نظریه اخلاقی زیگموند فروید
فروید روانکاو معروف اطریشی قرن نوزدهم مهم ترین و جنجالی ترین نظریات را پیرامون شخصیت ارائه داده که بخش عمده آن همچنان اعتبار علمی خود را حفظ کرده است، فروید معتقد است که انسان محکوم سرنوشت خویش است و سرنوشت هر کسی را نیازها و تمایلات سرکوب شده و عقده ها و ناکامی ها می سازد.
تثلیث روانی
مبنای همه نظریات فروید پیرامون شخصیت انسانی بر تثلیث روانی قرار گرفته است، در نظر او شخصیت آدمی و دستگاه روانی او از سه بخش متمایز بنام شعور خودآگاه (concious) و شعور ناخودآگاه (ANCON CIOUS) و شعور برتر یا وجدان (Concience) تشکیل شده است، شعور خودآگاه یا خود (ego) مصدر رفتار آگاهانه و معرّف شخصیت اجتماعی فرد بوده و در رابطه با واقعیات ملموس روزانه قرار دارد، ضمیر ناخودآگاه بخش اعظم دستگاه روانی شخصیت را میسازد و از حیطه اراده و آگاهی خارج بوده و منبع تمامی قوای روانی و عامل محرکه خود و فراخود (وجدان) میباشد لکن همواره تابع اصل لذت بوده و قدرت آن از غریزه و انرژی جسمی (libldo) منشاء میگیرد، شعور برتر یا فراخود نماینده باطنی ارزشهای اخلاقی است که توسط خانواده و جامعه به کودک آموخته میشود.
شعور ظاهری یا خودآگاه چون فراخود پس از ولادت بتدریج در کودک شکل مییابد و پیوسته در صدد ایجاد هماهنگی بین تمایلات نهاد و واقعیات اجتماعی میباشد تا حرمت و پرستیژ فرد را حفظ نماید، بر عکس ضمیر ناخود آگاه یا نهاد (child is father of the man) که در بدو تولد تمام شخصیت کودک را تشکیل میدهد و کانون انرژی جنسی و سپس همه عقدهها و تمایلات سرکوب شده غریزی میباشد که از طفولیت در آن پنهان شده و بطور ناخودآگاه در بزرگسالی بر رفتار او تاثیر میگذارد و به همین جهت فروید میگوید، کودکی پدر بزرگسالی است. (I-D)
عقده
عقده مجموعهای از امیال و افکار مرتبط بههم میباشد که به علت عدم مقبولیت و برخورد با موانع اخلاقی و اجتماعی به بخش تاریک ضمیر ناخودآگاه رفته و باعث جانبداری نامعقول و ابراز عواطفغیر منطقی فرد نسبت به برخی امور میشود، عقدهها با اشکال اولیه نمیتوانند ظاهر شوند بلکه همواره با اشکال مبدّل و دگرگون شده و سمبولیک در صفحه وجدان یا شعور خودآگاه ظاهر میشوند مثلاً پسری که از پدر خود متنفر است تنفر او واپس زده میشود و به شعور مخفی میرود و به صورت تنفر از معلم ظهور میکند و جابجا میشود و یا آن که انرژی جنسی سرکوب شده و غیر مقبول تصعید شده و در راههای مقبول و اجتماع پسند مصرف میشود، بدین طریق روان با استفاده از ابزارها و وسائلی بنام مکانیسمهای دفاعی در صدد جبران و گشایش عقدههای خویش بر میآید تا خود را با محیط سازگاری دهد. مکانیسمهای دفاعی طرق غیر ارادی و ناخودآگاه برای کاهش تنشهای ناشی از ناکامی و محرومیت میباشد.
