زیگموند فروید نخستین کسی بود که کوشید بگونه یی تجربی زمینه ی ناخودآگاه خودآگاهی را بررسی کند. او فرض را بر این گذاشت که خواب امری اتفاقی نیست و با افکار و مسایل خودآگاهانه ی ما پیوند دارد. چنین فرضی به هیچ وجه قراردادی نبود و تکیه بر دستاوردهای عصب‌شناسان گرانمایه‌یی چون پی‌یر ژانه داشت، بر این کبنا که نشانه های روان‌نژندی دست‌کم با یکی از تجربه های خودآگاه پیوند دارند و به نظر می آید که این نشانه ها، تظاهر قسمت های گسبخته ی خودآگاه ما باشند که در شرایط و لحظه های متفاوت، خود می توانند دوباره خودآگاه شوند.

در پایان قرن گذشته فروید و ژوف بروئر ثابت کردند که نشانه های روان نژندی، هیستری، پاره‌یی دردهای جسمانی و رفتارهای ناهنجار در واقع وجهی نمادین دارند و هرکدام شیوه‌یی از شیوه های ابراز وجود ذهن ناخودآگاه ما هستند، درست همانند خواب. مثلاً بیماری که با وضعی تحمل ناپذیر روبروست ممکن است هر بار که می کوشد چیزی را ببلعد گرفتار تشنج گردد: او نمی تواند وضع موجود را تحمل کند. بیمار دیگری با همین شرایط ممکن است گرفتار تنگی نفس شود: فضای خانه به نظر وی خفقان آور می آید. بیمار سوم ممکن است از فلج پا رنج ببرد: او دیگر نمی تواند راه برود و به بیانی دیگر نمی تواند به آنگونه زندگی ادامه دهد و چهارمی همه ی آنچه را خورده بر می گرداند چرا که نمی تواند شرایط نامطبوع را هضم کند.

من می توانم شواهد بسیاری از این دست بیاورم و به هر رو این واکنش های جسمانی تظاهر مشکلاتی هستند که ناخودآگاه آزارمان می دهند و در بیشتر مواقع خود را در خواب بیان می کنند. هر روانشناسی که گوش به تعریف خواب افراد سپرده باشد می داند نمادهایی که در خواب ها وجود دارد بسیار گونه‌گون‌تر از نشانه های جسمانی روان‌نژندی است. این نمادها اغلب به شکل اوهام پیچیده و جال توجه نمایان می گردند. اما اگر روانکاوی که با چنین دنیایی رویایی روبرو می شود روش تداعی آزاد فروید را بکار بندد، پی خواهد برد که خواب ها در نهایت می توانند به چند شکل ساده ی اساسی کاهش یابند. این روش نقش مهم در انکشاف روانکاوی ایفا کرد، چرا که به فروید اجازه داد تا خواب را نقطه ی آغاز بررسی مشکل رنج ناخودآگاه بیماران بگیرد.

فروید با تکیه بر این مطلب ساده اما کارآ نشان داد که اگر خواب بیننده را تشویق کنیم تا نمایه های خواب های خود را شرح دهد و برداشت های خود از آنها را بیان کند، سرانجام پس اندیشه های ناخودآگاهی که سبب پریشانی وی می شده - چه آن هایی که بازگو کرده و چه آن هایی که از بازگو کردنشان خودداری می کرده - فاش خواهد کرد. گرچه انگاره هایی که بیان می کند در نظر اول غیرمنطقی و بدون پیوند با درونذهن وی می نماید، اما سرانجام لحظه ایی فرا می رسد که کشف آنچه وی می کوشد پنهان نگاه دارد یا اندیشه و تجربه ی نامطبوعی که می خواهد حاشا کند آسان تر می شود. به هر رو هر ترفندی که برای پنهان کاری بکار برد باز کلمه به کلمه ی گفته هایش بازگو‌کننده ی موقعیتش خواهد بود. یک پزشک آنقدر با نقیضه‌گویی ها مواجه شده است که به هنگام تفسیر آمیخته ی پنهان‌کاری ها و خیالبافی ها به‌مثابه ی نشانه های وجدان ناراحت به ندرت از حقیقت دور می ماند و آنچه دست آخر کشف می کند بدبختانه انتظاراتش را تایید می کند.

تا به اینجا هیچکس نمی تواند با فروید و نگره ی واپس‌زنی و ارضای خیالی امیال وی به منزله ی سرچشمه ی ظاهری نمادهای خواب مخالفت کند.

فروید اهمیت ویژه یی برای خواب به‌مثابه ی نقطه ی آغاز روش تداعی آزاد قایل بود. اما من پس از چندی بر این باور شدم که شیوه ی بکارگیری غنای خیالبافی که در خلال خواب در ناخودآگاه ما پدید می آید، هم گمراه کننده است و هم ناکافی. در حقیقت تردیدهای من از زمانی نمایان شد که یکی از همکارانم تجربه یی را که هنگام مسافرتی طولانی با قطار در روسیه بکار گرفته بود برایم بازگو کرد. اگرچه او زبان روسی نمی دانست و نمی توانست الفبای سیریلیک را بخواند اما با مشاهده ی حروف نا آشنای روی لوح ها و محل های آگهی به چنان رویایی فرو رفت که توانست به آن ها هرگونه مفهوم ممکنی را بدهد.

گذار از یک انگاره به انگاره ی دیگر او را به رخوت کشاند و تداعی آزاد بسیاری از خاطره های قدیمیش را زنده کرد. در میان آن خاطره های ناگوار او غافلگیر موضوع های نامطبوعی شده بود که مدت ها بود در حافظه اش دفن شده بودند. مواردی که مایل بود فراموش کند و از همین رو خودآگاه وی به کلی آن ها را به فراموشی سپرده بود و بدین ترتیب به موردی دست یافته بود که روانشناسان آن را عقده می نامند، یعنی مضامین عاطفی واپس‌نهاده ی مستعد برای ایجاد اختلالات دایمی در زندگی روانی و حتی بروز روان‌نژندی.

تعبیر خواب

تعبیرِ خواب یا تفسیرِ رؤیا (آلمانی: Die Traumdeutung) کتابی از زیگموند فرویدِ روانکاو در سالِ ۱۸۹۹ میلادی است. فروید در این کتاب به معرفیِ نظریهٔ خود از تعبیرِ خواب با توجه به ذهنِ ناهشیارِ فرد و عقدهٔ اُدیپمی‌پردازد. کتابِ تفسیرِ خواب در بردارندهٔ تلاشِ فروید در رمزگشاییِ خواب و به نوعی دربردارندهٔ بخش‌های بزرگی از اصلی‌ترین نظریاتِ فروید در زمینهٔ سرکوب، سانسور، نظریهٔ جنسی و رابطهٔ خودآگاه و ناخودآگاهِ وی است.

تاریخچه

نخستین ویرایشِ کتاب در ۶۰۰ نسخه منتشر شد و تا هشت سال فروشی نداشت اما پس از آن در جامعه محبوبیت به دست آورد و هفت ویرایش از آن در طولِ عمرِ فروید منتشر شد.

مترجمان

آبراهام بریل ، جیمز استارشی ، جویس کریک متن آلمانی رو به انگلیسی ترجمه کرده اند .

نخستین ترجمه از آلمانی به انگلیسی به‌دستِ آبراهام بریل که یک روانکاو فرویدی بود به انجام رسید.

در سالهای اخیر کتاب تعبیر رویای فروید توسط شیوا رویگریان ، ایرج پور باقر ، سهیل سمی به فارسی ترجمه شده است .

بررسیِ کتاب

رؤیاها از دیدگاهِ فروید گونه‌ای از خواستِ تحققِ آرزو در فرد است و وی خواب را بزرگراهی به درونِ ناخودآگاه می‌دانست. فروید در این کتاب به طور کلاسیک می‌کوشد تا رؤیا یا خواب را تحلیل کند. وی برای این منظور نخست به مروری نسبتاً جامعی بر کارهای گذشتگان از زمان‌های دور تا زمانِ حاضر می‌کند و سپس نظریهٔ خود را بازگو می‌نماید.

وی معتقد بود محتوا و معنای هر خواب در مورد تحقق آرزوها و خواسته‌های سرکوب شدهٔ انسان است. آرامشی که به احتمالِ زیاد، فرد در تحققِ آرزوهای خود در رویایش حس می‌کند، در واقع بروز خواسته‌های سرکوب‌شده‌اش محسوب می‌شود؛ اما وقتی این رؤیاها با ارضای واقعیِ خواسته‌ها و تحققِ آنها در تعارض باشد، تبدیل به کابوس می‌شوند.

فروید برای تفسیر رؤیا دو شیوه را معرفی می‌کند: اول، استفاده از تداعی‌هایرؤیابین و دیگری تفسیرِ نمادهای موجود در رؤیا که یک شیوهٔ قدیمی است. در شیوهٔ تداعی، رؤیابین در حالتِ راحتی می‌نشیند و سعی می‌کند با به خاطر آوردنِ دوبارهٔ رؤیا، آنچه از تک‌تکِ صحنه‌ها برای وی «تداعی» می‌شود را بازگو کند.

عناصرِ رؤیا

از نظر فروید، برای تحلیل رؤیا باید هر یک از موارد زیر را به تفصیل مورد واکاوی قرار داد:

  1. مصالح رؤیا: رؤیا از هیچ به وجود نمی‌آید بلکه شامل تصاویر، عناصر و حتی روایت‌هایی است. این عناصر از نظر فروید مصالحی را تشکیل می‌دهند که فرایند رویاورزی با استفاده از آنها محصول نهایی رؤیا را می‌سازد. در واقع، روان انسان ورودی‌هایی را که مصالحِ رؤیا را تشکیل می‌دهند طی فرایندی تغییر شکل می‌دهد و رؤیا را می‌سازد. فروید عمده‌ترین مصالح رؤیا را حوادث پیش و پا افتاده روز قبل از رؤیاورزی، حوادثِ دوران کودکی و تأثیرات بیرونی و همچون درد و.. معرفی می‌کند.
  2. هدفِ رؤیا: در تحلیل مکانیسم روانی فرد نکته مهمی وجود دارد و آن چیزی است که فروید هدفِ رؤیا می‌خواند. کلیدی‌ترین، مرکزی‌ترین و بحث برانگیزترین ایده فروید در این کتاب در هدفی است که فروید معتقد است تمامی رؤیاها معطوف به آنند: «تحققِ آرزو». رؤیاها همگی با هدف تحقق آرزوهای فرد شکل می‌گیرند. در این میان، یک نقد مهم وجود دارد و آن اینکه رویاهای نگران کننده یا ناراحت‌کننده چگونه می‌توانند تحقق آرزوهای فرد قلمداد شوند. قاعدتاً شخص باید زمانی که رؤیا او را در خیال به آرزوهایش می‌رساند خوشحال باشد یا لذت ببرد، اما چگونه است که برخی رؤیاها ناراحتی فرد را در رؤیا در پی دارد. این آن چیزی است که فروید در جای جای کتاب می‌کوشد تا بدان پاسخ دهد. او معتقد است که احساسات و عواطف منفی در رؤیا ناشی از آن است که رؤیا تحقق یک آرزوی نامشروع یا سرکوب شده است که خودآگاهی فرد نمی‌تواند آن را بپذیرد، در نتیجه در عین اینکه روان از تحقق آرزو منتفع می‌شود، عواطفِ ناراحت‌کننده سرپوشی بر آن می‌گذارد. به عبارت دیگر اضطراب در رؤیاها به دلیلِ واپس‌زنیِ پیش‌آگاهی در رویاست. از نظر فروید: «هیچ چیز ناراحت‌کننده‌ای نمی‌تواند در رؤیا ظاهر شود مگر آنکه در عین حال به تحقق آرزویی لباس مبدل بپوشاند.» (فروید، ۱۳۸۹ ص. ۵۰۰).
  3. مکانیسم‌های شکل دهی به رؤیا: اگرچه رؤیا از مصالحی استفاده می‌کند و معطوف به هدفی است، اما به دلایل متعدد (از جمله نامشروع بودن هدف یا آرزو و نظایر آن) این آرزو مستقیماً دررویا شکل نمی‌گیرد و مصالح با مکانیسم خاصی با هم ترکیب می‌شوند و تغییرِ شکلمی‌دهند. فروید به برخی از این مکانیسم‌ها اشاره می‌کند.

مکانیسمِ تراکم

یکی از آنها مکانیسمِ تراکم است به این معنا که چندین رویداد، تصویر یا واژه با هم ترکیب و در یک تصویر متراکم می‌شوند. مثلاً اینکه تصویر عموی خود را در خواب می‌بینم در عین اینکه می‌پنداریم او مثلاً معلمِ کودکستانِ ماست. در اینجا دو تصور «عمو» و «معلم کودکستان» اینگونه با هم ترکیب می‌شوند که تصویر عمو است و پندار یا تجربهٔ معلم کودکستان.

مکانیسمِ جابه‌جایی

مکانیسمِ جابه‌جایی به معنای جابه‌جا شدن مرکز ثقل افکار رؤیا در محتوای رؤیا است. فروید معتقد است که آنچه هدف و کانونِ رؤیا را تشکیل می‌دهد در حاشیه قرار می‌گیرد و حوادثِ پیشِ پاافتادهٔ زندگی، مرکزِ ثقل آن را تشکیل می‌دهند تا خودآگاه به آن حساس نشود و بگذارد از سانسور عبور کند. از این رو، فروید میان «رویا-افکار» و «رویا- محتوا» تفاوت قائل می‌شود. رویا- محتوا آن چیزی است که ما می‌بینیم، در حالیکه رویا-افکار، افکاری است که پشت رؤیا قرار دارند و شکل رؤیا دارد به گونه‌ای اعوجاج یافته آن را وانمایی می‌کند.