نظریه همدلی مارتین هافمن
مارتین ال هافمن ( Martin L. Hoffman ) روانشناس آمریکایی ، استاد بازنشسته از روانشناسی بالینی و روانشناسی رشد در دانشگاه نیویورک است .
کار او تا حد زیادی به گسترش مفهوم همدلی و ارتباط آن با رشد اخلاقی مربوط می شود . تحقیقات او همچنین زمینه هایی مانند خشم همدلی ، همدردی ، گناه و احساس بی عدالتی نیز می باشد .
هافمن تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی در دانشگاه پردو انجام داد و لیسانس خود را در رشته مهندسی برق در سال 1945 دریافت کرد. او مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته روانشناسی در دانشگاه میشیگان در سال 1947 و دکترای خود را در رشته روانشناسی اجتماعی در دانشگاه میشیگان در سال 1951 اخذ کرد. در در دهه 1960 ، وی سردبیر فصلنامه مریل-پالمر شد و بر تبدیل آن از روزنامه به مجله دانشگاهی نظارت داشت .
به نظر هافمن همدلی ، یک پاسخ عاطفی که بیشتر متناسب با شرایط شخصی دیگر است تا شرایط مربوط به خود شخص است ، می باشد .
هافمن ، نظریه پرداز برجسته درباره رشد همدلی در دوران کودکی ، دو بعد از مطالعه همدلی را تشخیص می دهد:
مدل هافمن چگونگی آغاز همدلی و چگونگی رشد آن را در کودکان توضیح می دهد. در واقع ، او اظهار داشت که ایده اصلی ادغام محبت و شناخت است که فراتر از رویکرد پردازش اطلاعات است.
وی استدلال می کند که همدلی به روشی مشابه مراحل رشد شناختی اجتماعی توسعه می یابد. این روند با یک احساس همدلانه جهانی آغاز می شود که در آن کودک تمایز مشخصی بین خود و دیگران ندارد. بنابراین ، آنها در مورد منبع احساسات گیج شده اند.
از اینجا ، از طریق چندین مرحله به پیشرفته ترین مرحله تبدیل می شود که ترکیبی است از آنچه در مراحل قبلی به دست آورده است. در مراحل پیشرفته تر ، فرد می تواند با دیگران همدلی کند. عمدتاً ، با دانستن اینکه موجودات فیزیکی دیگری غیر از خودشان هستند و دیگران حالتهای داخلی مستقل از آنها دارند.
سطح بالایی از همدلی به فرد اجازه می دهد تا بیش از شرایط فوری تحت تأثیر شرایط حیاتی دیگران قرار گیرد. به گفته هافمن ، باید احساسات و عواطف موازی با افکار وجود داشته باشد، اصول اخلاقی و گرایش های رفتاری.
مارتین ال هافمن در 1977 و دیگران نشان داده اند، کودکان اغلب اولین علائم همدلی را به صورت خودانگیخته در 18 ماهگی نشان می دهند.
هافمن در 1979 عنوان می کند که زمانی که کودکان همدلی را از طریق گریه کردن در پاسخ به گریه کودکی دیگر نشان می دهند، بیان شده است که آنها بیشتر پریشانی خودشان را نشان می دهند تا نگرانی برای دیگران. آنها بین خودشان و دیگران فرقی نمی گذارند و نمی توانند منبع صدای گریه ای که می شنوند را تشخیص دهند.
بر اساس مطالعات هافمن در 1979 درباره سطوح همدلی، واکنش کودک به پریشانی فردی خود راهی برای شروع همدلی در 2 سالگی ایجاد می کند. کودکان 2 ساله معمولی، می توانند افراد دارای پریشانی را تشخیص داده و به انها پیشنهاد کمک بدهند. اگرچه که کمک او چندان مناسب نباشد. کودک 2 ساله این پیشنهاد کمک را بیشتر بر اساس نیازهای خودش مطرح می کند تا چیزی که فرد دچار پریشانی به ان نیاز دارد. او می خواهد کمک کند، اما در دانش، مهارت و بینش او نقصی وجود دارد.
این نقص تا حدود 6 سالگی که کودک یاد می گیرد از دید دیگران به موضوع نگاه کند از بین نمی رود. هافمن می گوید این مرحله ای است که کودک از چشم انداز دیگران به موضوع نگاه می کند و می تواند کمکی مناسب به دیگران پیشنهاد کند و زمانی که بزرگسالی برسد می تواند با دیدی انتزاعی به مسائلی چون همدلی با بی خانمان ها فکر کند. هافمن این مرحله را همدلی فراگیر می نامد و توضیح می دهد که در این مرحله است که فرد می تواند بفهمد که چطور فعل و انفعالات زندگی مسیر، احساسات و رفتار ها را مشخص می کند. همانطور که تئوری هافمن رشد طبیعی همدلی را توضیح می دهد، اما مثال هایی نیز وجود دارد که بیانگر عملکرد عالی تر کودکان است بیش از آن چیزی که در هر مرحله هافمن بیان می کند. وراثت و تجربه می تواند موجب انحرافاتی در این مسیر شود.
به باور هافمن در 1987 ، تجربه نیز توانایی همدلی را افزایش می دهد. برای مثال، زمانی که بزرگسالان کودکان را با کلماتی که بیانگر احساس همدلی است اشنا می کنند و از احساس همدلی خود صحبت می کنند، آگاهی آنها را درباره وضعیت احساسی دیگران افزایش می دهند.
طبق نظر هافمن، همدلی از یک سیر طبیعی برخوردار است. پس از یکسالگی، کودکان از تمایز خود با دیگران، آگاهی بیشتری حاصل می کنند و در صدد بر می آیند تا کودک دیگری را که گریه می کند آرام نمایند. در حدود سن 2 سالگی کودکان تشخیص می دهند که احساسات فرد دیگر با احساس آنها متفاوت می باشند و در نتیجه نسبت به سر نخ هایی برای کشف چگونگی احساس کودک دیگر حساس تر می گردند. در اواخر کودکی، رشد همدلی سرعت بیشتری پیدا می کند و کودکان به راحتی می توانند احساس آشفتگی و ناراحتی را در دیگران درک نمایند .
مارتين هـافمن به عنوان يك روانشناس اخلاق كه آثار فراواني در باب اهميـت احسـاس همدلي در قضاوت و كنش اخلاقي نگاشته است، بر اين باور است كه وجود احسـاس همدلي در موقعيت هاي مختلف اخلاقي مي تواند فاعل اخلاقي را به رفتار اخلاقي سوق دهد .
به باور هافمن همدلی رفتارهای جامعه پسند و نوعدوستانه را ترغیب نموده و از رفتارهای آسیب رسان به دیگران پیشگیری می کند . همچنین تربیت والدینی به طور مستقیم رفتار همدلانه کودک یا نوجوان را بر می انگیزاند .
مارتین هافمن دریافت (1975)، والدینی که با گشودگی از ارزش های "نوع دوستانه"، مثل "اهمیت دادن به احساسات دیگران" و "دست از کار خود کشیدن برای کمک به دیگران" حمایت می کنند، به احتمال زیاد کودکانی خواهند داشت که "به احساسات دیگران اهمیت می دهند و تلاش می کنند، تا احساسات آنها جریحه دار نشود" و "از بچه هایی که دیگران آنها را مسخره می کنند، حمایت و دلجویی می کنند".
هافمن (1977) و دیگران نشان داده اند، کودکان اغلب نخستین علائم هم دلی را به صورت خودانگیخته در 18 ماهگی نشان می دهند. برای مثال وقتی والدین یا خواهر و برادر ناراحت به نظر می رسند، ابراز نگرانی و ناراحتی می کنند، و می خواهند به نوعی به آنها کمک کنند .
نظریه همدلی هافمن
هافمن نوعي پاداش خود ، را ادّعا ميكند كه بخشي از احساس همدلي است؛ كسي كه به افراد ديگر كمك ميكند، ممكن است با اين كار خود، احساس رنج همدلانه خود را تا حدودي تسكين داده و آرامش خاطر پيدا كند. مرحله بالاتر اين حالت آن است كه وقتي فرد گرفتار، بعد از دريافت كمك، علائم آشكاري از آرامش و شادي را در خود بروز دهد، در اين صورت فرد كمك دهنده ممكن است آرامش و رنج همدلانهاي را تجربه كند كه فراتر از رفع سوزش قلبي ناشي از مشاهده مشكل ديگران است. احساس چنين تجربه همدلانه شادي آوري، ممكن است فرد را در موقعيتهاي بعدي براي كمك به ديگران و تجربه مجدّد آن برانگيزد تا آن احساس را بار ديگر تجربه كند.
