شادکامی
انسان، از لحظه ای که به دنیا می اید تا آن دمی که از دنیا می رود، در تلاش است که خوش بخت و شادکام باشد «اریک فروم» (پسندیده، 1389، ص 38).
شادکامی، خوشحالی، خرسندی و خشنودی کلماتی هستند که از نقطه نظر ادبی، تقریباً دارای بار معنایی مشترکی می باشند، اما از دیدگاه روان شناختی هر کدام پیام متفاوتی را ارائه می دهند. آنچه که در این پژوهش بررسی می گردد، توصیف و تحلیل شادکامی از سه دیدگاه کاملا متفاوت فرهنگی، ادبی و علمی می باشد (براتی، 1388، ص 127).
از هنگامیکه مارتین سلیگمن رویکرد «روان شناسی مثبت نگر» را به جامعه روان شناسی معرفی نمود، تنها ده سال می گذرد و در این مدت کوتاه شاهد به وجود آمدن یک مکتب جدید با نظریه ها، پدیده ها و مفاهیم مختلف بوده ایم. اگرچه این مفاهیم و اصطلاحات امروزی از ابتدای پیدایش دانش بشری، توسط فیلسوفان و دانشمندان یونانی، هندی و ایرانی مورد بحث و چالش بسیار قرار گرفته اند، اما سلیگمن و همکارانش با استفاده از روش علمی و طبقه بندی مفاهیم توانستند مجموعه کاملی از این کلمات را در یک مکتب جدید فکری با عنوان رویکرد مثبت نگر معرفی نمایند (براتی، 1388، ص 142).
بنابراین آنچه که امروز در نظریه های روان شناسی مثبت نگر غرب، در مورد شادکامی، امید، خوش بینی، رضایت مندی، نوع دوستی، سعادت و عشق می بینیم، پدیده ها و کلمات جدیدی نیستند که در ادبیات و فلسفه اصیل ایرانی نوظهور باشند. بنابراین با بررسی اجمالی اشعار شاعران پارسی از جمله حکیم خیام نیشابوری به سهولت می توان به درستی این امر پی برد. فرزانه نیشابور که در اصل ریاضیدان و اخترشناس بود، در آفرینش رباعی، شاعری بی همتا می باشد. خیام در رباعیاتش بارها از کلمات شادمانی، خوشی و شادی استفاده نموده است و شاد زیستن در تمام لحظات زندگی را فلسفه آفرینش می داند (خسروپور و ساردویی، 1380، ص 61).
در سال 2002 میلادی، مارتین سلیگمن با بیان نظریه شادکامی که به مفهوم «اودایمونیا» ارسطو شباهت بسیاری دارد، گام بزرگی را در جهت تعریف شادکامی برداشت. ارسطو شادکامی را در خوب بودن، نیکی کردن و زندگی در سایه آن می دانست و سلیگمن به پیروی از این جمله، شادکامی حقیقی را رسیدن به فراخنای شناسایی و رشد توانایی (کنجکاوی، نیروی حیاتی و قدردانی) در بازی، کار و عشق بیان کرده است (روحانی و معنوی پور، 1388، ص 194). خیام نیز در رباعی زیبایی تعریف خویش را از شادکامی بدین گونه بیان نموده است.
برخیز و مخور غم جهان گذران بنشین و دمی به شادمانی گذران
در طبع جهان اگر وفایی بودی نوبت بتو خود نیامدی از دگران
در این رباعی خیام با اشاره به مقابله با مشکلات و سختی ها در زندگی و مبارزه با افسردگی، آرامش و صبوری را توصیه می کند و شادکامی را حتی برای لحظه ای سودمند می داند.
سلیگمن سه مسیر را برای رسیدن به شادکامی معرفی کرده است. اولین مسیر دلپذیر، شامل تجربه هیجانات مثبت نسبت به گذشته (مانند: بخشش و قناعت) است (آرگاریل، 1385، ص 69). و خیام نیز طریقت اولیه و مطبوع را اینگونه بیان نموده است.
هم دانه امید به خرمن ماند هم باغ و سرای بی تو و من ماند
سیم و زر خویش از درمی تا بجوی با دوست بخور گر نه بدشمن ماند
خیام معتقد است که بخشیدن، روح را آزاد و ترس را از بین می برد. او با اشاره به زود گذر بودن ایام، زراندوزی را عملی بی ارزش می داند.
مسیر دوم از دیدگاه سلیگمن گرمی، نشاط و لذت در زمان حال است (آرگاریل، 1385، ص 70). و خیام نیز با بیان رباعی زیر سفارش به لذت بردن از لحظه به لحظه زندگی می کند.
گر یک نفست ز زندگانی گذرد مگذار که جز به شادمانی گذرد
هشدار که سرمایه سودای جهان عمرست چنان کش گذرانی گذرد
سلیگمن سومین مسیر را خوش بینی و امید درباره آینده می داند (آرگاریل، 1385، ص 70). خیام هم با تاکید بر غیرقابل پیش بینی بودن آینده سفارش به شادکامی و دوری جستن از غمگینی می نماید.
نتوان دل شاد را به غم فرسودن وقت خوش خود بسنگ محنت سودن
کس غیب چه داند که چه خواهد بودن می باید و معشوق و به کام آسودن
در سال 2005 سلیگمن و همکارانش به بررسی ارتباط میان شادکامی و رضایت مندی از زندگی پرداختند. آنها شادکامی را دارای اجزایی سه گانه معرفی کردند که شامل روابط اجتماعی قوی و مطلوب (جزء اجتماعی)، حالتهای خلقی پایدار و شاد (جزء هیجانی) و مثبت اندیشی در تفسیر اطلاعات محیط (جزء شناختی) می باشد (پسندیده، 1389، ص 58).
در قرن نوزدهم پس از جدايي روانشناسي از فلسفه، رويكرد لذتگرايي در آثار روانشناسان به وضوح مشهود بود. هرچند كه لذتگرايي در قرن بيستم در اغلب متون روانشناسي به شكلي خود را نشان داد، اما ترديدي نيست كه رويكرد روانشناسي در هزاره جديد، به ويژه روانشناسي مثبتگرا بيش از آنكه بر رويكرد لذتگرا مبتني باشد، بر پايه رويكرد سعادتگراست (شجاعیان و منفرد، 1380، ص 29).
داينر، لوكاس و اوشي در كتاب «راهنماي روانشناسي مثبتگرا» بيان ميدارند كه از زمانهاي بسيار دور، هميشه اين سؤال مطرح بوده است كه «چه چيزي باعث خوشبختي و بهزيستي ميشود». هر يك از پژوهشگراني كه در اين حيطه به كار پرداختهاند، عوامل و ابعاد خاصي، معرفي كردهاند كه هر فردي كه واجد اين خصوصيات و ابعاد باشد، نسبتي از بهزيستي رواني دارد. روانشناسان در باره معناي اين اصطلاح كمتر سخن گفته و بيشتر به مؤلفهها و عوامل آن پرداختهاند، همان گونه كه اصطلاح سعادت در حوزه مطالعات اسلامي نيز چنين وضعي دارد. دليل آن را نيز در روشن بودن معناي آن نزد مردم ميدانند (رسایی، 1380، ص 76).
آرگايل درباره معناي شادكامي مينويسد: گاهي گفته ميشود كه مفهوم شادكامي، مبهم و اسرارآميز است. اما واضح است كه بيشتر مردم به خوبي ميدانند شادكامي چيست. در زمينهيابيها كه از مردم در باره معناي شادكامي سؤال شده، پاسخ دادهاند كه غالباً شادكامي عبارت است از: بودن در حالت خوشحالي و سرور يا ديگر هيجانهاي مثبت، يا عبارت است از: راضي بودن از زندگي خود (ارگاریل، 1385، ص 67).
وي معتقد است كه مردم اين اصطلاح را كاملاً درك ميكنند و نظر نسبتاً شفافي دارند مبني بر اين كه شادكامي به هيجانات مثبت و رضايت از زندگي مربوط ميشود. البته وي معتقد است كه علاوه بر اين دو جزء، يعني عواطف مثبت و رضايت، جزء سومي نيز وجود دارد كه عبارت است از: فقدان افسردگي و اضطراب يا ديگر عواطف منفي. اين جزء در حقيقت به بعد هيجانها مربوط ميشود. البته از آنجا كه هيجانهاي مثبت و منفي بر اساس تحقيقات، مستقل از يكديگر هستند، نميتوان آنها را در يك جزء، قرار داد. بررسيها نشان داده است كه وجود عواطف مثبت به معناي فقدان عواطف منفي نيست و وجود عواطف منفي نيز به معناي فقدان عواطف مثبت نميباشد. اين يافته، ما را به اين نتيجهگيري رهنون ميسازد كه شادكامي سه قسمت عمده دارد: رضايت، عواطف مثبت و عواطف منفي (ارگاریل، 1385، ص 79).
دينر در هند بوك روانشناسي مثبت مينويسد: بشر زماني به فكر افتاد كه چه چيزي يك زندگي خوب را ميسازد. انديشمنداني كه در اين باره مطالعه كردهاند بر اين باورند كه عنصر اصلي زندگي خوب آن است كه فرد خود را شبيه زندگي و با آن هماهنگ سازد، نه آنكه زندگي را با خواستههاي خود هماهنگ سازد. بهزيستي رواني به عنوان شناخت و ارزيابيهاي مؤثر در زندگي تعريف شده است. اين ارزيابيها شامل واكنشهاي احساسي و هيجاني، مثل قضاوت شناختي از رضامندي است. وي سپس ادامه ميدهد كه رضامندي از زندگي، مفهوم گستردهاي است كه تجربيات خوشايند، سطح پاييني از خلقيات منفي و سطح بالايي از رضايت از زندگي را دربرميگيرد. تجربيات مثبت موجب سطح بالايي از بهزيستي رواني ميشوند، چون يك زندگي رضايتبخش را ميسازند (بیسواس دینر، 2007، ص 142).
متفكران اسلامي نيز به اين بحث پرداختهاند. شايد بتوان اين انديشوران را به دو گروه تقسيم كرد. متفكراني، مانند فارابي، ابنسينا، سهروردي، اخوان الصفا و ملا صدرا در شمار معتقدان به تفسير «غايت غالب» به شمار ميآيند كه سعادت را فقط در اتصال به عقل فعال و استغراق در شهود عالم ملكوت ميدانند و هر چيز ديگري تنها در صورت كمك به اين حالت، در شمار مطلوبات آدمي قرار ميگيرد. در مقابل، متفكراني، مانند خواجه نصير طوسي، ابنمسكويه، محمدمهدي نراقي و ملا احمد نراقي، مدافع تفسير «غالب جامع» از سعادتاند و بر اين باروند كه سعادت، مؤلفههاي مختلف دارد و هر كدام ارزش استقلالي دارند، به گونهاي كه فقدان يكي به سعادت، آسيب ميرساند (غباری بناب و همکاران، 1378، ص 47).
در متون ديني، يعني قرآن و حديث نيز درباره موضوع سعادت به صورت گسترده بحث شده است، از اينرو انديشمندان مسلمان نيز به اين موضوع پرداختهاند كه شايد بيشتر رويكرد اخلاقي داشته باشد. اما با رويكرد روانشناختي، كاظم عليمحمدي در پاياننامه كارشناسي ارشد خود، كه در سال 1388 دفاع شده، به اين موضوع پرداخته است. وي هر چند به شادكامي از ديدگاه اسلام و ساخت آزمون آن پرداخته، اما ساختاري براي شادكامي و نيز چارچوب نظري تعريف شدهاي براي آن ارائه نكرده است. كار نقلي – تحليلي ديگري كه صورت گرفته و تا حدودي به اين موضوع اختصاص دارد، كتاب «رضايت از زندگي» اثر پژوهشگر اين رساله ميباشد كه در سال 1374 چاپ شده است. اين بررسي، هر چند ممكن است نگاهي نو به منابع اسلامي داشته باشد، اما اين نيز ساختار مشخص و چارچوب نظري معين و فراگيري در عوامل ندارد (پسندیده، 1389، ص 51).
با توجه به جايگاه مهمي كه اين موضوع از سويي، در زندگي و از سوي ديگر، در منابع اسلامي دارد، و با توجه به اينكه پژوهشهاي پيشين به ارائه چارچوب نظري مشخصي در اين موضوع نرسيده اند، ضروري است كه با تكيه بر منابع اسلامي، تئوري شادكامي بررسي شود. اين امر در صورت تحقق، ميتواند به فعاليتهاي فردي ـ اجتماعي و حتي سياسي در زمينه ايجاد و تقويت شادكامي جهت دهد و راه را براي تحقق اين امر روشن و هموار سازد. بدون داشتن چارچوب نظري مشخص نميتوان به سببشناسي ناشادكامي و درمان آن همت گماشت (نویدی و عبداللهی، 1380، ص 79).
