نظريات پيش‌تمرينى در بازى اعتقاد دارند فعاليت‌هائى را که کودکان در بازى انجام مى‌دهند در واقع نوعى آماده‌سازى آنها براى زندگى آينده است و در بازى فعاليت‌هائى تمرين مى‌شود که براى آيندهٔ فرد ضرورى است. نظريات پيش‌تمرينى اين انديشهٔ در خور توجه را مطرح مى‌کنند که بازى فرصت مهمى در اختيار فرد قرار مى‌دهد تا فعاليت‌ها و مهارت‌هاى لازم را در مراحل بعدى زندگى تمرين نمايد و 'بازى عاملى است که براى رشد نيروهاى خام و آماده‌سازى آنها براى استفاده در زندگى به‌کار گرفته مى‌شود' .

بر اساس اين نظريات 'بازى يک کنش بيولوژيک است و هدف آن آماده ساختن کودک براى زندگى است. صرف‌نظر از درستى و نادرستى اين نظريه به يقين مى‌توان گفت که کودک در بازى‌هاى گوناگون راه و رسم زندگى را ياد مى‌گيرد' .

در نظريات پيش‌تمرينى به چند تعبير و تفسير از بازى پرداخته شده است که در زير به چند مورد آن اشاره مى‌شود:

نظريهٔ غريزى مک‌‌دوگال (Mcdogal)

اين نظريه از آن رو که در بازى موضوع غريزه را مورد توجه قرار داده است به‌نام نظريهٔ غريزى معروف شده است، 'مک‌دوگال' واضع اين نظريه بازى را تمايل موجود زنده براى عملى کردن غرايز مى‌داند البته پيش از آنکه غرايز ميدان عمل پيدا کنند، بر اساس اين نظريه بازى رفتار غريزى است و در اصل شکلى از رفتار رشد يافته‌ترى است که او بايد در آينده به‌کار بندد. لذا محتواى بازى را محتواى نوع فعاليتى تشکيل مى‌دهد که کودک بايد در دوران بلوغ و بزرگسالى داشته باشد، فرض اصلى اين نظريه اين است که بازى نوعى آماده‌سازى کودک براى آينده است.

نظریه اجتماعی گروس

کارل فریدریش گاوس ( Carolus Fridericus Gauss‎ )‏ متولد۳۰ آوریل ۱۷۷۷ و فوت شده در ۲۳ فوریه ۱۸۵۵، ریاضیدان، ستاره‌شناس و فیزیک‌دان آلمانی بود. به دلیل تحقیقات و دستاوردهای بی‌مانند و بی‌شمار گاوس، به او لقب «شاهزادهٔ ریاضی‌دانان» داده‌اند. گاوس در شاخه‌های مختلف ریاضی تأثیرات عمیقی گذاشته‌است و او را از تأثیرگذارترین ریاضیدانان تاریخ می‌دانند. او مدتی مدیر رصدخانه گوتینگن بوده‌است. از دست آوردهای او در علم آمار نمودار توزیع نرمال است .

گروس ، شاید نخستین نظریه پرداز درباره بازی باشد که در سال 1898 مشاهداتش را از بازی های انسان و متاثر از نظریه تکاملی داروین منتشر ساخت. او معتقد بود، بازی انسان از بازی حیوانات دیگر پیچیده تر است. بازی را دارای ارزش انطباقی می داند و می گوید، بازی به کودکان فرصت می دهد که فعالیت های بزرگسالان را تمرین کنند و هدف خاصی از آن ندارند. کودکان ابتدا به بازی هایی می پردازند که به رشد و تکامل مهارت ها حسی و حرکتی آنها می انجامد و بعدا به بازی هایی علاقمند می شوند و اقدام می کنند که روابط اجتماعی آنها را تسریع می کنند.

کارل گروس اولین روان‌شناسی است که اهمیت زیادی برای بازی قائل شده است و آن را به‎ عنوان فعالیت مهمی در میان فعالیت‌های دیگر کودک در دوره طفولیت  و نیز عامل بزرگ ساخته شدن سازمان روانی به ‎حساب می‌آورد.

در اواخر قرن نوزدهم، "کارل گروس" با مطالعه بازی های جانوران، نظریه ای در مورد بازی مطرح کرد. به نظر او بازی، تمرینی است که انسان را برای زندگی آماده میکند و در رشد جسمانی و یادگیری او تأثیر بسیار زیادی دارد. "گروس" بازیها را به دو دسته تقسیم میکند:
۱ . بازیهایی که در آنها کنش عمومی مطرح می‌شود.

۲ .بازی‌هایی که کنش های اختصاصی را مشخص می‌کند.
عدم دخالت در بازی های کودکان و تحمیل نکردن روش بازی به آنها از نکاتی است که باید به آن توجه شود تا بازی تأثیر خود را در رشد همه جانبه کودک داشته باشد .
همان طور که جانوران، ضمن بازی به تمرین غریزه های خاصی مانند شکار و پیکار می پردازند؛ کودک نیز با بازی کردن، توانایی های خود را آزمایش و غرایز اجتماعی خود را تقویت می کند. از نظر گروس وقتی کودک در گهواره دست و پا میزند یا تالش می کند که توپی را پرت کند؛ خود را برای فعالیت های آینده آماده میکند. وقتی که کودکان یکدیگر را به مبارزه می‌طلبند، غریزه جنگجویی در آنها شکل میگیرد که به صورت یک عمل سازمان یافته در آینده مورد استفاده قرار میگیرد. به نظر او علاوه بر این که بازی موجب رشد جسمی کودک می شود در رشد زبان او نیز موثر است و معیارهای اخلاقی و اجتماعی را در او شکل میدهد. پیاژه ضمن تأیید نظریه گروس، معتقد است که این نظریه فقط به بُعد کنشی بازی توجه کرده است و نمیتواند بازی های نمادی یا سمبولیک را تفسیر کند. زیرا خیال پردازی کودک از تمرین مقدماتی غریزه او برتر است.

کارل گروس از صاحبنظران قرن نوزدهم اعتقاد دارد : بازی عاملی است برای رشد نیروهای خام وآماده سازی آنها برای استفاده در زندگی , بازی فرایند یادگیری را برای کودک , این انسان کوچک لذت بخش می کند وهمچنین منجر به ارضای بسیاری از نیازهای اساسی وزیر بنایی او می شود .

مفهوم تصفیه عواطف (کاتارسیس) را نیز کارل گروس در مورد بازی به کار برد و بازی را بعنوان کاتارسیس مطرح کرد. براساس این دیگاه انسان درگیر تمایلات و کششهایی مانند ستیزه جویی، پرخاشگری، ناسازگاری و نافرمانی است و بازی به او امکان می دهد که تمایلات مذکور را به طور آگاهانه ارضا کند.

در نظریه گروس، بازی یك "انگیزه دهنده برای رشد ناقص ویژگی‌های ارثی است." به علت پیچیدگی‌های وجود انسان، او به زمانی طولانی برای تمرین و كسب مهارت‌های ویژه‌ی بزرگسالی نیاز دارد كه بازی این مشكل اساسی را از پیش روی او برمی دارد. در این نظریه، منشأ بازی "زیستی" است یعنی بازی، روش طبیعیِ آماده شدن برای وظایف جدی زندگی است. بر طبق آن، بازی ما را با آموزش 3 مؤلفه عمده برای زندگی بزرگسالی آماده می‌كند: 1- كار گروهی 2- نقش آفرینی 3- پیروی از قانون. به طور مثال كودكی كه "خاله بازی" می كند خود را برای دورانی از زندگی آماده می‌كند كه قرار است خانواده‌ای را اداره كند.

وي معقد است بازي يك سلسله پيش تمرين است ، هدف آن ساختن رفتار هايي است كه كودك در آينده خود بزرگسالی به انجام آن ها مي پردازد.   

مثل: عروسك بازي  دختر بچه ها براي تمرين مادر شدن در آينده

گروس اعتقاد داشت که در نظريهٔ غريزى مک‌دوگال عامل اجتماعى مورد بررسى و توجه قرار نگرفته است لذا با توجه به غريزى بودن بازى بُعد ديگر را مورد توجه قرار داده و نقش اجتماعى آن را بررسى کرده است. گروس نظر و عقيدهٔ خود را به اين نحو توجيه مى‌کند که: ”در رده‌هاى بالاى تکامل نژادى (از جمله انسان) دورهٔ وابستگى بيشتر بوده و اهميت الگوى رفتارى کاملاً غريزى کاهش مى‌يابد و لذا بازى را به‌عنوان تمرين مهارت‌هائى مى‌داند که در دوره‌هاى بعدى زندگى به آنها نياز مى‌باشد. نوزاد انسان با وجود دورهٔ طولانى وابستگى و رفتارى که کمتر غريزى است بايد نه تنها مهارت‌هاى فيزيکى بلکه مهارت‌هاى اجتماعى و نمادين را بياموزد“ و اين امر به کمک بازى ميسّر است. به‌نظر گروس کودکان در جريان بازى خود را آمادهٔ فعاليت‌هاى سازش‌يافته‌اى مى‌کنند که در آينده ناگزير خواهند بود آن فعاليت‌ها را در زندگى داشته باشند.

تفسیری که کارل گروس از بازی کرد به ستیز با نظریه های قبلی پرداخت. او از مشاهده مستمر کودکان کم سن به هنگام بازی این نظریه را ارایه داده است که بازی بعنوان فعالیت مهمی در بین فعالیتهای کودک در دوره طفولیت است و نیز عامل بزرگ ساخته شدن سازمان روانی کودک که بعنوان یک سلسله پیش تمرین عمومی است که هدف آن برقرار ساختن زمینه اعمال سازش یافته برای آینده کودک است و آنان را برای زندگی بعدی آماده می کنند.

وی اولین روانشناسی است که اهمیت بسیاری برای بازی تقایل شده است. اما این نظریه در عین جذابیتش برای تبیین کامل بازی کافی به نظر نمی رسد زیرا :  

1- اولا تمام فعالیتهای که کودک انجام می دهد دارای هدف مشخصی نیستند، مثلا وقتی کودک سرسره بازی می کند هدف او در آینده چیست. 

2- ثانیاً با این نظریه، بازیهای رمزی را نمی توان تبیین کرد. اما جمعی از روانشناسان که با دید سخاوتمندانه ای به نظریه گروس می نگرند این پیش تمرینها را شامل محتواها نمی دانند و می گویند که در نظریه گروس چارچوب اصلی مطرح است یعنی کودک ضمن بازی سعی میکند مشاهده کند، تقلید کند و به تخیل بپردازد. در صورت اخیر هم بازی عبارت است از تمام فعالیتهای ذهنی ودر نتیجه تبیین مساله را حل نمی کند.

 

كارل گروس اين نظريه را مطرح كرده است اين دانشمند نخستين روان شناسي است كه بازي را يكي از مهمترين فعاليت هاي كودكان شمرده و آن را عامل مهمي براي فعال شدن ذهن كودك دانسته است.

گروس بر اين باور است كه بازي عاملي است براي تباي حيوانات، زيرا بازي وسيلة تمرين و عامل تكامل مهارتهايي است كه در بزرگسالي به كار مي آيد. گروس در كتاب بازي و انسان بازي را به چهار نوع مهم تقسيم كرده است.

1- بازي عاطفي    2- بازي جنگي     3- بازي اجتماعي     4- تقليدي و نمايشي