انسان از نظر قرآن از دو بعد ساختمان مادي يعني پيكـر انسـان و بعـد متافيزيـك يعني حقيقت روح و انديشه يعني سكوي پرواز فكر، تشكيل شده است. اين ابعاد در جهات مختلف منظم شكل گرفتهاند تا انسان بتواند به همه خواسته هاي مادي و معنوي خود پاسخ گويد.

جنبه مادي انسان سرشـت يـا غريـزه اسـت و جنبـه غيرمادي روح ميباشد. در خطبه هاي امام علي (ع) سرشـت بـا غريـزه متـرادف بكار رفته اند . در كتاب معراج السعاده، انسان اينگونـه بـه تصـوير كشـيده شـده ست كه؛ وجود انسان تحت تاثير چهار قوه يا قواي اربعـه يعنـي عقـل، شـهوت، غضب و وهم است، شهوت هاي انسان جهت بقاء، غضب جهـت دفـع مضـرات خارجي و وهم جهت فهميدن امور جزيي و عقل جهت ادراك حقايق عالم است. از اينجا روشن است كه انسان مظهر قواي مخالف و صفات متقابل است؛ از ايـن رو مظهر اسماء متقابله الهيه به او اختصاص داده شده است.

انسان خليفه االله است و اخلاقيـات از روح بـه انسـان عـارض شده است. متفكر اسلامي استاد مطهري ميگويد؛ انسـان در قـرآن، تنهـا موجـود ممتازي است كه اين امكان و توانايي را دارد كه در چارچوب يك سلسله قـوانين قراردادي رفتار نمايد. اين قـوانين قـراردادي از آن نظـر كـه از طـرف يـك مقـام صلاحيت دار وضع ميشود و به انسان تحميل مـيشـود، بـه آن تكليـف گوينـد (تكليف همان اخلاق و اخلاقيات بوده و انجام اعمالي است كه بـا ويژگـي هـاي فطرت انسان مطابقت دارد).

شرايط تكليف بر پنج اساس است كه عبارتند از:

1 -بلوغ جسـماني

2-عقـل

3- اطلاع و آگاهي (يادگيري)

4 -قدرت و توانايي

5 -آزادي و اختيار.

ستاد مطهري اعتقاد دارند: در مرحله اي از مراحل جنيني ماده ناخود آگاه اسـت. با دميدن روح الهي ماده خود آگاه ميشود كـه پـس از تولـد در مراحـل مختلـف ويژگي هاي خاص خود را دارد. از اين پس به جوهري يگانه تبديل ميشـود، بـا رشد يافتن خود آگاهي و زماني كه فرد در سن بلـوغ جسـمي خـود را در برابـر جهان خارج مي بيند، عالي ترين شكل خود آگـاهي پديـدار مـيشـود كـه جنبـه اخلاقي پيدا ميكند. اين مرحله ناشي از عوامل اجتماعي و تعليم و تربيت و ساير عوامل دخيل در رشد است. (در نتيجـه ايـن رويكـرد اخلاقـي در سـن تكليـف مطرح ميشود).

دانشمندان اسلامي به تبعيت از آيه شريفه «قل الروح من امـر ربـي و روحـا مـن حتي حلول روح را بـر جنـين بسـيار امرنا و فاذا سويته و نفخت فيه من روحي» روشن توصيف كرده اند. از اين رو بحث روح و نفس بسيار قابـل توجـه اسـت. قرآن در ابتدا نفس را به معناي جان يا حيات حيواني ياد كرده است (آيـه شـريفه «كل نفس ذائقه الموت»، سوره انبياء، آيه 35 ،(در آياتي ديگر نفس به معناي روان يا نفس انساني نيز آمده است (سوره انعام، آيه 70 (يعني نفسي كـه شخصـيت را مي سازد. در معناي ديگر نفس به معناي منشـأ انجـام تكليـف اسـت («لا تكلـف نفس الا وسعها» سوره بقره، آيه 233 (يعني خداوند به هر كس به انـدازه توانـايي اش تكليف مي دهد تا به كمال برسد. نفس به معناي وجـدان انسـاني كـه روزي مسئولانه به سوي حق باز مي گردد و بالاخره نفس به عنوان خود آگاهي نيـز در قرآن آمده است («و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقوي ها» سـوره شـمس، آيه 7و 8 ،(قرآن در اين آيه ميفرمايـد: قسـم بـه نفـس و آنكـه او را متعـادل و متكامـل آفريـد و در او بـد كـاري و پرهيزكـاري الهـام كـرد. ايـن آيـه شـريفه مسيرحركت انساني را در راه به فعليت كشاندن آنچه در فطـرت جهـت سـعادت نهاده شده است ميداند. يعني در نفس گرايش به خوب و بد وجود دارد و اينكـه انسان عاقل كدام را مسئولانه انتخاب كند، خودش مسئول اسـت. درمعنـاي آخـر نفس به بحث اخلاق و اخلاقيات مـي رسـيم كـه بتـدريج ازديـدگاه دانشـمندان اسلامي و غيره آن را بررسي مي كنيم.