظريات عقل گرايانه .
نظريات عاطفه گرايانه، ريشه هاى دين را در جنبه عاطفى ماهيت بشرى دنبال مى كنند. مانند نظريه فرويد، كه بنابر آن منشأدين غرايز سركوب شده و يا ترس ازطبيعت است.
نظريات عقل گرايانه، دين را محصول گرايش بيشتر به شناخت جهان و تأملاتعقلانى اش، و ميل او به نتيجه گيرى از اين تأملات مى دانند. به عبارت ديگر،اين نظريات دين را محصول محاسبات عقلانى بشر مى دانند. ملكم هميلتون در اين باره مى گويد:
رهيافت عقل گرايانه زودتر از رهيافت عاطفه گرايانه صورت بندى شد و درتطابق با روندهاى فكرى سده نوزدهم خصلتى بسيار تكاملى به خود گرفت; گرچه ريشه هايش را بايد در جنبش روشن انديشى سده هيجدهم جستجو كرد. مهم ترين انديشمندانعقل گرا، اگوست كنت، هربرت اسپنسر، ادوارد تايلر و جيمز فريزربودند.
نظريات الحادى درباره منشأ دين دو ويژگى مهم دارند:
1. تكامل گرا هستند; يعنى حالت ساده اى براى اديان در نظر مى گيريد و آنرا براساس عاملى روانى و يا جامعه شناختى تبيين مى كنند و سپس اديان پيچيده را حالت تكامل يافته آن دين ساده مى دانند. به عنوان مثال، برخى ساده تريندين را توتميسم مى دانند. به اين جهت، نظريات الحادى را نظريات تكامل گرايانه نيز مى گويند.
2. اين نظريات عدم وجود خدا را به عنوان پيش فرض دارند. هيچ يك از ايننظريات دليلى براى عدم وجود خدا ندارند، ولى سعى مى كنند با تبيين روانشناختى و يا جامعه شناختى، دين را رد كنند، ولى در حقيقت بر اين پيش فرض نادرست مبتنى هستند كه براى دين منشأيى باطل بتراشند.
نظريات خداگرايانه نظرياتى هستند كه بر اين پيش فرض استوارند كه منشأ دين خدا است. البته مراد از پيش فرض اين نيست كه بدون دليل اين امر را پذيرفته اند، ولى در بيان منشأدين به آن دلايل معمولا پرداخته نمى شود. نظريات خداگرايانه بايد تبيينى هم براى ديندارى داشته باشند. دين پديده اى نيست كه بيرون از ايمان و ديندارى اشخاص باشد. دين شيئى فيزيكى نيست كه بدون ايمان وديندارى باشد. لااقل بايد فردى به آن ايمان داشته باشد تا بگوييم اين دين وجود دارد و يا در گذشته كسانى به آن ايمان داشته باشند تا بگوييم اين دين وجود داشته است. از اين رو نظريات خداگرايانه بايد تبيينى براى ديندارى نيزداشته باشند. يعنى روشن سازند كه چرا انسان ها ديندار هستند.
بحث از همه نظريات درباره منشأدين، كارى طاقت فرسا و شايد بى فائده باشد.ما سعى كرده ايم به طور گزينشى مهم ترين نظريات را انتخاب كنيم. ويژگى مهم اين نظريات عبارت است از اين كه نظريات ديگر، با اندك تفاوتى به همين نظريات برمى گردد; مگر تعداد بسيار كمى از نظريات كه از نظر محتوا بسيار ضعيف وغيرقابل اعتنا هستند.