مراحل رشد شخصیت
با توجه به این که تمامی فعالیتهای دوران کودکی بر محور غرائز بویژه نیروی جسمی قرار دارد، رشد و تشکل شخصیت از نظر فروید در چهار مرحله تحقق مییابد که این مراحل عبارتند از: مرحله دهانی، (Oralstage) مرحله مقعدی، (anal stage) مرحله آلتی، (PHALIOSTAGE) مرحله جنسی. (Genital stage) سه مرحله اول از تولد تا ۵ سالگی طی میشود، اگر کودک در مراحل سهگانه فوق برای ارضاء تمایلات غریزی خود دچار محرومیت یا تنش و محرومیت شود در همان مرحله تثبیت میگردد و عوارض ناهنجاری آن بر شخصیت تاثیر میگذارد، در اواخر دوران کودکی عقده اودیپ در پسران و عقده الکتری در دختران ظاهر میشود، در این مرحله پسر بطور ناخودآگاه تمایل جنسی شدیدی به مادر خود پیدا میکند که از ابراز علاقه شدید او پیدا میشود، و در مقابل پدرش را رقیب و خصیم خود مییابد، بر عکس دختر تمایل جنسی شدیدی به پدرش داشته و مادر را رقیب و خصیم خود میبیند. در نتیجه بزرگترین تعارض روانی کودک عقده فوق میباشد که عدم حل آن باعث انحراف جنسی و اخلاقی میشود، البته اغلب این تمایل در مرحله جنسی (بعد از بلوغ) متوجه جنس مخالف میشود و بصورت ازدواج جبران میگردد.
فروید مجموعه غرائز را در دو غریزه مرگ و زندگی خلاصه میکند، غریزه زندگی (eros) حافظ حیات است و ریشه در لیبیدو دارد، اما غریزه مرگ تباه کننده حیات و مبنای همه خصال خشونتآمیز و پرخاشگرانه و جنگ و خودکشی میباشد، غریزه حیات در مسیر خود همواره با مانع برخورد میکند و در نهایت مغلوب غریزه مرگ میشود به همین جهت هر کسی به طور ناخودآگاه تمایل به مرگ دارد زیرا غایت زندگی مرگ و نابودی است.
تئوری فروید اگر چه در زمینه شناخت ناخودآگاه و کشف تأثیر آن بر رفتار و مکانیسم های دفاعی تحول بزرگی در روان شناسی ایجاد کرده و روانکاوی را بنا نهاده لکن از جهات دیگر موجب سوء تفاهمات و شبهات زیادی شده است، لذا ذیلاً به چند انتقاد وارده بر نظریه فروید پیروان شخصیت انسانی اشاره می نمائیم:
1ـ تثلیث روانی فروید اساس علمی و تجربی ندارد، نشریات دانشمندان بر وحدت و هویت واحد روانی دلالت داشته و حداکثر می توان برای فرد دو خود قائل بوده که یکی واقعی و دیگری پنداری و خیالی است.
2ـ غریزه جنسی وقتی در مقابل غریزه گرسنگی، غضب و پرخاشگری یا تمایلات آزادی خواهی و آرمان گرائی قرار می گیرد بشدت تضعیف می شود، بسیار کسان بودند که در جهت وصول به اهداف عالی حیات یا دفاع از ناموس و میهن خویش از شهوات جنسی بسادگی چشم پوشیده و بدین شیوه سرآمد روزگاران و مجسمه فضیلت شده وصیت شجاعت علمی و سیاسی آن ها در دنیا پیچیده از جمله خود فروید.
3ـ از کجا معلوم که نظریه فروید خود بازتابی از عقده های درونی او نباشد و یا حداقل نوعی مکانیسم دفاعی و تصعید عقده های جنسی او باشد چنان که شاگردش یونگ به آن اشاره کرده که فروید برای انتقام از مسیحیت که هم دشمن یهود بوده و هم دشمن غریزه جنسی، دست به ابداع این نظریه زده است، اگر بنا باشد تمام تجلیات عالی انسان واکنش های تغییر شکل یافته تمایلات غریزی منکوب شده باشد در این صورت نظریه شخصیت فروید هم محکوم به همین حکم بوده و فاقد اعتبار می باشد.
4ـ وجود تمایل جنسی در کودک از نظر تحقیق علمی و تجربی عملی مردود است، اگر چه کودک از سنین سه سالگی به هویت جنسی خود پی می برد اما فاقد هر نوع انگیزه زنده جنسی به جنس مخالف یا لذت جوئی جنسی از خود می باشد.
5ـ فروید اساس شخصیت هر فرد را بر تمایلات پنهان در ضمیر ناخودآگاه و گذشته هر فرد قرار می دهد در حالی که تجارب علمی و عملی دلالت دارد که نقش شعور خودآگاه از یک طرف و آینده نگری و توجه به آمال و ایده آلها نیز حتی گاهی بیش ازگذشته فرد بر ساختار و رفتار شخصیت او مؤثر می باشد.
رشد اخلاقی از دیدگاه فروید:
در دیدگاه فروید، «فراخود» بخش اخلاقی شخصیت به شمار می رود.
از نظر فروید کودکان بین ۳تا ۶سالگی دستخوش تعارض عاطفی شدید می شوند که در پسران عقده ی ادیپ و در دختران عقده ی الکترا نامیده شده است.
در نتیجه همانند سازی با والد همجنس (درونی کردن ارزش ها و رفتارهای او) فراخود شکل می گیرد، به عبارت دیگر پسران و دختران ،در تلاش برای حل عقده ی ادیپ و الکترا، رفتارها و ارزش های اخلاقی خود را ازطریق فرآیند درونی کردن، با ارزش ها ی رفتارهای والدین همجنس منطبق می سازند.
همانند سازی در پسران قویتر از دختران است درنتیجه وجدان اخلاقی مردان قویتر است. وجود فراخود، به منزله داشتن معیارهای اخلاقی در درون فرد است که دائما وی را درجهت ارزیابی درست و نادرست هدایت میکند.
زماني كه پزشكان و دانشمندان طرفدار نظريه رشـد اخـلاق بـه نقـش محـيط در شكل گيري آن ابراز نظر كردند، زيگموند فرويد با ارائه نظريه خود تحت عنـوان الگوهاي شخصيت از وجود نهاد (مركز غرايز) در فطرت و سرشت اوليـه انسـان سخن مي گفت، خود يا ايگو را دومين سازمان شخصـيتي دانسـت و اخـلاق يـا وجدان را در سومين ركن شخصيت ذكر كرد، كه براثـر تربيـت والـدين و كـن و نكن آنها در سالهاي اوليه كودكي شكل مي گيرد.
احساس گناه فروید
سیگموند فروید یکی از اولین روانشناسانی بود که رفتار اخلاقی را در معانی گناه و دیگر هیجان ها توضیح داد. او فرض کرد که انرژی اخلاقی نتیجه سرکوب تکانه های جنسی است. درباره سن 3 سالگی فروید ادعا کرد کودکان به طور جنسی جذب والد جنس مخالف می شوند و در خصومت(hostile) با والد همجنس می شوند. این آن چیزی است که عقده ادیپ (اگر کودک پسر باشد) و یا عقده الکترا (اگر کودک دختر باشد) به آن گفته می شود. به این خاطر که کودکان می فهمند که این هیجان ها را نمی توانند ابراز کنند، آن ها این تکانه ها را سرکوب می کنند و این انرژی را برای سائق رفتار اخلاقی استفاده می کنند.
وقتی کودکان تعارض های ادیپی یا الکترایی را حل کنند، آن ها با والد همجنس همانند سازی می کنند، و این به نوبه خود سبب می شود رفتار اخلاقی والدینشان را درونی کنند. تخلف از قانون اخلاقی منجر به گناه و اضطراب می شود. اگرچه محققان رشته رشد کودک با این موضوع موافقند که اجتناب از احساس گناه در رفتار اخلاقی نقش دارد اما بیشتر آن ها این طور فکر نمی کنند که احساس گناه ناشی از سرکوب جنسی یا تکانه های خصومت است. آن ها فکر می کنند گناه در نتیجه عدم تایید والدین از رفتار غلط کودکان است. والدینی که بر تادیب سقراطی تکیه می کنند (استفاده از استدلال در تربیت کودک، بویژه گفتن اثرات مضر رفتارهای مشخص به افراد دیگر)، به طور خاص کودکانی را پرورش می دهند که قوانین اخلاقی را درونی کردند و وقتی از آن قوانین تخلف می کنند، احساس گناه می کنند.
انتقاد وارده بر نظریه فروید
فروید معتقد است که انسان محکوم سرنوشت خویش است و سرنوشت هر کسی را نیازها و تمایلات سرکوب شده و عقدهها و ناکامیها میسازد. تئوری فروید از جهاتی موجب سوء تفاهمات و شبهات زیادی شده است، که به نقد و بررسی آن میپردازیم.
تئوری فروید اگر چه در زمینه شناخت ناخودآگاه و کشف تاثیر آن بر رفتار و مکانیسمهای دفاعی تحول بزرگی در روانشناسی ایجاد کرده و روانکاوی را بنا نهاده لکن از جهات دیگر موجب سوء تفاهمات و شبهات زیادی شده است، لذا ذیلاً به چند انتقاد وارده بر نظریه فروید پیروان شخصیت انسانی اشاره مینمائیم:
هویت واحد
تثلیث روانی فروید اساس علمی و تجربی ندارد، نشریات دانشمندان بر وحدت و هویت واحد روانی دلالت داشته و حداکثر میتوان برای فرد دو خود قائل بوده که یکی واقعی و دیگری پنداری و خیالی است.
تضعیف غریزه جنسی
غریزه جنسی وقتی در مقابل غریزه گرسنگی، غضب و پرخاشگری یا تمایلات آزادیخواهی و آرمانگرائی قرار میگیرد بشدت تضعیف میشود، بسیار کسان بودند که در جهت وصول به اهداف عالی حیات یا دفاع از ناموس و میهن خویش از شهوات جنسی بسادگی چشم پوشیده و بدین شیوه سرآمد روزگاران و مجسمه فضیلت شده، وصیت شجاعت علمی و سیاسی آنها در دنیا پیچیده از جمله خود فروید.
بازتاب عقدههای درونی
از کجا معلوم که نظریه فروید خود بازتابی از عقدههای درونی او نباشد و یا حداقل نوعی مکانیسم دفاعی و تصعید عقدههای جنسی او باشد چنان که شاگردش یونگ به آن اشاره کرده که فروید برای انتقام از مسیحیت که هم دشمن یهود بوده و هم دشمن غریزه جنسی، دست به ابداع این نظریه زده است، اگر بنا باشد تمام تجلیات عالی انسان واکنشهای تغییر شکل یافته تمایلات غریزی منکوب شده باشد در این صورت نظریه شخصیت فروید هم محکوم به همین حکم بوده و فاقد اعتبار میباشد.
تمایل جنسی در کودک
وجود تمایل جنسی در کودک از نظر تحقیق علمی و تجربی عملی مردود است، اگر چه کودک از سنین سه سالگی به هویت جنسی خود پی میبرد اما فاقد هر نوع انگیزه زنده جنسی به جنس مخالف یا لذتجوئی جنسی از خود میباشد.
شعور خودآگاه
فروید اساس شخصیت هر فرد را بر تمایلات پنهان در ضمیر ناخودآگاه و گذشته هر فرد قرار میدهد در حالی که تجارب علمی و عملی دلالت دارد که نقش شعور خودآگاه از یک طرف و آیندهنگری و توجه به آمال و ایدهآلها نیز حتی گاهی بیش از گذشته فرد بر ساختار و رفتار شخصیت او مؤثر میباشد.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .