سعادت و شادكامي در اسلام، ساختاري دو مؤلفه­اي دارد: يكي، «نشاط» و ديگري، «رضا». اين از اصول موضوعه اين مقاله مي­باشد كه در جاي خود ثابت شده است (معین، 1380، ص 247). مراد از رضامندي، احساس خرسندي از مجموع زندگي، و مراد از نشاط نيز سرزندگي، بشاشي و پويايي در مجموع زندگي است (علمی، 1382، ص 29). در توضيح اين امر بايد گفت كه ساختار شادكامي از يك سو، بايد با تعريف سعادت، و از سوي ديگر، با واقعيت‌هاي زندگي متناسب باشد. معادل شادكامي در ادبيات اسلامي، سعادت است. در ماهيت سعادت، دو مفهوم اساسي وجود دارد: كه يكي، «خير» و ديگري، «سرور». بنابراين، مي‌توان گفت كه سعادت، تركيبي از خير و سرور است. بر اين اساس، سعادت وقتي حاصل مي‌شود كه از يك سو، رَوَند زندگي، بر خير مبتني باشد و از سوي ديگر، با سرور و خرسندي همراه باشد. پس سعادت، حالتي است پايدار از زندگي خوب (خير) و شاد (سرور). (سعادت= زندگي خوب + زندگي شاد) (میرهاشمیان، 1377، ص 82).

اگر بخواهيم زندگي خير، و خير بودن زندگي را در عينيت آن به وضوح ببينيم، بايد ابعاد مختلف زندگي را بررسي كنيم. زندگي از يك منظر به دو بخش «رويداد»ها و «تكليف»ها تقسيم مي‌شود. مراد از رويدادها، حوادث و رخدادهاي خوشايند و ناخوشايند زندگي، و مراد از تكليف‌ها، قوانين و وظايف بايدي و نبايدي زندگي است. بنابراين، زندگي خير آن است كه همه اين ابعاد چهارگانه بر خير مبتني باشند؛ چه نعمتي كه بايد از آن استفاده نمود (خوشايندها) يا نقمتي كه بايد آن را تحمل كرد (ناخوشايندها)، و چه امر لذت‌بخشي كه بايد آن را ترك كرد (نبايدها) يا كار محنت‌آوري كه بايد آن را انجام داد (بايدها). از مجموعه اين چهار موقعيت در ادبيات دين،‌ با عنوان «قضا» ياد مي‌شود. بر اساس متون ديني، واكنشي كه انسان بايد در برابر قضاي الهي داشته باشد، رضامندي است و اين به سبب آن است كه قضاي الهي بر خير مبتني است، از اين رو هر چهار موقعيت ياد شده زندگي، خير مي‌باشند و بر همين اساس، انسان بايد از آن راضي باشد. رضامندي در هر كدام از اين ابعاد، نام مخصوصي دارد، از اين رو رضامندي به «شكر» در خوشايند، «صبر» در ناخوشايند، «انجام» بايدها (طاعت) و «ترك» نبايدها (ترك معصيت) تحليل مي‌شود (محمدی ری شهری، 1384، ص 137).

اما مؤلفه نشاط نيز در تعريف، با سرور، هماهنگ است. سرور و لذت، عامل تحقق نشاط است. تحليل انواع مختلف متون ديني نشان مي‌دهد كه نشاط به دو بعد مادي و معنوي تقسيم مي‌شود. انسان موجودي دو بعدي است، از اين رو نشاط او نيز دو بعد دارد. به همين علت است كه در رواياتِ قلمرو نشاط مشاهده مي‌شود كه با هر كليدواژه‌اي كه اين مسئله مطرح شده، به هر دو بعد مادي و معنوي انسان پرداخته است (براتی، 1388، ص 164).

از آنچه گذشت روشن شد كه شادكامي در اسلام دو جزء اساسي دارد كه عبارت‌‌اند از: رضا و نشاط. رضا به چهار بخش (شكر، صبر، طاعت و ترك معصيت) و نشاط به دو بخش (لذت مادي و لذت معنوي) تحليل مي‌شود. بنابراين، شادكامي، ابعاد شش‌گانه دارد. در متون ديني براي هر كدام از ابعاد شش­گانه شادكامي كه در حقيقت، ابعاد مختلف زندگي انسان هستند، عواملي مطرح شده كه در جاي خود مهم و قابل توجه‌اند. برخي از اين متون با ادبيات سعادت، و برخي ديگر با ادبياتي متناسب با اجزاي اساسي شادكامي، يعني رضا و نشاط و سرور، و برخي نيز متناسب با ابعاد شش­گانه وارد شده­اند. عوامل هر كدام از دو جزء اساسي شادكامي نيز خود بر يك نظريه مبتني است؛ خيرباوري، پايه نظري رضامندي، و لذت­بري، پايه نظري نشاط مي­باشد (پسندیده، 1389، ص 54).

مسئله­اي كه اينجا مطرح است اينكه فراتر از مؤلفه­ها، اساس شادكامي بر چه نظريه­اي مبتني است و چه چيزي مي­تواند مبناي شادكامي را از ديدگاه اسلام تبيين كند؟ آيا مي­توان ريشه مشتركي براي هر دو مؤلفه شادكامي يافت؟ آيا مي­توان به نظريه­اي جامع دست يافت كه در ساحتي بالاتر از مؤلفه­ها، هر دو بعد شادكامي را تحت پوشش خود قرار دهد؟ آنچه در اين بحث درپي آن هستيم، پايه نظري كلاني است كه در ساحتي بالاتر از پايه نظري رضامندي و نشاط قرار گيرد و هر دو را تبيين كند (پسندیده، 1389، ص 55).