اين ديدگاه در مورد لذّت همدلانهاي، كه انگيزش اخلاقي را براي فرد فراهم ميكند، هنوز هم شواهد و مدارك لازم را بدست نياورده است. علاوه بر اين، همان گونه كه هافمن يادآوري ميكند شواهد تجربي قابل قبول نشان ميدهند به رغم اينكه آدمها پس از رفتار كمك به ديگران، احساس مثبتي پيدا ميكنند، عموماً در موقعيتهاي مشابه براي كسب احساس مطلوب يادشده به كمك ديگران نميشتابند.
همدلی بالغ
مارتین هافمن از واژه همدل بالغ برای توصیف کودکی که قادر به همدلی مؤثر است نام میبرد. از دیدگاه وی، حلقه کندوکاو میتواند کودکان را قادر سازد تا مشترکاً مفاهیم فلسفی، حکایات، و قصههای شخصی را ازطریق یک ساختار استدلالی کشف کنند و بدین طریق با پیوستن به سایر افراد در یک سیستم پویا همدلی بین آنها شکل میگیرد.
اسناد های همدلی
مارتین هافمن در سال 2000 ، انواع اسناد های همدلی در زمان وقوع حادثه را ، در چهار نوع تقسیم بندی کرد :
الف) آشفتگی همدردی، زمانی که علت خارج از کنترل قربانی باشد ( بیماری، تصادف و... ).
ب) پرخاشگری همدلانه، زمانی که علت فرد دیگری است.
ج) حس همدلانه بی عدالتی، زمانی که بین ویژگیها و سرنوشت قربانی تفاوت وجود دارد ( فرد خوبی در حالت بدی به سر می برد ).
د) احساس گناه ناشی از بی اثری، زمانی که فردی کمک نمی کند یا تلاش های او برای کمک کردن ناکام می ماند و آشفتگی قربانی تداوم می یابد؛ در اینجا آشفتگی همدلانه فرد با مقصر دانستن خود فرد همراه می شود، این کار نه به این دلیل است که موجب آسیب در فرد دیگر شده، بلکه به دلیل اجازه دادن به تداوم آسیب است.
اینکه فرد خود را علت رفتار آسیب زا به سمت دیگری بداند در او ممکن است احساس گناه مبتنی بر همدلی را برانگیزد .
اسنادهای خصمانه و عاطفه منفی موجب کاهش پاسخهای همدلانه می شود، بنابراین افراد دارای رفتارهای انحرافی نه به این دلیل که فاقد همدلی هستند مرتکب رفتارهای انحرافی می شوند، بلکه ارتکاب رفتار انحرافی در آنها به این دلیل است که نگرشهای منفی، پاسخ همدلانه را پیشگیری می کند. همچنین زمانی که افراد رفتار دیگران را به طور سرزنشگرانه اسناد کنند، در پی آن ناتوانی در همدلی رخ خواهد داد .
اینکه فرد خود را علت رفتار آسیب زا به سمت دیگری بداند در او ممکن است احساس گناه مبتنی بر همدلی را برانگیزد .
روش انضباطی توأم با همدلی، کمک کردن و احساس گناه ناشی از آسیب زدن به دیگران در والدین تحت عنوان قیاس شناخته می شود. قیاس توجه فرد را به طور مستقیم به سمت آشفتگی قربانی جلب می کند، بنابراین تربیت والدینی به طور مستقیم رفتار همدلانه کودک یا نوجوان را بر می انگیزاند .
مراحل رشد همدلی
مارتین هافمن در 2000 یکی از مراجع سرشناس رشد اخلاقی معتقد است که رشد همدلی در کودکان تدریجی است و آنها از دیدگاه فقط منِ خودمحور، بهجایی میرسند که نه تنها به شخص دیگر اهمیت میدهند، بلکه حتی میتوانند دیدگاه او را درک و احساس کنند.
هرچه این مراحل و سطح کنونی همدلی فرزندتان را بهتر درک کنید، بهتر میتوانید به او کمک کنید تا به مرحلۀ بعدی برسد. اما به یاد داشته باشید، کودکان از نظر تجربهها و تواناییها بسیار متفاوت هستند و سنینی که در اینجا ذکر میشود تقریبی است.
رویکرد هافمن به شخص این امکان را می دهد که امکان احساسات اخلاقی حقیقی و بسیاری از فاعلیت های حقیقی اخلاقی را در کودکان بسیار کوچک درک کند.
مرحله 1: همدلی کلی ( جهانی ) - سال نخست زندگی
کودک نمیتواند به روشنی بین خود و جهانش تمایز قائل شود و درنتیجه برایش روشن نیست که چه کسی ناراحتی را تجربه میکند و هر ناراحتی را بهعنوان ناراحتی خود تعبیر میکند. برای نمونه، نوزاد شش ماههای که صدای گریۀ نوزاد دیگری را میشنود، شروع به گریه میکند.
از نظر بیولوژیکی نوزادان مستعد تجربه ابتدایی از همدلی هستند. گریه نوزادان و کودکان دلیلی برای این مدعاست .
این در اولین سال زندگی یک شخص اتفاق می افتد. در اینجا ، کودک هنوز دیگران را از دیگران متمایز نمی داند. بنابراین ، دردی را که در دیگران احساس می کنند درد خود را اشتباه می گیرند ، درست مثل اینکه برای آنها اتفاق می افتد. به عنوان مثال ، نوزادی که مادر خود را در حال گریه می بیند ، ممکن است چشمان خود را پاک کند.
دختری 11 ماهه دختر دیگری را در حال سقوط دید و شروع به گریه کرد. او لحظه ای به مقتول خیره شد ، سپس انگشت شست خود را در دهان خود قرار داد و صورت خود را در دامان مادرش پنهان کرد. او اینگونه عمل می کند همانطور که اگر خودش سقوط کند متداول ترین عکس العمل بوده است.
مرحله 2: همدلی خودمحور - از حدود یک سالگی
واکنش کودک به ناراحتی دیگران به تدریج تغییر میکند. او اکنون درک میکند که ناراحتی یک نفر دیگر ناراحتی خود او نیست. برای نمونه، کودک دو سالهای که میبیند مادرش گریه میکند، کنار او مینشیند و به آرامی او را نوازش میکند.
این مرحله مربوط به سال دوم زندگی یک انسان است. در اینجا ، کودک آگاه است که دیگران نیز می توانند موقعیت های ناخوشایند را تجربه کنند. با این حال ، آنها تصور می کنند که حالات درونی دیگران همان حالاتی است که خودشان تجربه می کنند.
به عنوان مثال ، یک پسر 13 ماهه که یک بزرگسال غمگین را می بیند ممکن است عروسک مورد علاقه خود را به آنها پیشنهاد دهد. مثال دیگر این است که وقتی کودکی در همان سن می دود تا مادر خود را پیدا کند تا کودک دیگری را که گریه می کند ، آرام کند.
این مرحله در سنین بین ۱۱ تا ۱۲ ماهگی شروع می شود. در این مرحله نوزادان قادر به افتراق واکنش احساسی خود با دیگران می شوند، اما هنوز به دنبال راحتی برای خود هستند و روی واکنش های پریشان خود تمرکز دارند
مرحله 3: همدلی عاطفی ( احساسات دیگران ) - سنین کودکستان
کودک از حدود دو یا سه سالگی، تواناییهای نقش بازی کردن را پرورش میدهد. وقتی او متوجه میشود احساسهای فرد دیگری با احساسهای او تفاوت دارد، بهتر میتواند علت ناراحتی شخص دیگر را تشخیص دهد، و راههای سادهای برای دلداری و حمایت پیدا میکند. برای نمونه: تو غمگین به نظر میرسی، ماشینت شکست، میتوانی این را برداری.
این مرحله از سال دوم تا سوم زندگی ادامه دارد. در اینجا ، یک کودک آگاه است که احساساتی که تجربه می کند با احساسات دیگران متفاوت است. با این حال ، آنها می توانند به گونه ای غیر خودخواهانه به آنها پاسخ دهند.
در این دوره ، كودك از قبل در موقعیتی است كه می فهمد نیات و نیازهای شخص دیگری با خواسته های آنها متفاوت است. بنابراین ، احساسات فرد نیز ممکن است با احساسات او متفاوت باشد. بنابراین ، آنها می توانند راحتی دیگران را فراهم کنند.
این مرحله از ۱۴ ماهگی شروع می شود؛ در این مرحله کودکان به طور داوطلبانه برای کمک به دیگران داوطلب می شوند. به عنوان مثال اگر کودک ۴ ماهه ای گریه کند کودک دیگر با نگاه غمگین به او پاسخ می دهد و ممکن است با گرفتن دست دوستش او را به مادرش معرفی کند و از او بخواهد تا با اسباب بازی های او بازی کند .
این مرحله در پایان سال دوم رخ می دهد، با بالا رفتن سن وضعیت همدلی پیچیده تر می شود و در این مرحله فرد بهتر خود را از دیگران متمایز می کند. در اوایل سال سوم کودک، احساسات، افکار و تمایلات مستقل خود را دارد و کم کم به همدلی بالغ نزدیک می شود.
مرحله 4: همدلی شناختی - سالهای دبستان از حدود 6 سالگی
اکنون کودک میتواند از دیدگاه شخص دیگری چیزها را ببیند و بنابراین به تلاشهایش برای حمایت و دلداری اشخاص نیازمند میافزاید. علاوه بر این، او بیشازپیش از قدرت تسلیبخش زبان استفاده میکند. برای نمونه: رضا فکر میکرد که آن زن سالخورده برای وارد شدن به آسانسور به کمک احتیاج دارد، پس در آسانسور را باز نگه داشت تا آن زن بتواند بدون خطر وارد آسانسور شود.
در این مرحله احساسات دیگران نه تنها به عنوان واکنش های یک لحظه بلکه همچنین به عنوان بیانگر تجربه زندگی کلی آنها درک می شود. یعنی آنها به حالت درد گذرا و مزمن واکنش متفاوتی نشان می دهند زیرا شرایط عمومی دیگران را در نظر می گیرند.
بین سنین ۶ تا ۹ سالگی، بچه ها نسبت به احساسات خود، آگاه تر می شوند. احساس های شادی، غم، خشم، ترس و غیره را در زندگی خود نشان می دهند و نسبت به دیگران آنان را بروز می دهند .
مرحله 5: همدلی آرمانی - ده تا دوازده سالگی
کودک اکنون میتواند برای افرادی به غیر از آشنایان خود یا آنهایی که مستقیم میبیند، ابراز همدلی کند. همدلی او حتی شامل مردمی هم میشود که او تاکنون آنها را ندیده است. برای نمونه: چقدر مردم هند گرسنهاند.
این مرحله بالاترین سطح همدلی است. در اواخر کودکی یا اوایل نوجوانی ظاهر می شود. در این مرحله افراد نوجوان با مفاهیم اجتماعی و طبقه بندی شده وضعیت دیگران را بررسی می کنند. این مرحله به نوعی با همدردی آمیخته شده است که جدایی آن امکان پذیر نیست. برای مثال نگرانی برای بازماندگان یک حادثه یا بلایای طبیعی، هم همدلی را شامل میشود و هم همدردی را به نمایش می گذارد .
نکته ) فرزندان والدینی که پرعطوفتند، روشهای انضباطی آنان در وهله اول براساس استقراء است. استدلال و توضیح قواعد و استانداردهای والدین از لحاظ اخلاقی رشد یافته اند، زیرا استانداردهای اخلاقی را درونی می کنند (م . ل هافمن، ۱۹۷۰ ، ۱۹۸۰). روشهای استقرایی، به خصوص برای نوجوانان اهمیت دارند. این روشها به نوجوانان کمک می کنند تا به کمک والدین تصوری از مرجع قدرتی منطقی و غیر مستبد به دست آورند. این روشها برای کودک مرجعی شناختی فراهم می کند تا رفتارش را به کمک آن کنترل کند.
نکته ) هافمن پیشنهاد می کند همدلی و رفتار مثبت اجتماعی در کودکان معمولا در جهت دوستان و دیگرانی است که کودک دوست دارد. در نهایت این رفتار گسترش پیدا می کند و همه افراد را در بر می گیرد، که منجر به اخلاقی تر شدن می شود. هافمن همچنین فکر می کند که هیجان های شادی که از سائق همدلی رفتار اجتماعی مثبت ناشی می شود یک نیروی انگیزشی مهم است حتی وقتی رفتارکردن به صورت اخلاقی در تعارض با علائق شخصی باشد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .