تصور كودك از مفهوم قداست خداوند
اين اطلاعات براساس پژوهشي كه گلدمن، يكي از روان شناسان نامي كودك در اين زمينه داشت، به دست آمد.
كودك پيش دبستاني بر اين باور است كه خداوند داراي ويژگي هاي فيزيكي با قدرتي سحرآميز است كه در برابر اعمال بد و ناپسند خشمگين مي شود و تنبيه مي كند. با اين حال بيشتر كودكان خدا را دوست خود مي دانند.
در سال هاي نخست دبستان تا حدود دوازده سالگي ، ترس پيشين كاهش مي يابد و به گونه اي ديگر بدل مي شود كه مربوط به قدرت فوق العاده خداوند است و مي تواند در دنياي ما به صورت معجزات يا واقعه ديگري ظهور يابد. او در گذشته براي بازديد مخلوقات به زمين مي آمد، ولي اكنون در بهشت زندگي مي كند و آن مسايل اتفاق نمي افتد.
بعد از دوازده سالگي ، تصورات غيرفيزيكي و روحاني از خداوند پديد مي آيد. ترس از خدا به جهت قدرت فراگير او نسبت به همه چيز و همه كس، جايگزين گونه هاي پيشين ترس مي شود كه سرآغاز ورود به سطح بالاتر تفكر است.
بنابر پژوهش گلدمن، پندارهای غیر فیزیکی و روحانی از خداوند پس از دوازده سالگی پدید می آید. ترس از خدا به سبب قدرت فراگیر او بر همه چیز همه کس، جایگزین گونه های پیشین تر می شود که سرآغاز ورود به سطح بالاتر اندیشه است.
از آنجا كه مفهوم قداست در نظر كودكان با مفهوم وجودي با اعمال پيش بيني ناپذير و تهديدآميز تبيين مي شود و ترس كودكانه آنان را از چنين وجودي مي توان دريافت، پرسش اول گلدمن از كودكاني كه درباره خدا پاسخ مي دادند، اين بود كه «چرا حضرت موسي ترسيد به سوي خدا نگاه كند؟» تا بدين وسيله تصور كودكان از علت ترس حضرت موسي(ع) از خداوند، به عنوان موجودي مقدس روشن شود كه اين در حقيقت بازتاب احساس آنهاست. در مجموع آنچه در پاسخ ها مطرح شده، با برداشت كودكان از مفهوم خدا و ارتباط او با دنياي فيزيكي مطابقت دارد.
براي كودكان پيش دبستاني ، ترس از خدا به عنوان فردي قدرت مند كه اعمالش پيش بيني ناپذير است، مطرح است. او داراي ويژگي هاي فيزيكي با قدرتي سحر آميز است كه در برابر اعمال ناپسند، خشمگين مي شود و تنبيه مي كند. با وجود اين، بيشتر كودكان خدا را دوست خود مي دانند.
درباره عبادت، اطمينان به وجود دوستانه و محبوب خداوند بايد براي كودكان بيشتر و گسترده تر باشد. شخصيت پيامبران ما را در ايجاد اين اطمينان كمك مي كند. بدين گونه كه آنان به عنوان انسان هايي كه خداوند براي كمك و هدايت ما فرستاده است، معرفي مي شوند.
كودكان سال هاي نخستين دبستان ، بر اساس علايق انسان انگاري، خدا را به عنوان بشري فوق العاده تصور مي كنند، ولي برخلاف دوره پيشين، اعمال الهي از نظر آنان پيش بيني ناپذير و بي دليل نيست. آن ترس گذشته كاهش مي يابد و به گونه اي ديگري از ترس مبدل مي شود كه مربوط به قدرت سحرآميز خداوند بوده و مي تواند در دنياي ما به صورت معجزات يا واقعه ديگري ظهور يابد. او در گذشته ها براي بازديد مخلوقات خود به زمين مي آمد، ولي اكنون در بهشت زندگي مي كند و ديگر آن مسائل اتفاق نمي افتد. احساس گناه نسبت به برخي اشتباه هاي خاص، به ترس از خدا مربوط است و از اين رهگذر، خدا به عنوان يك تنبيه كننده به چشم مي آيد كه سرانجام روزي خدا انسان را بازخواست مي كند.
تا حدود 12 سالگي ، همان برداشت هاي ديني درباره تقدس ادامه مي يابد و در اين زمان است كه تصورات فيزيكي به تدريج جاي خود را به عقايد غيرفيزيكي و روحاني مي دهد. ترس از خدا، به جهت قدرت فراگير او نسبت به همه چيز و همه كس، جايگزين گونه هاي پيشين ترس مي شود كه اين سرآغاز ورود به مرحله اي بالاتر است.
سؤال ديگري كه براي روشن تر شدن مفهوم قداست پرسيده شد، اين بود: « چرا زميني كه حضرت موسي(ع) روي آن ايستاد، مقدس بود؟»
كودكان تا هشت سال ، در پاسخ هاي خود دچار سردرگمي و آشفتگي مي شدند كه ناشي از توجه آنان به طبيعت زمين و تقيّد به معاني تحت اللفظي است. آن زمين مقدس است، زيرا در آن گل و سبزه روييده است. برخي نيز بيان داشته اند كه مقدس بودن آن به دليل تماس با خداست كه اين حالت مقدس نيز از طريق تماس فيزيكي قابل انتقال است.
گروه ديگري كه در محدوده سن 8 تا 12 سال قرار دارند ، تقدس يك مكان را به دليل حضور خدا مي دانند كه اين مسئله بيشتر با توجيه اي فيزيكي همراه است و گاهي نيز مكاني به دليل رخ دادن معجزه مقدس مي شود.
از حدود 12 سالگي به بعد ، اين توضيح ها قالبي غير فيزيكي و روحاني پيدا مي كند. اين حضور خداست كه مايه تقدس اشيا يا مكان ها مي شود، بدون آنكه اين حضور و ارتباط، صورتي فيزيكي داشته باشد. بنابراين، در مجموع مي توان به اين نتيجه رسيد كه درك نسبتاً درست و واقع بينانه از داستان هاي ديني، پس از دوازده سالگي صورت مي گيرد و پيش از آن درك چنين مفاهيمي، همراه با مشكلات و نارسايي هاي فراوان است.