شادكامي عبارت است از مقدار ارزش مثبتي كه يك فرد براي خود قائل است. اين سازه دو جنبه دارد، يكي عوامل عاطفي كه نمايان گر تجربه هيجاني شادي، سرخوشي، خشنودي و ساير هيجان هاي مثبت هستند؛ ديگري ارزيابي شناختي رضايت از قلمروهاي مختلف زندگي كه بيانگر شادكامي و بهزيستي رواني است. بررسي هاي طولي نشان مي دهند كه شادكامي بر طول عمر مؤثراست(علی پور و آگاهاریس ،2007).از نظر تئوري عقيده بر اين است كه افراد قادرند شادكامي و خوشبختي شان را با كنترل افكارشان افزايش دهند. براي مثال عقيده به اين كه يك نيرو و هدف ماورايي در جهان وجود دارد، مي تواند منجر به شادكامي افراد شود. بر اساس نتايج برخي مطالعات، بين هوش معنوي و شادكامي رابطه مثبت مشاهده شده است(باقری، اکبرزاده و حاتمی، 2011) بنابراین، فعاليت هايي كه همراه با معنويت هستند از قبيل كمك به ديگران و همدردي، مي توانند موجب شادكامي افراد شوند.
در واقع شادکامی اشاره دارد به این که مردم زندگی خود را چگونه ارزیابی می کنند؟ و شامل متغیرهایی از قبیل رضایت از زندگی، رضایت از وضعیت زناشویی، رضایت از کار، فقدان افسردگی و اضطراب و وجود عواطف و خلقیات مثبت می شود(مظفری، 1382). ارزیابی شخص از خود ممکن است به شکل شناختی باشد، مثلا هنگامی که شخص به طور کلی در مورد رضایت از زندگی خود یا جنبه هایی از زندگی مانند تفریحات به قضاوت آگاهانه می نشیند. ارزیابی شخص ممکن است به شکل عاطفی نیز باشد(تجربه هیجانات و خلقیات خوشایند یا ناخوشایند در مواجه با زندگی خود). بنابراین گفته می شود اگر شخص رضایت از زندگی و غالبا خوشی را تجربه کند و فقط گاه گاهی هیجاناتی مثل غمگینی و خشم را تجربه نماید دارای شادکامی ذهنی بالا خواهد بود و بر عکس اگر از زندگی خود ناراضی است و خوشی و علاقه کمی را تجربه نماید بر هیجانات پیوسته منفی مثل خشم و اضطراب را تجربه نماید دارای شادکامی پایین است(مظفری، 1382).
رابطه شادکامی و ورزش
ورزش و تمرین های بدنی به حالت های خلقی مثبت می انجامد اما پیوند میان سلامت جسمانی و شادمانی بسیار پیچیده است دینرو و همکاران (1999) عنوان می کنند در حالی که رتبه بندی های ذهنی از سلامت شخصی با شادمانی همبستگی دارد ، رتبه بندی های سلامت عینی توسط پزشکان این همبستگی را نشان نمی دهد مگر در مواردی که افراد به شدت ناتوان باشند ، ( شهیدی ، 1389 ) .
ویزنبرگ و همکاران ( 1998 ) ، معتقدند که رتبه بندی های ذهنی از سلامت شخصی از صفات شخصیتی مانند روان رنجورخویی و راهبردهای کنار آمدن انکار یا چارچوب بندی مجدد بیشتر از سلامت جسمانی عینی متاثر است ، در افرادی که سطح روان رنجوری بالاست ممکن است از ضعف سلامت خود به شدت شکوه داشته باشند ، اما پزشکان آن ها از لحاظ جسمانی سالم ر تبه بندی می کنند .
برعکس ، شخصی که پزشک او را کاملاً بیمار می داند ممکن است گزارش کنند که احساس کاملاً خوبی دارد زیرا این افراد ضعف سلامت جسمانی شان را انکار یا چارچوب بندی مجدد می کنند . همچنین هیجان های مثبت به ما امکان می دهد تحمل خود را در برابر درد افزایش دهیم ، ( شهیدی ، 1389 ) .
به جز افرادی که به شدت ناتوانند ، بیشتر مردم با مشکلات سلامت خود نسبتا سریع سازگار می شوند و خود پنداره از سلامت خود را پرورش می دهند که با سطح شادمانی آن ها همسو است به هر حال مجموعه ای از شواهد فزاینده وجود دارد که نشان می دهد شادمانی می تواند از طریق تاثیر گذاری در سامانه ایمنی برسلامت موثر باشد .
سامانه ایمنی افراد شاد موثرتر از افراد ناشاد کار می کند . وضعیت جسمانی و میزان سلامتی فردی که شامل فعالیتهای سالم برای حفظ تندرستی چون تغذیه مناسب و فعالیت بدنی کافی و نیز وضعیت دلخواه ظاهری بدن و سلامت مزاجی در شادکامی فرد تاثیر دارد ، ( شهیدی ، 1389 ) .
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .