کهن الگوی باد
يكي ديگر از تجليات عنصر مادينة روان در متون حماسي، عنصر « باد » است . يونگ ريشة واژة آنيما را « باد » مي داند و مي گويد: « نام لاتين Animus= روان و Anima= روح، همان واژة Anemos به معناي باد است... در زبان لاتين، يوناني و عربي، نام اطلاق شده به روح، معادل هواي متحرك، وزش باد، نَفَس منجمد ارواح است .
از جلوه هاي آنيمايي باد در اساطير كهن، به اسطوره اي مربوط مي شود كه در آن، زني به نام لي ليت ( Lilith ) به صورت خواهر ناتني يا خواهر دوقلو و ديوسرشت در كنار آدم حضور دارد. لي ليت به عنوان نسخه بدل زنانة اولين مرد است كه از خاك به صورت دوقلو و همسان او آفريده شده است. واژة ليل ( lil ) در زبان سومري به معناي « باد » است. در اين اسطوره، جنبة نرينه به عنوان ، عنصر ساكن و مثبت در نظر گرفته شده و عنصر مادينه، همچون باد متحرك و پوياست .
عنصر باد در اين مفهوم با جنبة آنيمايي و زنانة روان مرد در ارتباط است . ارتباط عنصر باد، با جنبة زنانه از آبشخور انديشه اي در باورشناسي كهن سرچشمه مي گيرد. مطابق اين باورداشت، پديده هاي هستي از پيوند و آميزش پدرانِ برين (=آباء علوي ) با مادران چهارگانه (=امهات اربعه) آب، باد، خاك و آتش پديد آمده اند .
اين چهار عنصر، كه كاركردي مادرانه و زنانه دارند، اضداد و نقيضاني هستند كه از اصلي واحد منتج شده و طبايع گوناگون هستي را تشكيل داده اند. از همين روي، از آن ها به چهار مادر طبايع يا مادران زميني نيز تعبير مي شود .
بنابر انديشه هاي كهن، ارزش و اهميت باد آن چنان بود كه سكايان باستاني آن را نشانة زندگي مي شمردند و در كنار شمشير، كه نشانة مرگ بود، به آن سوگند ياد مي كردند. در فرهنگ هاي باستاني نيز، باد را با جان در پيوند مي دانستند و معتقد بودند كه جان از گونة باد است؛ دمي ايزدي و شگفت است كه در كالبد دميده مي شود و آن را مي جنباند .
در بندهشن « جان، با باد پيوسته » است و در گزيده هاي زادسپرم « دل » جايگاه باد دانسته شده است و باد در اين كتاب، به « جان كه تن را بجنباند » مانند شده است .
ايرانيان كهن، ايزدي به نام باد داشتند و آن را ايزد وايو ( Vayu ) مي ناميدند. اين ايزد، چنان نزد ايرانيان كهن گرامي بود كه يشت پانزدهم از اوستا « رام يشت » در ستايش اين ايزدو سروده شده بود . واژة وايو يا واي، ، تحت اللفظي به معناي فضا يا باد است. بنا بر ادبيات زردشتي، حد فاصل دو جهان تاريكي و روشنايي، جهان اهورايي و اهريمن اهريمني، واي قرار دارد. از اين نظر، واي دو جنبه دارد: يكي جنبة نيك و آن بخش زبرين است كه از آن به « واي وِه » ( واي خوب) تعبير مي شود و از ايزدان زردشتي است. واي ديگر كه بخش زيرين است ، « واي وَتَر » ( واي بد ) نام دارد كه ديو مرگ است و در اوستا با صفت ناآمرزنده توصيف شده است و از راه اوست كه بايد مردگان بگذرند. همين ديو است كه گنا هكاران را مي بندد و به دوزخ مي كشد. وظيفة وايِ بد، جداكردن جان از تن است .
بر همين اساس، در اساطير با دو چهرة متفاوت و ويژگي هايي دوگانه از واي ياد مي شود . در وجه اهورايي، ايزدي است به نام وايِ بِه و در وجه اهريمني ديوي است به نام وايِ بد. از اين دو وجه، كاركردهاي دوگانه اي نيز برعهده دارند. وايِ بِه در ابر باران زا زندگي پديد مي آورد و وايِ بد در طوفان مرگ و نيستي به وجود مي آورد .
اين كاركردهاي دوگانه با نمادشناسي يونگ نيز قابل تأويل است. بنابر نظر يونگ، وقتي سخن از باد به ميان مي آيد، كاركردهاي زنانه و كهن الگوي مادينة هستي بازتاب مي يابد . اين كهن الگو، به واسطة دوقطبي بودن خويش، در دو وجه مثبت و منفي به ايفاي نقش مي پردازد . سوية مثبت آن، زاينده، پرورنده و زندگي بخش است و سوية منفي آن، هلاك كننده و مرگ آفرين. اين دو جنبه، به خوبي در اسطورة وايِ خوب و وايِ بد نشان داده شده است. سوية مثبت اين عنصر، به باور انسان اساطيري، مرز بين زنده بودن و نبودن را معين كرده و به واسطة اينكه پرتكاپوترين عنصر هستي است، نماد حركت، جان بخشي و زندگي بخشي دانسته شده است .
بنا بر اسطورة تولد و زندگي زردشت، اهورامزدا، جوهر تن زردشت را در عالم مينو آفريد و از طريق باد و ابر و باران به گياهان منتقل كرد تا از طريق شير گاواني كه در ميان آن گياهان چرا كرده اند، وارد تن پدر و مادرش شود . بنابراين، باد نيز، همچون دو عنصر آب و گياه، با كاركردي مادرانه و زنانه در تولد و پرورش زردشت نقش ورز است.
در سام نامه، جنبة مثبت باد كارايي دارد. در اين منظومه، سخن از تندبادي به نام « باد مراد » به ميان مي آيد. اين باد، كشتي را به حركت درمي آورد و راه يك ماهة سام را در يك روز سپري مي كند و آنان را به ساحل خرم و مرغزاري سرسبز مي رساند .
سوية منفي باد نيز در باورهاي اساطيري در قالب طوفان هاي مرگ بار، مخرب و هراس انگيز به تجسم درآمده است .
نخستين تجلي از جنبة مخرب باد و توفان در اساطير ايراني، در داستان جمشيد ديده مي شود كه از پديدآمدن باران و برف و تگرگي سهمگين به نام مهركوشان (ملكوسان ) توسط ديو مهيب مهركوش (ملكوس) سخن گفته مي شود. در بندهشن، دربارة اين ديو چنين آمده است: « پس چون هزارة اوشيدر به سر رسد، ملكوس سيج سرشت،... به پيدايي رسد. به جادو ديني و پري كامگي، سهمگين باراني را كه ملكوسان خو انند، سازد . سه سال به زمستان، آنكه سردترين است... با بي شمار برف و تگر گآفرينيِ نابودگر، آن گونه همة مردم، مگر اندكي از او نابود شدند » .
در گزيده هاي زادسپرم نيز، از ديو باد در شمار ياران اهريمن سخن گفته مي شود كه به همراه ساير ديوان براي بيماركردن مادر زردشت و كشتن فرزندش به سوي او مي روند و دوغدو، مادر زردشت، كه در اين زمان زردشت را باردار بود، از تب و درد به رنج مي افتد . بنابر اين اسطوره، دوغدو تا زمان زايش زردشت با نوري همراه بود. ديوان براي دشمني با اين فره، سه آفت را كه عبارت بود از زمستان، بيماري و دشمنان ستمگر بر دوغدو فرستادند .
در اساطير بين النهرين نيز، از وجود ديوي سخن گفته مي شود كه بادهاي شني صحرا را با خود مي آورد و كسي را كه ستايشش نكرده بود، نابود مي كرد .
بنابراين، سوية منفي و ويران گرانة باد، عموماً به شكل طوفان و تگرگ و سرماي مخرب و نابودگر به نمايش درمي آيد و خنكي و سردي و سرما و برف از جلو ههاي آنيمايي و ناخودآگاهي باد است. سخن گفتن از سرما به اين سبب است كه در اساطير، مكان روح سرد است و روح و مرگ، همچنان كه با تاريكي، با سرما نيز مربوط مي شوند. اين سرما و خنكي كه شاعر از آن در شعر خود سخن مي گويد، حاصل غوطه وري در دنيايي ماورايي است .
يكي از جلوه هاي عنصر سرما و باد، كه با آنيماي منفي روان ارتباط مي يابد، در منظومة جهانگيرنامه ديده مي شود . جهانگير براي نجات طوس از دام مليخاي جادوگر (نماد آنيماي منفي) به قلعة او در كوهي در شهر موصل مي رود. جهانگير در اين مسير، با سرما و باد سخت رو به رو مي شود .
بنابراين، باد و سرماي سخت نيز از كارگزاران منفي و اهريمني است كه در نمادشناسي يونگ با آنيماي روان و ناخودآگاهي در ارتباط است و مي تواند به منزلة نمادي زنانه رمزگشايي شود. اين كهن الگو مي تواند تجلي مثبتي نيز داشته باشد.
چنان كه در ماجراي پايان زندگي كيخسرو و جاودانه شدن او و همراهانش، مي توان به اين كاركرد نمادين باد و سرما اشاره كرد . كيخسرو در سفر بي بازگشت خود از برف و سرماي سختي سخن مي گويد كه اين سرما، چند تن از پهلوانان همراه او را در كام خود فرومي برد .
در هفت خوان اسفنديار نيز، زماني كه او با زن جادوگر رو به رو مي شود، سخن از باد و گردي سياه به ميان مي آيد و اين نكته، بيا نگر ارتباط آنيما و روح با باد و سردي و تاريكي است. زن جادوگر نيز نماد آنيماي منفي روان اسفنديار است و رويارويي با او، تجلي جدال خودآگاهي و ناخودآگاهي. ازهمين رو، در اين ستيزه، باد و سياهي حضور مي يابند.
در شهريارنامه، زماني كه شهريار در عنبر دز، سياه زنگي را مي كشد و مرجانة جادو ظاهر مي شود، بادي سخت شروع به وزيدن مي كند. اين سرما و باد نيز، به وجه ناخودآگاهي و آنيماي منفي روان شهريار مربوط مي شود .
در سام نامه نيز، تجلي خاتورة جادو به شكل باد است : « كه خاتوره آمده ز ره هم چو باد » و او براي افسون سام از باد و صاعقه و تندباد كمك مي گيرد .
در گرشاسب نامه نيز، در نبرد گرشاسب و نريمان با تورانيان، تركان باد سخت و تگرگي ايجاد مي كنند .
باد، و نمادينگي نيروي نامرئي جان در آفرينش
عنصر نمادين ديگر طبيعت، باد است . باد - بر خلاف خاك كه پر حجم ترين و بي تحرك ترين عنصر طبيعت است - پرتكاپوترين و در عين حال، نامرئي ترين عناصر طبيعت به شمار مي رفته است - از همين جهت است كه شباهت عجيبي با " جان " مي يابد؛ نيرويي ناپيدا كه در باور انسان اساطيري، مرز بين زنده بودن يا نبودن را معين كرده است و بارزترين نمود بيروني آن در " حركت " تجسم مي يافته است .
در ديدگاه جاندارانگارانة انسان ازلي، باد كه مي وزيده است و با وزش گاه نرم و گاه خشن خود همه چيز را به تحرّك وا مي داشته است، جوهري از " جان " بوده كه در اجزاي " بي جان " طبيعت دميده مي شده است.
تشبيه زندگي بخشيدن به جسم خاكي انسان توسط خداوند، به روحي از حيات كه چون نسيمي، در بيني اين موجود بي جان، جان مي آفريند، در تورات نيز نمادي از همين پيوند مفهومي است: "خداوندِ خدا پس آدم را از خاك زمين سرشت و در بيني وي روح حيات دميد و آدم نفسِ زنده شد" ( سفر پيدايش، باب دوم، آيات 15 و 17 ) مضموني كه در قرآن مجيد نيز به صورت دميدن روح خدايي در گل وجود آدمي تكامل يافته است ( سورة ص/ 72 ، سجده/ 9، مؤمنون/ 14 ، حجر/ 29 ) .
در اساطير ايراني نيز اين بن مايه موجود است. در بندهشن از پيوند بين جان و باد - كه آن را هجدهمين آفريدة هرمزد خوانده است - ياد شده است .
زادسپرم نيز جايگاه باد را در " دل " مي داند و آن را به " جان كه تن را بجنباند " تشبيه كرده است .
در ريگ ودا نيز ارتباط بين جان و باد نشان داده شده است (ماندالاي دهم، سرود 90 ).
رسيدن باد به مقام " ايزدي " در اساطير ايراني [ ايزد وَيو ] نيز، در تكامل فرض همين نقش جاندارپندارانه براي اين عنصر طبيعي است. باد، اين چالاك مزداآفريد ( وات پهلوي )، كه در يشت ها از او با صفت " پيروز " [ بي پروا و دلير ] ياد شده ( رشن يشت، بند 6 )، از همراهان مهر فراخ چراگاه به شمار آمده و در ونداديد ( فرگرد 19 ، بندهاي 16 و 13 ) با عنوان " دختر زيباي اهورامزد " ستوده شده است، از مينويان برجسته در آيين زرتشتي و از جلوه هاي مقدس تأثير نيروهاي ايزدي در جريان زندگي گيتيانه است.
