ژان ژاك روسو فيلسوفى بود كه مطالب زيادى در مورد تعليم و تربيت ارائه كرد و روان شناسان زيادى مانند پاركر، استانلى هال، فريدريش فروبل، و پستالوزى، تحت تأثير نظريات او قرار گرفتند.

روسو، از مخالفان تنبيه بدنى، معتقد است: ذات انسان ها اساسا خوب است، اما به سبب تمدن به انحراف كشيده مى شود. نبايد براى اصلاح كودك به تنبيه او متوسل شد؛ زيرا طبيعت براى هر عملى مجازاتى را پيش بينى كرده است. كودكى كه با عجله مى دود و به زمين مى خورد و پايش زخم مى شود اين خود تنبيه است. بنابراين، مى توان روسو را قايل به مجازات طبيعى دانست. او مى گويد: «طبيعت براى تنبيه بدن وسايلى كامل دارد كه نبايد هرگز از آن جلوگيرى كرد. اگر طفل مى خواهد راه برود نبايد او را مجبور به توقف كرد و اگر خواست توقف كند نبايد او را به راه رفتن مجبور ساخت.»

می گوید: هیچ نوع آموزش شفاهی به کودکان ندهید بلکه بگذارید از طریق تجربه به آن دست یابد هرگز او را تنبیه بدنی نکیند، زیرا هنوز علت خطای خود را نمی داند و بالاخره قبل از دوران جوانی به کودک درس اخلاق ندهید و تا آنجا که ممکن باشد همه چیز را به تأخیر بیندازید و وقت را ضایع نمایید. 

ژان ژاک روسو در کتاب روانشناسی رشد و پرورش کودک می نویسد : تنبیه بدنی و تعیین جریمه و تکالیف شاق ، ریشه درد را خشک نمی کند بلکه علایم درد را تسکین می دهد ، گاه نیز این معامله با کودک ، عقده معلم را تسکین می بخشد و در همه موارد علت ناسازگاری را وخیم تر می کند .

روسو كودكان را بهصورت وحشي هاي اصيل در نظر گرفت كه به طور طبيعي از موهبت درك درست و غلط و برنامه اي فطري براي رشد منظم و سالم برخوردارند. روسو معتقد بود كودكان ظرف خالي يا لوح سفيد نيستند بلكه شيوههاي احساس و تفكر خاص خود رادارند.

روسو برخلاف لاك تصور ميكرد آموزش بزرگسالان تنها كاري كه ميكند اين است كه به درك اخلاقي، فطري و روشهاي منحصربهفرد تفكر و احساس كودكان صدمه ميزند. فلسفه او فلسفهاي كودك محور بود كه بهموجب آن بزرگسالان بايد در هر يك از چهار مرحله نوباوگي، كودكي، اواخر كودكي و نوجواني پذيراي نيازهاي كودكان باشند.

نظریه مجازات طبیعی

نظر به مجازات طبیعی روسو براین اصل استوار است که انسان هرگز در تربیت خردسالان نیازی به مجازات و تنبیه ندارد. زیرا برای هر عملی مجازات و تنبیه طبیعی وجود دارد. کودکی که سیب فاسد می خورد دچار دل درد و تهوع می شود طفلی که به آتش نزدیک می شود آسیب می بیند و کودکی که با چاقو بازی می کند تنبیه و مجازات طبیعی برای او زخم و جراحت حاصل از بریدگی است و در واقع کودک نتیجه عملکرد خود را به طور طبیعی دریافت می دارد. و بالاخره برای هر عمل و رفتار غیرمطلوبی، تنبیه و مجازات طبیعی متناسب با آن وجود دارد. لذا او کودک را به طبیعت وا می گذارد و می گوید طبیعت عهده دار تنبیه و مجازات اعمال نامطلوب کودک است. براین اساس روسو نیز امیل را به گونه ای پرورش می دهد که تنها مجازات طبیعی که می شناسد «نتیجه طبیعی» عملکرد ناروایش خواهد بود چنان که مثلاً اگر شیشه پنجره را بکشند بهتر است از سرما برخود بلرزد تا بر کرده نامطلوب خود واقف گردد. البته از این جهت انتقادهایی بر او وارد آمده است از جمله این که: آیا بهترین راه تامین صحت مزاج کودکان این است که آنها را آزاد بگذارند تا سینه پلو کنند؟ یا مثلاً کودک را بر علیه بیماریها واکسینه نکنیم چرا که طبیعت خود او را از خطر محافظت خواهد کرد؟ 

کار تربیت یا هدف تربیت:

 کتاب امیل با این عبارت آغاز می شود: « هر چه از دست پروردگار بیرون می آید از عیب و نقص مبراست، ولی همین که به دست انسان می افتد فاسد می شود».

مربی باید از تحمیل فکر و سلیقه خود در تربیت کودک خودداری کند. باید کودک را از جامعه دور نگه داشت. تا به سن عقل برسد

روسو کار تربیت را بیش از هر چیز دور نگه داشتن طبیعت انسان ها از پلیدی های جامعه می شمرد چشم او جامعه در راه خود به سوی تمدن همواره از طبیعت انسان دوره شده به تجمل رو ی کرده و در بنده چیزهایی ساختی گرفتارآمده است .

پیشرفت تمدن مایه تباهی اخلاق انسانی است . چون انسان از طبیعت دور شده او را از نیک بختی دور می کند چون جامعه او را بد می کند انسان به طبیعت در حالت طبیعی آزاد است

آموزش و پرورش است که باید مردم را به ملت بدل کند و حسن میهن دوستی را درآنها بپرورد و برهمگانی بودن آموزش و پرورش تاکید می کند و تفاوتهای بین آموزشگاه ها که آدم های ندار و دار جدا از یکدیگر تربیت شوند دوست ندارد در تربیت باید یکسان صورت گیرد .

کودکان باید تنها بازی نکنند باید گروهی بازی کنند همه را به سوی هدفی یگانه به دور رقابت را در آنها بر انگیخت.پدران و مادرانی که در خانه به آموزش فرزندان می پردازند باید آنها را در اینگونه بازی ها شرکت دهند. 

کار تربیت: دگرگونی کردن واصلاح نیست بلکه پروراندن و شکوفاندن توانایی های است که در سرشت و نهاد اوست. آزاد گذاشتن کودک و فعالیت اوست.

روسو به طبقه خاصی از جامعه نمی اندیشد. و می نویسد باید انسان را برای انسان بودن تربیت کرد .... آنچه باید به کودکان آموخت یک علم بیشتر نیست و آن علم به وظایف انسان است.

 سه استاد تربیت

1) طبیعت 2) اشیاء 3 ) انسانهای دیگر اگر این ها با هم یکی شوند تربیت صورت می گیرد واین سه طبیعت را باید اصل بگیریم

راه درست تربیت روسو

از راه طبیعت است و اولین کار مربی شناخت کودک و قانونهای طبیعی رشد می باشد .

تربیت آماده شدن برای زندگی است .

نخستین گام تربیت روسو : تربیت منفی است 1) تجربه پیرامون 2) پرورش حواص از راه بازی و ورزش

 از 12 سالگی به بعد آنچه را که از راه حواس آموخته به مفهوم در آورد.

آموزگار خوب از نظر روسو

کسی نیست که درکمترین زمان بیشترین را می آموزد بلکه کسی است که شوق به آموختن و فهمیدن را در شاگرد بر می انگیزد هدف آموزش وپرورش انباشتن اطلاعات نیست بلکه بکار آورن توانایی اندیشیدن و فهمیدن است. نخستین کار مربی باید شناختن کودک و قانون های طبیعی رشد او باشد.

آموزگار یک کودک باید همسال خود او باشد. هر آموزگار هم باید یک کودک را تعلیم دهد و تربیت کند.

برترین جنبه انسان بر حیوانات: وجدان اخلاقی یعنی توانایی تشخیص نیک از شر و گرایش به نیکی است

تربیت اخلاقی آموختن اخلاق نیست بلکه فراهم کردن زمینه ای است برای واقعیت یافتن نیکی طبیعت انسان و بیدار شدن و به کار آمدن وجدان اخلاقی