زادسپرم، جاندارترين تصوير را از " مينوي باد " ارائه مي كند: " مينوي باد به شكل مرد در زمين پيدا شد؛ روشن، بلند و به آيين [متناسب ]، موزه اي چوبين به پاي داشت ... و باد همة زمين را يكسره فرا وزيد و آب را بغلتانيد و به اطراف زمين افكند. "
توفان، سوية هراس انگيز و مخرب نمادينگي باد
باد نيز مانند ساير آخشيجان ها، چهرة دومي دارد كه سوية هراس انگيز و مخرب اين گوهر طبيعي را به نمايش مي گذارد و به عنوان مظهر خشم و قهر ايزدي شناخته مي شود كه بارزترين جلوة آن در اسطورة جهاني " توفان " ديده مي شود .
در اساطير بين النهرين، از تأثير ويرانگر بادها در طوفاني كردن و برآشفتن تيامت يا همان درياها ( آب هاي شور ) ياد شده است .
تلفيق دو عنصر باد و آب، مهم ترين عوامل انگيزاننده را در اسطورة توفان شكل مي دهند.
در اساطير بين النهرين ( به ويژه در شكل بابلي آن در حماسة گيلگمش )، اسطورة توفان، سومين اسطورة پايه اي به شمار مي آيد. در اين داستان، گيلگمش كه از مرگ انكيدو اندوهگين است و به دنبال راز بي مرگي دشت ها را مي نوردد، پس از مخاطرات بسيار، سرانجام نياي خود " اوتناپيش
تيم " ( Utnapishthm ) را مي يابد كه همتاي بابلي قهرمان سومري توفان، " زيوسودرا " ( Ziusudra ) است . اوتنا از روزگاري مي گويد كه خدايان مصمم شده بودند، به وسيلة توفان، تخمة حيات را نابود كنند؛ بي آنكه دليل اين اتفاق بيان شود. آنگاه " اعا " ( Ea ) به او آموزش مي دهد كه يك كشتي بسازد و " تخمة همه موجودات زنده " را به داخل آن بياورد . در پي آن توصيف روشني از توفان مي آيد. " آداد " ( Adad ) رعد مي زند، " نرگل " ( Nargel ) ستون هاي دروازه هايي كه جلوي آب هاي اقيانوس هاي زبرين را فراگرفته است، از جا برمي كند، " آنون ناكي " ( Anunnakkū ) با مشعل ها زمين را شعله ور مي كند؛ خدايان خود مي هراسند و چون سگان، كنار ديوار آسمان گوشه مي گيرند... توفان، پس از شش روز و شش شب، در هفتمين روز فرومي نشيند و كشتي بر كوه " ني سير " ( Nisir ) به گل مي نشيند. اوتنا پس از هفت روز سرنشينان را از كشتي بيرون مي فرستد، قرباني مي دهد و انليل ( Enlil ) [ از مهمترين خدايان بين النهرين و خالق " طوفان سهمناك " ] به اوتنا و زنش همچون خدايان بي مرگي عطا مي نمايد .
رخداد طوفان، مقدمة آغاز عصر تازه اي در حيات جهان است ( عصري درخشان، پس از دوره اي تاريك ) و خشم جوهري موجود در عنصر طبيعي " باد " ( محرك توفان )، با توجه به تجانس معنايي " باد " و " جان " ، نمايندة خشم نهفته در جان طبيعت است كه فناپذيري و نابودي را تعليل مي كند و به همين دليل، قهرمان توفان - كسي كه بر شورش اين جان گيتيانه چيره شده است - به بي مرگي مي رسد يا عمري دراز فراطبيعي كسب مي كند.
شكل توحيدي اين بن مايه، در فرهنگ عبراني ، در توفان عصر نوح ديده مي شود. منتهي در اين روايت، خشم خداوند به دليل كفر و گناه آدميان است و كشتي نوح نيز، پناهگاهي براي حيات مي شود كه او تخمه هاي بهترين جانداران را در آن گرد مي آورد و نوح نيز كه قهرمان اين آزمون بزرگ است، به بي مرگي نزدي ك مي شود و عمري هزارساله مي يابد .
در ديگر روايات مربوط به پيامبران بني اسراييل، جلوه هاي ديگري از قهر و عذاب الهي كه معمولاً با دگرگوني عناصري از طبيعت تحقّق مي يابد، يكي هلاك قوم ثمود، به علّت ابرام بر بت پرستي و نپذيرفتن پيام " صالح " ، و ديگري سنگسار شدن و غرقه گشتن قوم " لوط " در آب سياه ، به علّت فرورفتن در گناه و هرزگي مي باشد. رخداد توفان يكي از مهمترين مضامين موجود در كتب عهد عتيق است .
مي توان گفت: اسطورة توفان ، بن مايه اي جهاني و با انتشاري وسيع است . نمونه هايي از اسطورة توفان در اساطير ، كهن ترين و بدوي ترين اقوام مختلف جهان، از جمله در اساطير بوميان هاوايي ، سرخ پوستان قبايل آزتك ، چين باستان ، حتي هند ، آفريقا و ... ديده مي شود .
در اساطير ايراني، بن ماية توفان در داستان جمشيد ديده مي شود . مطابق روايت ونديداد (فرگرد دوم)، پس از افزايش جمعيت مردمان و رمه ها، و تنگ شدن زمين، جمشيد قلمروي قوم آريايي را به جانب نيمروز فراخ م يكند و در پايان هزارة هوشيدر، پس از زمستان سخت " مَهركوشان " ( mahrkushan ) - زمستان و توفان هولناكي كه توسط ديو مهيب " مَهركوش " ( " ملكوس " پهلوي ) پديد مي آيد و زمين را به مدت سه سال دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد مي كند و همة آفريدگان را به نابودي مي كشاند - " ور جمكرد " را كه بهشت آسايش و بي مرگي است، به اشارة اهورامزدا برپا مي دارد تا بهترين نمونه هاي حيات را در آن گرد آورد. جمشيد نيز كه قهرمان عصر توفان است، به بي مرگي نزديك مي شود و عمري هزارساله مي يابد، تا اين كه ، به تاوان گناهي كه از او سر مي زند، جاودانگي را از كف مي دهد.
توفاني نيز در متون اسلامي به عهد تهمورث نسبت داده اند كه مقتبس از طوفان عبري است. بيروني در ذكر تاريخ توفان نوح، يادآوري مي كند كه ايرانيان و هنديان و چينيان چنين توفاني [ كه زندگي بشر را دچار توقّف و آغاز دوباره كرد ] را به كلّي منكرند، اما مي افزايد كه فارسيان نيز بر اين اعتقادند كه توفاني به وقوع پيوسته، اما اوصافي كه براي آن ذكر مي كنند، با آنچه در كتب انبياي يهود آمده، متفاوت است.
بنابر روايت بيروني، ايرانيان مي گويند كه اين توفان در شام و غرب، و در عهد تهمورث رخ داد و در همة زمين عموميت نيافت و جز امم قليلي در آن غرق نشدند و به ممالك شرق نرسيد، چراكه حكيمان اين ديار، ابني هاي مانند هرمين [ اهرام ] كه در مصر است، در برابر آن برپا نمودند .
علاوه بر اسطورة توفان، همچنين تجسم نيروي مخرّب باد، در چهرة موجودي فراطبيعي و ديو صفت، از ديگر جلوه هايي است كه از چهرة دوم نمادي نگي اين عنصر طبيعي در اساطير به جا مانده است . در وندیداد اوستا ، از راندن " ديو باد " (ديو و ات) توسط اهورامزدا ياد شده است .
در گزيده هاي زادسپرم نيز از " ديو باد "، در شمار ياران اهريمن سخن مي رود كه اهريمن او را با صد و پنجاه ديو، چون ديوان " درد " و " تب " براي بيمار كردن مادر زرتشت و كشتن فرزندش - وقتي كه زرتشت را باردار بوده است - به سوي او مي فرستد و " دوغدو " (مادر زرتشت) از باد و تب و درد به رنج گرفتار مي آيد .
روايت پهلوي نيز، در داستان روان گرشاسپ، از فريفتن باد توسط ديوان كه همة دار و درخت را بركنده، تاريكي را استوار كرده بود، سخن مي گويد و از چيرگي گرشاسپ بر باد و پيمان بستن او با اين عنصر، تا به زير زمين رود و نگاهداري آسمان و زمين را كه هرمزد به وي سپرده بود، عهده دار شود .
در دينكرت نيز ( كتاب نهم، فصل پانزدهم، بخش دوم ) آمده است كه گرشاسپ باد نيرومند را آرام ساخت تا به جاي اينكه به جه ان گزندي برساند، آن را مجبور كند كه به آفريدگان سود برساند. اين كتاب، در مورد كيخسرو نيز چنين روايت مي كند كه او را باد به شكل اشتري درآورده، مهار كرده و بر آن سوار شده بود ( دينكرت ، كتاب نهم، فصل بيست و سوم ) .
متون مانوي نيز باد را يكي از پنج عنصر ظلماني ( شر ) به شمار آورده اند .
در اساطير بين النهرين نيز از ديوهايي ياد شده است كه بادهاي شني ويرانگر را در صحاري به تكاپو وامي دارند و همچنين از بادهاي شروري ياد مي شود كه در جنگ هاي " انزو " ( anzu ) و خداي " نينورته " ( ninurta ) ، ويراني و و شرارت به بار مي آورند .
در تورات نيز از باد شديد بياباني، به عنوان عامل مرگ انگيزي كه جان جوانان را مي گيرد، به بدي ياد شده است ( عهد عتيق، كتاب ايوب، باب اول، آية 19 ).
يكي از مشهورترين داستان هاي پيرامون ديو باد، داستان " اكوان ديو " در شاهنامه است. در اين داستان، گوري شگفت انگيز در رمة اسبان كيخسرو پديدار مي شود كه اسبان را به خاك مي اندازد. اين حيوان خارق العاده، رنگ زرد يا طلايي و خطوط سياهي بر سطح بدن خود دارد كه آن را از ديگر چهارپايان ممتاز مي كند:
همان رنگ خورشيد دارد درست سپهرش به زرآب گويي بشست
يكي بركشيده خط از يال اوي ز مشك سيه، تا به دنبال اوي...
درخشنده زرين يكي باره بود به چرم اندرون زشت پتياره بود
اما هيچ تير و شمشيري در اين حيوان كارگر نيست و توانايي تغيير ماهيت خود را دارد، چنانكه هرگاه در تنگنا قرار مي گيرد، خود را به صورت باد درمي آورد؛ تندبادي كه مي تواند هر مانعي را از سر راه خود ريش هكن كند. تهمتن خسته و ناكام به خواب مي رود و اكوان، او را از زمين برمي گيرد و مثل برگ كاهي در مسير تندباد، به هوا مي برد و از آنجا به دريا پرتاب مي كند. رستم شناكنان خود را به كرانه مي رساند و در نبردي دوباره، اين بار موفّق مي شود، سر ديو را از تنش جدا كند.
اكوان همان ديو باد است؛ نكته اي كه فردوسي خود نيز در مشابهت اين موجود فراطبيعي و عنصر باد، بدان اشاره مي كند:
- چهارم بديدش گرازان به دشت چو باد شمالي برو برگذشت
- چو باد از خَم خام رستم بجست بخاييد رستم همي پشت دست
- جز اكوان ديو، اين نشايد بدن ببايستش از بار تيغي زدن
داستان اكوان ديو نيز از جمله داستان هايي بوده است كه در متون خداي نامه ها وجود نداشته اند و فردوسي احتمالاً آن را از منبع جداگانه اي استحصال كرده است .
اين داستان اصلي چيني دارد و بي ترديد مقتبس از اسطورة " روح باد " در اساطير چيني است. در اساطير چيني " فئي لين " ( Feilin ) ، ديو باد است كه شكل گوزن و دم مار دارد، به اندازة پلنگ است و مي تواند باد را به هر گونه اي به وزش در بياورد و مانند اكوان توانايي تغيير شكل دارد؛ هنگامي كه به صورت پيرمردي درم ي آيد، ردايي زرد بر تن دارد و زماني كه شكل كيسه اي به خود مي گيرد كه باد از آن به بيرون مي وزد، به رنگ زرد و سفيد است.
به گفتة كوياجي، داستان اكوان قطعاً از افسانة فئي لين چيني اخذ شده است . فردوسي خود نيز به اين اقتباس آگاه است و حقيقت اين ديو را به زبان حكيمي چيني آشكار مي كند:
چنين داد پاسخ كه داناي چين يكي داستاني زده ست اندرين ...
دنیای پیش از طوفان بزرگ
در انجیل مسیحیان و تورات یهودیان دوران تاریخی پیش از طوفان با رانده شدن اولین زن و مرد از بهشت خداوند آغاز میشود، بر این پایه روند آفرینش با طوفان بزرگ دچار توقف میشود و به غیر از نوح و پسران و همسرانشان آفریدگان دیگر در جریان توفان بزرگ از میان میروند. بر اساس گاهشماری اوشر این دوران هزارو ششصد و پنجاه وشش سال به طول انجامیدهاست: از آفرینش یا رانده شدن انسان که در سال چهار هزار و چهار پیش از میلاد مسیح بوده تا توفان بزرگ که در سال دو هزار و سیصد و چهل و هشت پیش از میلاد مسیح اتفاق افتادهاست. بخشهای داستان دربرگیرندهٔ افسانههای انجیلی معروفی همچون آفرینش آدم و حوا و هابیل و قابیل و نوادگان آنها میباشد.
نویسندگانی مانند ویلیام ویستن و هنری موریس نگره (تئوری)های سرگرمکننده ای دربارهٔ دوران پیش از تاریخ دارند.
- مردم در آن دوران بیشتر عمر میکردند. چیزی بین هفتصد تا نهصد و پنجاه سال
- جمعیت زمین خیلی بیشتر از دوران پس از توفان بزرگ بودهاست
- ابر و باران وجود نداشتهاست و زمین توسط مههایی که از آن بیرون میآمدند آبیاری میشدهاست.
- غولها و انسانهای غول پیکر در کنار انسانهای معمولی زندگی میکردند.
فسیلهای کوه پیکر جانوران زمینی و دریایی در بیشتر اکتشافات سدههای پیشین به عنوان شواهدی که در کتاب مقدس از آنها به عنوان هیولاهای پیش از طوفان یاد شدهاست معرفی میشدند.
زمین شناسی طوفانی
زمینشناسی طوفان ( Flood geology ) یا زمینشناسی آفرینش ( Creation geology ) یا زمینشناسی طوفان نوح ( Diluvial geology ) تلاشی است برای تفسیر و تطبیق ویژگیهای زمینشناختی زمین هماهنگ با اعتقاد به طوفان جهانی که حرف به حرف آن طور که در سفر پیدایش، ۶ الی ۸، بیان شدهاست. در اوایل قرن ۱۹ ام میلادی زمین شناسان طوفان ( Diluvial geologists ) این فرضیه را ساختند که ویژگیهای سطحی خاصی، شواهدی برای طوفانی جهانی است که متعاقب با دورانهای زمین شناختی اولیه بوده؛ بعد از تحقیقات و بررسیهای بیشتر به توافق رسیدند که این ویژگیها حاصل سیلابهای محلی یا یخچالهای طبیعی هستند. در قرن ۲۰ ام میلادی، آفرینشگرایان زمین جوان، زمینشناسی طوفان را به عنوان اندیشهای گران [یا غلوآمیز] در مخالفتشان با فرگشت دوباره زنده کردند، و آفرینش شش-روزه وابسته به دوران هلوسین (Helocene) و تغییرات عظیم جغرافیایی در روایت طوفان نوح انجیلی را فرض گرفتند، و تبیینهای آفرینشگرایانهای را برای توالی چینهای سنگها (Sequence of rock strata) به کار گرفتند.
در مراحل اولیه توسعه علم زمینشناسی، فسیلها به عنوان شواهدی مبنی بر سیل زدگیهای گذشته تفسیر میشدند. «تئوریهای زمین» (به انگلیسی: theories of the Earth) قرن ۱۷ ام میلادی مکانیسمهایی را بر اساس قوانین طبیعی، و در مقیاس زمانی گاهشناسی انجیلی پیشنهاد دادند. به مرور که زمینشناسی مدرن توسعه پیدا میکرد، زمینشناسان شواهدی مبنی بر یک زمین کلانسال (An ancient Earth)، و شواهدی ناسازگار با این تصور که زمین یک سری سیل و دگرگونی بزرگ (به انگلیسی: Cataclysm) را پشت سر گذاشته باشد، یافتند، که متاخرترین چنین رویدادهایی میتوانست منتسب به روایت طوفان سفر پیدایش باشد.
داستان طوفان سومریان و بابلیان
قدیمترین نوشتهای که تاکنون دربارهٔ داستان طوفان به دست آمده، سنگ نوشتههاییاست که از سومریان و بابلیان باستان یافت شدهاست. این سنگ نوشتهها در سه هزار سال پیش از میلاد مسیح نوشته شدهاند، به همین دلیل سومریان و بابلیان پیشتر از دیگر ملتها، داستان طوفان را نگاشتهاند. طوفان در سنگنبشتههای سومری، به نام زیوگیدو است.
رویدادهای داستان طوفان سومری و بابلی با رویدادهای داستان طوفان نوشته شده در تورات، تا حدودی هماهنگ است؛ زیرا در داستان سومری و بابلی، آمدهاست که کشتی طوفان با قیر اندود شد و سازنده کشتی، خود قهرمان طوفان است. این توصیف در سفر پیدایش در تورات نیز آمدهاست. در هر دو سند آمدهاست که خدایان، شخصی را از روی دادن طوفان آگاه کردند و او با افراد خانوادهاش در یک کشتی نشسته و از جانوران، از هر کدام جفتی در آن نهاده و از طوفان رهایی یافتند. همچنین در هر دو روایت، مدت طوفان هفت روز دانسته شدهاست. در دوره طوفان، زیوگیدو یا زیودسورا به پیشگاه آن خدای آسمان و انلیل رئیس خدایان، قربانی کرده و آنها را پرستش میکند. در دیلمون، انو و انلیل به زیوگیدو زندگی جاویدان میبخشند. معنی لغوی زیوگیدو دیدن زندگیاست. در این متن از این که چرا انکی تصمیم به نابود کردن بشر گرفته بود، سخنی نرفتهاست.
چگونگی داستان طوفان در اسناد بابلی، که جدیدتر از اسناد سومریاست، با طوفان سومری اندکی اختلاف ظاهری دارد. نام خدایی که به قهرمان طوفان دستور ساختن کشتی داده در الواح سومری انکی ولی در سنگنبشتههای بابلی و آشوری نام او ایشتار نوشته شدهاست.
زیودسورا هم در اساطیر بابلی و آشوری، اوتاناپیشتیم است. ایئا از خدایان باستان سومر بودهاست که نسل آدمی را از طوفان میرهاند. چون بعل از گناهکاری آدمیان در زمین خشمگین میشود، و از شهر شوریپک کینه به دل میگیرد، با فرستادن طوفان، شهر شوریپک را ویران کند، و آدمیان گناهکار را بکشد.
در این هنگام، ایئا از تصمیم بعل آگاه میشود و با شتاب به اوتاناپیشتیم که پادشاه بابلیان بود و مردم او را به نیکی میشناختند، رفته و او را از خواست بعل آگاه میسازد. آنگاه ایئا به اوتاناپیشتیم فرمان میدهد که یک کشتی بزرگ بسازد و اندرون و بیرون آن را با قیر اندود کند؛ آنگاه خود با خانوادهاش و یک زوج نر و ماده از هر جانور در آن کشتی درآورد تا انسانها و جانوران از طوفان رهایی یابند. اوتاناپیشتیم، به پیروی از ایئا کشتی را ساخته، آنگاه طوفان آغاز میشود.
هفت شب و هفت روز، آسمان باران میبارد و از دریاها و چشمهها آب میجوشد و روی زمین را آب فرامیگیرد؛ و همه انسانها و جانوران جز آنها که در کشتی اوتاناپیشتیم درآمدهاند، نابود میگردند. پس از هفت شبانهروز، طوفان میایستد و آبها در زمین فرومیروند؛ و اوتاناپیشتیم، از پنجره کشتی کبوتری به بیرون میفرستد و کبوتر برای او از خشکی نشانی میآورد. پس از آن کشتی، بر فراز کوهی مینشیند و سرنشینان آن، در سرزمین میانرودان از کشتی پیاده میشوند، و از فرزندان ایشان، سومریان و بابلیان و دیگر اقوام پدید میآیند.
در میان داستان حماسی گیلگمش که در حدود دو هزار و پانصدسال پیش از میلاد، در الواح سومری نوشته شده، اشارهای به داستان طوفان سومری و بابلی شدهاست؛ در آن داستان، یعنی داستان حماسی گیلگمش، میان گیلگمش و اوتاناپیشتیم دیداری روی میدهد، گیلگمش چگونگی رخ دادن طوفان بزرگ را از اوتاناپیشتیم میشنود. گیلگمش برای دیدار اوتاناپیشتیم از جنگل و دریاها گذشته و در جزیرهای در وسط دریا با او دیدار میکند؛ اوتاناپیشتیم آنچه در طوفان بر وی گذشتهاست، برای گیلگمش روایت میکند.
داستان طوفان عبرانیان
به دلیل همانندی بسیار رویدادهای طوفان نوح در تورات و طوفان سومری و بابلی، سرچشمه داستان طوفان در تورات را روایتهای سومری دانستهاند. البته داستان طوفان در تورات، با شرح بیشتری نوشته شدهاست. ظاهراً عبرانیان، به نوشتههای سومری و اکدی دست یافته و نام نوح، یکی از قهرمانان قدیم خود را، جانشین نام اصلی کردهاند. بابهای ششم تا هشتم، سفر پیدایش به طوفان نوح میپردازد.
روایت تورات در کتاب پیدایش چنین است: «و خداوند دید که شرارت انسان در زمین بسیار است، و خیالهای دل او، دائماً شرارت است؛ و خداوند متأسف شد که انسان را بر زمین ساخته بود، و در دل خود محزون گشت؛ و خداوند گفت انسان را که آفریدهام، از روی زمین محو سازم، انسان و بهایم را، حشرات و پرندگان هوا را، چونکه پشیمان گشتم از ساختن ایشان.»
خدا نوح را که در نظر التفات یافته بود برگزید و به او دستور داد که کشتی را بسازد. کشتی از چوب کوفر ساخته شد و بیرونش به قیر اندود گشت. طول کشتی سیصد ذراع، عرضش پنجاه ذراع و ارتفاع آن سی ذراع بود. همچنین خدا به نوح دستور داد که جانوران پاک، هفت جفت و از جانوران ناپاک یک جفت به کشتی بیاورد. با روی دادن طوفان، نوح با خانوادهاش به کشتی وارد میشود؛ تا این که سرانجام کشتی بر کوهی نشست. آنگاه نوح و خانوادهاش به زمین تازه پا گذاشتند.
بنا به روایت تورات، پسران نوح که از کشتی بیرون آمدند، سام و حام و یافث بودند. نوح سیصد و پنجاه سال پس از طوفان زندگی کرد و در تمام عمر، نهصد و پنجاه سال عمر داشت.
نوح پیامبر به فرمان خدا این کشتی را ساخت تا خود، خانواده خود، کسانی که به وی ایمان آورده بودند و نمونهای از هر حیوان را از پیامدهای طوفان نوح نجات دهد. بر اساس تورات و قرآن، نوح پیامبر دستور ساخت کشتی بزرگی را از سوی الله (یهوه در تورات) دریافت کرد که ساخت آن سالها طول کشید، کشتی میبایست آنقدر بزرگ میبود که علاوه بر آدمیان (خویشان و پیروان نوح) از همه گونه جاندار، جفتی نیز در کشتی جای بگیرد تا بعد از پایان سیل بزرگ ادامه حیات بر روی زمین ممکن باشد. کشتی بعدها بر روی قله کوه آرارات نشست. هنوز برخی از باستانشناسان به جستجو برای یافتن بقایایی از این کشتی ادامه میدهند. در بین تمدنهای میانرودان نیز داستانی مشابه وجود داشتهاست.
این داستان در بخشهای ۶ تا ۹ کتاب پیدایش، اولین کتاب از تورات یهودیان، کتاب مقدس مسیحیان و قرآن (سورههای ۱۱ و ۷۱) آمده و نسخههای دیگری از آن نیز دیگر منابع دیده میشود.
داستان طوفان اسلامی
داستان طوفان در سورههای چندی از قرآن آمدهاست. داستان نوح در قرآن، همانند داستان نوح در تورات است و در عین حال اختلافاتی نیز وجود دارد. در تورات، داستان بسیار مفصل و یکجا آمدهاست؛ در قرآن، داستان پراکنده، مکرر و بسیار مختصر است. در تورات، داستان به شیوه اسطوره و داستان بیان شدهاست.
اما در قرآن، پس از بیان روایت نوعی پند و عبرت نیز در آن بیان گشتهاست. اما در روایت اسلامی، در تفاسیر قرآن و کتب تاریخی و قصص أنبیا، مانند تاریخ طبری، این داستان بسیار مفصل آمدهاست؛ به قدری که از تورات نیز مفصلتر است یا از دیگر کتابهای یهود نظیر هاگادا بهره بردهاست.
در قرآن تصریح شدهاست که کسانی از مشرکین، به نوح آزار میرسانند؛ اما نوح به خدا دعا کرد. خدا به او دستور داد که یک کشتی بسازد. نوح کشتی را میساخت، در حالی که قوم او، وی را مسخره میکردند. در قرآن، همچنین اشاره به فرزند ناصالح نوح رفتهاست که به کشتی درنیامد و هلاک شد. جعفر صادق میگوید: در کشتی نوح ۸ جفت از جانداران جا داده شدند که این هشت جفت چهار نژاد اهلی هستند که عبارتند از: گاو، شتر، گوسفند و بز. ممکن است این جمله به این بپردازد که طوفان نوح منطقهای بوده. همچنین کلمهٔ (ارض) در قرآن میتواند به عنوان سرزمین تعبیر شود. اگر این عقیده درست باشد ممکن است طوفان نوح ۲۹۰۰ سال قبل از میلاد به وقوع پیوسته باشد زیرا شواهد امروزی نشان میدهد که در ۲۹۰۰ سال قبل از میلاد طوفان و سیلی در عراق رخ داده که باعث تخریب شهرها شده.
داستان طوفان یونانی
اسطوره یونانی طوفان چنین است که زئوس خدای بزرگ قوم هلن، رئیس خدایان آن گروه، پس از آفرینش انسان پشیمان گشت و از کارهای او خشمناک گردید؛ پس خواست که ایشان را در زمین نابود کند، به دریاها، رودها و چشمههای زمین دستور داد طغیان کنند، و به آسمان هم فرمان داد که ببارد تا طوفان سختی ایجاد شود و نسل ایشان از بین بروند؛ ولی در این وقت، پرومته پیش از روی دادن طوفان از خواسته زئوس آگاه شد و بیدرنگ به دکالیون و زنش پیرا دستور داد برای نجات آدمی و جلوگیری از نابودی نسل انسان، یک کشتی بسازند و هنگام رخ دادن طوفان بر آن سوار شوند تا از طوفان رهایی یابند. دکالیون و پیرا، بر کشتی ساخته شده سوار گشتند، و پس از آن طوفان پدید آمد و آسمان به شدت بارید و دهروز، جهان را آب فراگرفت و به جز دو نفر کشتینشینان، همه انسانهای زمین غرق شدند. پس از مدتی، آبها فرورفتند و آسمان از باریدن ایستاد و کشتی دکالیون و پیرا، بر قله کوهی نشست و آن دو باقیمانده، به خشکی درآمدند. پس از پایان طوفان، دکالیون به پیشگاه زئوس قربانی کرد. زئوس به او و همسرش دستور داد که سنگهایی پشت سرشان بیندازند. سنگهایی که دکالیون انداخت تبدیل به مردان شدند و سنگهایی که پیرا انداخت تبدیل به زنان شدند. یکی از پسران ایشان هلن نام داشت که یونانیان از آنها به وجود آمدند.
داستان طوفان ایرانی
داستان طوفان و چگونگی روی دادن آن در متون دینی زردشتی و داستانهای اساطیر باستانی ایران نیز آمدهاست. داستان طوفان در کتاب وندیداد اوستا چنین آمدهاست که میان اهورامزدا و اهریمن جنگی درگرفت. اهورامزدا برای نابود ساختن اهریمن خواست در زمین طوفان سختی بفرستد، ولی میخواست انسان را رهایی دهد و نگذارد که انسانها از بین بروند.
از این رو، اهورامزدا به جمشید آگاهی داده و به وی دستور میدهد: «ای جمشید، در این جهان خاکی، سرمای سختی خواهد شد، سرمای سختی که از آن نابود گردند، در آن برف بسیاری خواهد بارید، از فراز کوهها تا رود اردوی. ای جمشید، از سه جای جانوران خواهند گریخت. نخست از آنچه ترسناکترین جایها هستند، دوم آنچه در فراز کوهها هستند، سوم آنچه در دریاهای ژرف در خانههای استوار هستند. پیش از سرما، این سرزمین سرسبز است؛ آن را برف بجنباند و سپس ای جمشید برف آب شده و این جهان خاکی را ویران کند. همان جهانی که مردمان آن جای پای گوسفندان را میبینند؛ چنین جهان از طوفان آب ویران گردد. پس ای جمشید، غاری بساز که درازا و پهنای آن چون یک میدان اسب باشد. تخمه جانوران بیشه و ستور و مردم و مرغان و آتش سرخ را در آنجا ببر… در آنجا بهاندازه مسافت هزار قدم انبار کن؛ آنجا بازاری بساز که در آن سبزیها باشند و خوراکی که فاسد نشود. در آنجا خانهها بسازد، با اتاقها و ستونها و دیوارها و حصارها. آنجا تخمه تمام بزرگترین و بهترین و نیکوترین مردان و زنان زمین را ببر و تخمه بزرگترین و زیباترین جانوران را، آنجا تخمه بلندترین و خوشبوترین گیاهان و درختها را ببر، و تخمه خوشبوترین و نیکوترین خوراک را، تا وقتی که مردم در غار هستند، جفتجفت و دو به دو باشند تا نسل ایشان بماند.»
خداوند جمشید را از وارد کردن این افراد بازمیدارد: کوژسینه، کوژپشت، ستمگر، درویش، فریبدهنده، بخیل، بددین، و کسی که دندانهایش بدترکیب است.بنا به رواتی نیز داستان غار که در کتاب اوستا به آن اشاره شده است با یافته های باستان شناسان در درین کویو در ترکیه همخوانی دارد.
جمشید فرمان اهورامزدا را پیروی کرده و چنین غاری را ساخت. وندیداد، یک روز آن غار را یک سال دانستهاست.
بعضی از زرتشتیان، باور دارند که، غار جمشید و آنچه که در آن از انسان و حیوانات برده شده، امروز نیز محفوظ مانده و تا پایان جهان محفوظ خواهد ماند. این عقیده زرتشتیان بیشتر به داستان اصحاب کهف در قرآن شبیهاست.
داستان طوفان چینی
منابع زیادی در مورد افسانهٔ طوفان باستانی در ادبیات چین باستان وجود دارد. بعضی از آنها اشاره به طوفانی جهانی میکنند در حالیکه بسیاری دیگر به وقوع طوفانهای منطقهای اشاره دارند:
- شوجینگ یا «کتاب تاریخ» که احتمالاً در حدود ۵۰۰ سال یا بیشتر پیش از میلاد مسیح نوشته شده، در فصول ابتدایی اشاره میکند که امپراتور یائو، مجبور به رویارویی با طوفانی بود که «تا بهشت میرسید» و این موضوع دلیل دخالت دا یو مشهور (مؤسس سلسله ژیا در چین) به ماجرا و کنترل اوضاع توسط او شد. ترجمهٔ نسخهٔ منتشر شده در سال ۱۹۰۴ از این کتاب، تاریخ وقوع این طوفان را ۲۳۴۸ سال پیش از میلاد مسیح ذکر و سال وقوع آن را مصادف با طوفان مشروحه در کتب مقدس مذاهب ابراهیمی محاسبه میکند. در حقیقت افسانهٔ طوفان رایج در خاور میانه (شامل مذاهب ابراهیمی) به شکل وسیعی به طوفان ذکر شده در لیست شاهان سومری مرتبط است که در حدود ۲۸۰۰ سال پیش از میلاد واقع شدهاست.
- کتاب شانهای جینگ (به معنی مجموعهٔ کوهها و دریاها) اینطور به پایان میرسد که دا یو، فرمانروای چینی، ده سال را به مهار کردن طوفانی سپری میکند که امواج آب آن، بهشت را نیز درنوردیده بودند.
- شوچی، لای ژی، هوآینان ژی، شواِن جی ژی، سیکو کوآنشو، سونگ سی داشو و دیگران، به همراه بسیاری افسانههای مردمی دیگر، همگی به زنی به نام نووا اشاره دارند که دیوار شکستهٔ بهشت را بعد از طوفانی بزرگ ترمیم کرد و با زاد و ولد کردن، انسانها را در زمین پراکندهساخت. نسخههای بسیار متعددی از این روایت وجود دارد.
تمدن باستانی چین که تا نزدیکی دوران معاصر، در اطراف رودخانهٔ زرد و در نزدیکی محلی که امروزه ژیان نامیده میشود، متمرکز بود، همچنین باور داشت که طوفانها و طغیانهای سهمگین در امتداد ساحل رودخانه توسط تعدادی اژدها (نماد خدایان) ایجاد میشدند. این اژدهایان در رودخانه میزیستند و با گناهان و اشتباهات مردم، عصبانی میشدند.
داستان طوفان هندی
ماتسیا (در زبان سانسکریت به معنای ماهی) اولین نمود (نزول از مرحلهٔ بالاتر عرفانی به مرحلهٔ پایینتر) ویشنو است.
بر اساس متونِ ماتسیا پورانا، شاتاپاتو براهمانا (I-۸، ۱–۶)، ساتیاواتا، وزیر پادشاهی باستانی به نام دراویدا، (که بعدها به نام مانو شناخته میشود) در حال شستن دستهایش در رودخانهای بود که ماهی کوچکی به میان دستهای او شنا میکند و از او ملتمسانه میخواهد که جانش را نجات دهد. او ماهی را در تنگی میاندازد که به زودی ماهی رشد کرده و نیازمند جای بزرگتری میشود؛ متعاقباً او ماهی را به خمره، رودخانه و نهایتاً به اقیانوس منتقل میکند. پس از آن، ماهی به او هشدار میدهد که طی یک هفته، طوفانی عظیم رخ خواهد داد که تمامی حیات را نابود خواهد کرد؛ بنابراین مانو، کشتی عظیمی میسازد و ماهی مزبور در پایان طوفان، آن کشتی را به نزدیکی کوهی حمل میکند تا با فروکش کردن طوفان، کشتی در کنار آن پهلو بگیرد. در نتیجه مانو و «دانههای حیات» همراه او، از طوفان نجات پیدا میکنند تا زندگی را در زمین بگسترانند. در فرهنگ مذهبی هندو، «بهاگاواتا پورانا» از آثار ویاسا محسوب میشود که در ابتدای دورهٔ کالی یوگا نوشته شدهاست. (حدود ۳۱۰۰ سال پیش از میلاد مسیح)
داستان طوفان جزایر آندامان
در افسانههای قبایل بومی ساکن در جزایر آندامان، مردمان به دستورهایی که در زمان خلقت به آنها داده شد، بی اعتنا گشتند. پولوگا، (خدای خالق) از دیدار با آنها امتناع و سپس بدون هشدار قبلی، سیلی ویرانگر را به سوی آنها روانه کرد. تنها ۴ نفر از این سیلاب جان سالم به در بردند: دو مرد به نامهای لورولولا و پویی لولا و دو زن به نامهای کولولا و ریمالولا. وقتی این افراد به خشکی رسیدند دریافتند که دیگر آتش ندارند و تمامی موجودات زنده نیز از بین رفتهاند. پولوگا سپس به خلق مجدد حیوانات و گیاهان پرداخت ولی دستورهای دیگری نداد و همچنین آتش را به نجات یافتگان بازنگردانید.
داستان طوفان بومیان اندونزی
در رسوم باتاک، زمین روی پشت مار بزرگی به نام ناگا پادوها قرار دارد. یک روز، مار که از سنگینی این بار بر پشتش خسته میشود، تکانی به خود میدهد و زمین را به داخل دریا میاندازد. اما خدا، باراتا گورو، با فرستادن کوهی به میان آب دخترش را از امواج آب نجات میدهد که تمامی نسل فعلی بشر از فرزندان او بهشمار میروند. زمین بعدتر توسط خدا مجدداً بر روی پشت مار قرار میگیرد.
داستان طوفان بومیان استرالیا
بر اساس باور بومیان استرالیا، در ازمنهٔ رؤیایی، قورباغهای بزرگ تمامی آب موجود بر روی زمین را نوشید و در نتیجه یک دورهٔ خشکسالی بر زمین حاکم شد. (ریشهٔ این داستان بازمیگردد به خشکسالیهای مکرر حوزهٔ آبریز موری-دارلینگ در نیوساوث ولز و ویکتوریا در جنوب شرقی استرالیا. این حوزهٔ آبریز بهطور مکرر دورههای خشکسالی و سیل که در بعضی موارد تا یکسال ادامه پیدا میکنند، را تجربه میکند. دلیل پیدایش این چرخهٔ خشکسالی-طوفان، بازمیگردد به پدیدههای ال نینیو-لانینیا در اقیانوس آرام جنوبی) تنها راه پایان خشکسالی این بود که قورباغه را وادار به خنده کرد. حیوانات از سراسر استرالیا جمع شدند و یکی یکی سعی در خنداندن قورباغه کردند و نهایتاً مارماهی موفق به انجام این کار شد. قورباغه چشمهای خواب آلودش را باز کرد، بدن بزرگش به لرزه افتاد، آرامشی صورتش را فراگرفت، و در نهایت آنچنان خندهای کرد که صدای آن شبیه غرش رعد بود. آب همچون سیلابی از دهان وی جاری شد که عمیقترین رودخانهها را پر کرد و سراسر زمین را فرا گرفت. تنها قلهٔ بلندترین کوهها بیرون از آب، مانند جزایری در دریا نمایان بودند. انسانها و حیوانات بسیاری در آب غرق شدند. پلیکان که تا آن زمان پرهای سیاه رنگی داشت، خود را با خاک سفال به رنگ سفید رنگ آمیزی کرد و با قایقی کوچک بین این جزایر به تردد و نجات پلیکانهای سیاه پرداخت. از آن زمان پلیکانها به یادبود آن سیلاب مهیب، سفید و سیاه ماندهاند.
داستان طوفان پولینزی
همانا بوکادا را بر روی زمین فرستادیم تا نسل انسانهای فریبکار دینگریز و درویش را از بین ببریم تا تلافی سیبی که ادم از روزی ما برداشت را از ان در آوریم و عبرتی برای فرزندان بوکادا باشد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .