دیدگاه روان کاوی

در مورد ماهیت انسان برداشتی جبرگرایانه و بدبینانه دارند. به اعتقاد فروید که در پزشکی آموزش دیده بود انگیزش توسط نیروهای فیزیولوژیکی تنظیم می‌شود. از نظر وی بدن انسان یک سیستم انرژی پیچیده است که برای افزایش و کاهش دادن انرژی‌اش در رفتار سازمان یافته است. مثلا با خوردن و نفس کشیدن بدن انرژی جسمانی‌اش را افزایش می‌دهد، با کار کردن و بازی آن را کاهش می‌دهد. به علاوه بدن انرژی روانی (ذهنی) را نیز تنظیم می‌کند. ذهن برای انجام کارکردهایش (تفکر ، یادآوری و غیره) به انرژی روانی نیاز دارد و انرژی روانی خود را از انرژی جسمانی بدن بدست می‌آورد. بنابراین در نظر فروید نیروهای بدنی انرژی جسمانی و روانی هر دو را فراهم می‌آورد.

غریزه در نظریه فروید

غریزه نیروی محرک اصلی برای انرژی جسمانی و روانی در نظریه انگیزش فروید است. غریزه نیرویی با منشا زیستی است که از درون ارگانیزم سرچشمه می‌گیرد و به ذهن رسوخ می‌کند. بنابراین کل انگیزش از هسته نیازهای بدنی غریزی ناشی می‌شود.

1- غریزه زندگی در نظام انگیزشی فروید

اولین طبقه غرایز یعنی اروس که غرایز زندگی هستند ساده‌تر از غرایز دیگر توصیف شده‌اند. اروس زندگی را حفظ می‌کند و بقای فردی و اجتماعی را تضمین می‌کند. بنابراین غرایزی که مربوط به غذا ، آب ، هوا ، خواب ، تنظیم درجه حرارت ، تسکین درد و نظیر آن هستند همگی به زندگی و بقای فرد کمک می‌کنند. غرایز مربوط به میل جنسی ، مهرورزی و پیوند جویی به زندگی و بقای گونه کمک کرده بر تولید مثل تاکید دارند که فروید آن را از چارلز داروین اقتباس کرد.

2- تاناتوس یا غریزه مرگ در نظام انگیزی فروید

غرایز مرگ فرد را به سوی استراحت و صرفه جویی انرژی و به سمت آرامش جسمانی ثابت می‌کشانند. آرامش کامل و نه عدم تعادل یا اختلال جسمانی فقط می‌تواند از طریق استراحت کامل بدست آید که همان مرگ است. فروید هنگام بحث درباره غرایز مرگ بیشتر بر پرخاشگری تاکید داشت. پرخاشگری بخصوص فرد را وادار به نابود ساختن و کشتن می‌کند و در هشیاری به صورت تمایل به انجام چنین کاری نمایان می‌شود. این سائق‌های غریزی با منشا جسمانی انرژی برانگیزنده رفتار را فراهم می‌کنند ولی تجربه و نه خود سائق‌ها ساختاری را فراهم می‌آورد که انرژیهایی چون پرخاشگری را به شیوه‌های مناسب اجتماعی و سازگارانه هدایت می‌کند. بنابراین سائق‌های غریزی برای رفتار انرژی فر اهم می‌کنند در حالی که شخصیت به آن جهت می‌دهد.

نظریه روان پویشی جدید

در این نظریه به بررسی فرایندهای ذهنی ناهشیار پویا به سبک غیر فرویدی می پردازند.

1-  ناهشیار: افکار،احساسات و امیال در سطح ناهشیار وجود دارند.

2-  پویش های روانی:فرایندهای ذهنی به موازات یکدیگر عمل می کنند( رفتارهای گرایش و اجتنابی)

3-  رشد خود: موجودی ناپخته،آسیب پذیر و خود محور به موجودی پخته و همدل تبدیل می شود.

4-  نظریه روابط شی:الگوهای شخصیت در کودکی شکل می گیرند.

ناهشیار

مانند سایه است که باید از آثار آن پی به آن برد.

 

فروید

غیرفروید

آیا ناهشیار باهوش است؟

باهوش و از دفاع های پیشرفته استفاده می کند و پویاست.

کودن و برای پردازش هنگام رانندگی و .. است.

از لحاظ انگیزشی چگونه است؟

داغ و فعال

سرد و غیر فعال

انگیزش ناهشیار در دیدگاه فروید

تقسیم بندی زندگی روانی به هشیار و ناهشیار فرضی بنیادی است که روان‌کاوی بر آن قرار دارد. فروید این نظر را که هشیاری اساس زندگی روانی است رد کرد و از این رو شخصیت انسان را به سه بخش تقسیبم نمود:

1-  هشیاری تمام افکار ، احساسها ، خاطره‌ها و تجربه‌هایی را که شخص در هر لحظه معین از آن آگاه است شامل می‌شود. محتوای هشیاری شامل هر چیزی است که مورد توجه فوری شخص قرار گرفته و از نظر انگیزش نسبتا بی‌اهمیت است.

2- نیمه هشیار تمام افکار ، احساسها که در لحظه خاص در هشیاری موجود نیستند ولی با تلاش جزئی می‌توانند وارد هشیاری شوند انبار می‌کند.مثلا شما درباره اسامی افرادی که در اتاق هستند آگاهید ولی فعلا درباره آنها فکر نمی‌کنید.

3- ناهشیار مخزن غیر قابل مشاهده تکانه‌های غریزی ، تجربه‌های سرکوب شده، خاطرات کودکی و امیال نیرومند ولی ارضا نشده است. گسترده‌ترین و مهمترین مولفه انگیزشی شخصیت انسان از دیدگاه فروید ناهشیار است. از دیدگاه فروید با تحلیل رویا ، آزمونهای فرافکن ، خطاها و لغزشهای زبانی ، هیپنوتیزم و شوخی می‌توان به محتوای ناهشیاری دست یافت.

وظایف رؤیا:

1-    فعالیت نوروفیزیولوژیکی: ساقه اطلاعات به قشر تازخ مخ برای پردازش می فرستد

2-    وظیفه تحکیم حافظه: خاطرات از کوتاه مدت به بلند مدت می روند.

3-    وظیفه جلوگیری از استرس یا کنار آمدن

4-    وظیفه حل مسئله

ناهشیار غیر فرویدی

1-    ناهشیار طرز کار را انجام میدهد.

2-    رویدادها را به صورت مشابه تشخیص می دهد.

3-    نوعی آگاهی ناآشکار را هنگام گوش کردن به دست می آوریم.

از فعال سازی زیر آستانه، توجه انتخابی،یادگیری ناهشیار و حافظه ناآشکار برای بررسی استفاه می کنند.

پویش های روانی

  • فروید ذهن انسان را پر از تعارض می دید( اراده در برابر ضد اراده، میل در برابر سرکوبی و...)
  • سرکوبی: فرایند فراموش کردن اطلاعات یا تجربه به شیوه هایی که ناهشیار،بیی اختیار و خودکار هستند.
  • توقف فکر:فرایند برطرف کردن فکر به وسیله روش های هشیار و عمدی است.
  • نهاد: سیستم لیمبیک
  • خود: قشر تاازه مخ و ساختار مغز
  • فروید: کل انرزی روانی از نهاد سرچشمه می گیرد.
  • هرتمن: از رطیق یادگیری و تجربه به وجود می اید.

روان شناسی خود

مراحل رشد خود

1-  همزیستی: وابسته به مراقب خود است

2-  تکانشی : محدودیتهای والدین  دیگران

3-  محافظت از خود: پیش بینی پیامدها و مقررات

4-  دنباله روی: برای تایید گروه

5-  وظیفه شناسی:احساس مسئولیت در برابر دیگران

6-  استقلال: خود برانگیز و خود گردان است.

اهمیت خود در انگیزش

1-  خود برای دفاع کردن علیه ضطراب پرورش می یابد.

2-  خود برای نیرومند کردن فرد جهت تعامل کردن ثمر بخش با محیطش،پرورش می یابد.

نظریه روابط شیء

روابط شی‏ءگرا،یعنی روابط بین کودک و دیگران و یا اشیای محبوب‏زندگیش خصوصا مادر.در این نظریه بر اهمیت انگیزشی نیاز روان شناختی افراد به ارتبط تاکید دارد.

شیء: هدف ارضای سایق های فرد است.

سه بعد مشخص

1-  حالت ناهشیار( گسترش بازنمایی ذهنی از خیر اندیشی تا بد اندیشی)

2-  توانایی آمیختگی هیجانی(خودخواهی و خودشیفتگی در برابر اهمیت دادن متقابل )

3-  خودمختاری متقابل در رابطه با یکدیگر

انتقاد

1-    تعدادی از مفاهیم او از لحاظ علمی آزمون پذیر نیستند.

2-    در مورد گذشته تعبیر جالبی دارد اما وسیله پیش بین مناسبی نیست.

مکاتب روانکاوی

روانشناسی نفس

Egopsychology در اصل توسط فروید در کتاب بازداری، علائم و ترس (1926) پیشنهاد شد. این نظریه توسط هارتمن، لوونشتاین و کریس در مجموعه ای از مقالات و کتاب ها از سال 1939 تا اواخر دهه 1960 گسترش یافت. لئو بلاک نیز به توسعه این نظریه کمک کرد. این سلسله مفاهیم، ​​به موازات برخی از تحولات بعدی در نظریه شناختی، شامل مفهوم کارکردهای خود مختار است: کارکردهای ذهنی، حداقل در منشأ، از تعارض درون روانی مستقل هستند. این کارکردها عبارتند از: ادراک حسی، کنترل حرکتی، تفکر نمادین، تفکر منطقی، گفتار، انتزاع، ادغام (ترکیب)، جهت گیری، تمرکز، قضاوت خطر، آزمایش واقعیت، توانایی انطباق، تصمیم گیری اجرایی، بهداشت و حفظ خود. فروید خاطرنشان کرد که بازداری یکی از راه‌هایی است که ذهن می‌تواند هر یک از این عملکردها را به منظور اجتناب از احساسات دردناک مهار کند.

هارتمن (دهه 1950) اشاره کرد که ممکن است تأخیر یا کمبودهایی در چنین عملکردهایی وجود داشته باشد. فروش (1964) تفاوت‌ها را در افرادی که رابطه‌ای آشفته با واقعیت از خود نشان می‌دهند، اما ممکن است از آن آگاه باشند، توصیف کرد. گاهی اوقات نقص در توانایی سازماندهی افکار را تداعی های مسدود کننده یا آزاد (Bleuler) می نامند و مشخصه اسکیزوفرنی است. کمبود در انتزاع و حفظ خود نیز نشان دهنده روان پریشی در بزرگسالان است. کمبود در جهت گیری و حسی اغلب نشان دهنده یک بیماری پزشکی است که بر مغز (و در نتیجه عملکردهای خودمختار) تأثیر می گذارد. معمولاً در کودکانی که مورد آزار جنسی یا جسمی قرار گرفته‌اند، کمبودهایی در برخی از عملکردهای ایگو دیده می‌شود، که تأثیرات قدرتمندی در دوران کودکی دارد که می‌تواند رشد عملکردی را تضعیف کند.

بر اساس روانشناسی خود، نقاط قوت نفس، که بعدها توسط کرنبرگ (1975) توصیف شد، شامل توانایی کنترل تکانه های دهانی، جنسی و مخرب است. تحمل اثرات دردناک؛ و از ورود فانتزی های نمادین عجیب به ذهن جلوگیری کند. کارکردهای ترکیبی، بر خلاف عملکردهای مستقل، از رشد نفس ناشی می شوند و برای کنترل فرآیندهای تعارض خدمت می کنند. مکانیسم های دفاعی عملکردهای مصنوعی هستند که از آگاهی در برابر تکانه ها و افکار ممنوع محافظت می کنند. یکی از اهداف روانشناسی ایگو تأکید بر این است که برخی از عملکردهای ذهنی را می توان به عنوان کارکردهای اساسی و نه مشتقات خواسته ها، احساسات یا مکانیسم های دفاعی در نظر گرفت. با این حال، عملکردهای خودمختار ایگو می تواند به دلیل تعارض ناخودآگاه تحت تأثیر ثانویه قرار گیرد. به عنوان مثال، بیمار ممکن است به خاطر درگیری درون روانی (زمانی که نمی خواهد چیزی را به خاطر بسپارد زیرا خیلی دردناک است) فراموشی هیستریک (حافظه یک عملکرد مستقل است) داشته باشد.

نظریات فوق با هم گروهی از مفروضات فراروان شناختی را تشکیل می دهند. به این ترتیب، گروهی از نظریه های کلاسیک مختلف می توانند درکی مقطعی از تفکر انسان ارائه دهند. شش "دیدگاه" وجود دارد که پنج مورد توسط فروید توصیف شده است و ششم توسط هارتمن اضافه شده است. بنابراین فرآیندهای ناخودآگاه را می توان از هر یک از این شش دیدگاه ارزیابی کرد. این "نقاط دیدگاه" عبارتند از: 1. توپوگرافی 2. دینامیک (نظریه تعارض) 3. اقتصادی (نظریه جریان انرژی) 4. ساختاری 5. ژنتیکی (مقررات مربوط به منشأ و توسعه عملکردهای ذهنی) و 6. سازگاری (تئوری جریان انرژی). پدیده های روانشناختی و ارتباط آنها با دنیای خارج).

نظریه تعارض مدرن

نظریه مدرن تعارض، نوعی از روانشناسی نفس، نسخه تجدید نظر شده نظریه ساختاری است که به طور مشخص با آن در تغییر مفاهیم مرتبط با محل تداوم افکار سرکوب شده متفاوت است (فروید، 1923، 1926). نظریه تعارض مدرن علائم عاطفی و ویژگی های شخصیت را به عنوان روش های پیچیده ای برای مقابله با تعارض ذهنی می بیند. با مفاهیم ثابت شده، ایگو و سوپرایگو کار می کند و تضادهای خودآگاه و ناخودآگاه همراه با امیال (وابسته، کنترل شده، جنسی و پرخاشگرانه)، احساس گناه و شرم، عواطف (به ویژه اضطراب و عاطفه افسردگی) و راه ها را مطرح می کند. حفاظت از آگاهی علاوه بر این، عملکرد سالم (انطباقی) نیز تا حد زیادی توسط حل تعارض تعیین می شود. یکی از چالش‌های اصلی تئوری تعارض روانکاوانه مدرن، ایجاد تعادل مجدد در تعارض بیمار، آگاه کردن جنبه‌های تصمیمات کمتر سازگار (که «شکل‌های سازش» نیز نامیده می‌شود) آگاهانه است تا بتوان آنها را بازاندیشی کرد و به دنبال راه‌حل‌های سازگارتر بود. نظریه پردازان معاصر که بسیاری از پیشنهادات برنر را فرض می کنند (به ویژه به کتاب ذهن در تعارض برنر در سال 1982 مراجعه کنید) عبارتند از سندور آبند، M.D. مفاهیم روانکاوی و نظریه ساختاری)، و جروم بلکمن (2003)، 101 درمان: چگونه ذهن از خود محافظت می کند.

نظریه رابطه اشیاء

نظریه روابط شی تلاش می کند تا از طریق مطالعه نحوه سازماندهی بازنمایی های درونی خود و دیگران، اوقات خوب و بد را در روابط انسانی توضیح دهد. علائم بالینی حاکی از مشکلات روابط شی (معمولاً تأخیر در رشد در طول زندگی) شامل اختلال در توانایی فرد برای احساس گرما، همدلی، اعتماد، امنیت، ثبات شخصیت، نزدیکی عاطفی مداوم و ثبات در روابط با افراد مهم است. اگرچه اغلب اعتقاد بر این است که مفاهیم اساسی بازنمایی‌های درونی (که گاهی اوقات «درون نگر»، «بازنمایی خود و (دیگر)»، یا «درونی کردن خود و دیگران» نیز نامیده می‌شود) توسط ملانی کلاین ابداع شد، در واقع آنها ابتدا در مفاهیم اولیه زیگموند فروید در نظریه جذب (سه مقاله در مورد نظریه جنسیت، 1905) ظاهر می شود.

به عنوان مثال، فروید در مقاله خود در سال 1917 سوگواری و مالیخولیا، این فرضیه را مطرح کرد که غم و اندوه حل نشده ناشی از ادغام تصویر درونی بازمانده با تصویر درونی شده متوفی است. بازمانده خشم غیرقابل قبول نسبت به فرد متوفی را به تصویر پیچیده ای از خود منتقل می کند. وامیک ولکان، در پیوند اشیاء و پیوند پدیده‌ها، با تشریح سندرم‌های «سوگواری مریضی تثبیت‌شده» در مقابل «افسردگی واکنشی» بر اساس پویایی‌های مشابه، ایده‌های فروید را درباره این موضوع بسط داد. فرضیه های ملانی کلاین در مورد درونی سازی در طول سال اول زندگی، که منجر به موقعیت پارانوئید و افسردگی می شود، متعاقباً توسط رنه اسپیتز به چالش کشیده شد (به عنوان مثال، در اولین سال زندگی، 1965)، که سال اول زندگی را به یک موقعیت حرکتی تقسیم کرد. فاز شش ماهه اول و فاز دیاکراتیک شش ماه بعد به طول می انجامد.

مارگارت مالر (Mahler, Fine, and Bergman, The Psychological Birth of Human Infant, 1975) و گروهش ابتدا در نیویورک و سپس در فیلادلفیا مراحل و مراحل فرعی رشد کودک را که منجر به "جدایی- جدایی می شود" توصیف کردند. فردیت» در طول سه سال اول زندگی، با تأکید بر اهمیت پایداری چهره‌های والدین در مواجهه با پرخاشگری مخرب کودک، برای درونی‌سازی کودک، ثبات کنترل هیجانی و توانایی ایجاد خودمختاری سالم. جان فروش، اتو کرنبرگ، سلمان اختر و شلدون باخ تئوری پایداری ادراک خود و اشیاء و چگونگی تأثیر آن بر اختلالات روانی در بزرگسالان مانند روان پریشی و حالت های مرزی را ارائه کرده اند. پیتر بلوس (در کتابی با عنوان درباره نوجوانان، 1960) توضیح داد که چگونه جدایی-فردسازی مشابهی در دوران نوجوانی رخ می دهد، که البته با سه سال اول زندگی متفاوت است: نوجوان معمولاً در نهایت خانه والدین را ترک می کند (این بستگی به آن دارد. از فرهنگ).

اریک اریکسون (دهه 1950-1960) یک "بحران هویت" را در دوران نوجوانی توصیف کرد که شامل اضطراب انتشار هویت است. برای اینکه یک بزرگسال "گرما، همدلی، اعتماد، صمیمیت، هویت و ثبات" را در یک رابطه تجربه کند (نگاه کنید به Blackman, 101 Defenses: How the Mind Shields Itself, 2001)، نوجوان باید مشکلات هویتی را حل کند و ثبات را بازنگری کند. از درک خود و دیگران

روانشناسی سلفی

خود روانشناسی بر توسعه یک حس پایدار و پیچیده از خود از طریق تماس های همدلانه با افراد دیگر، افراد مهم دیگری که به عنوان "خود شی" نامیده می شوند، تأکید می کند. خود اشیاء نیازهای شخصیت در حال رشد را برای آینه سازی، ایده آل سازی و انتقال خودشیفتگی دوقلو برآورده می کنند و در نتیجه رشد خود را افزایش می دهند. فرآیند درمان از طریق «درون سازی های تبدیلی» پیش می رود که در آن بیمار به تدریج کارکردهای خود-اشیاء ارائه شده توسط درمانگر را جذب می کند. خود روانشناسی در ابتدا در آثار هاینز کوهوت شکل گرفت و به لطف آرنولد گلدبرگ، فرانک لاچمن، پاول و آنا اورنشتاین، ماریانا تولپین و دیگران بیشتر توسعه یافت.

ژاک لاکان و روانکاوی او

روانکاوی لاکان، که ایده هایی از روانکاوی، زبان شناسی ساختاری و فلسفه هگل را با هم ترکیب می کند، به ویژه در فرانسه و بخش هایی از آمریکای لاتین محبوبیت دارد. روانکاوی لاکان نشان دهنده انحراف از روانکاوی سنتی بریتانیایی و آمریکایی است که عمدتاً روانشناسی نفس است. ژاک لاکان در سمینارها و در نوشته‌هایش اغلب از عبارت «بازگشت به فروید» («بازگشت به فروید») استفاده می‌کرد، زیرا او استدلال می‌کرد که نظریه‌های او بسط نظریه‌ی خود فروید است و مخالف ایده‌های آنا فروید است.  

روانشناسی نفس، نظریه های روابط ابژه و نظریه های خود، و همچنین در مورد نیاز به مطالعه کامل آثار جمع آوری شده فروید، و نه فقط بخش های فردی آنها صحبت کرد. لاکان در مفاهیم خود به «صحنه آینه»، «واقعی»، «خیالی» و «نمادین» دست می زند و ادعا می کند که «ناخودآگاه مانند یک زبان ساختار یافته است». اگرچه لاکان تأثیر زیادی بر روانکاوی در فرانسه و بخش هایی از آمریکای لاتین داشت، ترجمه او به انگلیسی طولانی تر شد و به همین دلیل تأثیر کمتری بر روانکاوی و روان درمانی در جهان انگلیسی زبان داشت. در بریتانیای کبیر و ایالات متحده آمریکا، ایده های او بیشتر برای تحلیل متون در نظریه ادبی مورد استفاده قرار می گیرد. به دلیل موضع انتقادی فزاینده او نسبت به فروید، لاکان به عنوان یک تحلیلگر از IPA کنار گذاشته شد، که باعث شد او مدرسه خود را ایجاد کند تا ساختار نهادی بسیاری از کاندیداهایی را که مایل به ادامه تحلیل خود با او هستند، حفظ کند.

روانکاوی بین فردی

روانکاوی بین فردی بر تفاوت های ظریف تعاملات بین فردی، به ویژه اینکه چگونه افراد با برقراری تعامل با دیگران از خود در برابر اضطراب محافظت می کنند، و اهمیت تجارب واقعی با افراد دیگر در دوران کودکی (مثلاً با اعضای خانواده و همسالان) و در دوران بزرگسالی تمرکز دارد. این در تضاد با شیوع نیروهای درون روانی مانند روانکاوی کلاسیک است. نظریه بین فردی برای اولین بار توسط هری استک سالیوان، M.D. معرفی شد و توسط فریدا فروم رایشمن، کلارا تامپسون، اریش فروم، و دیگرانی که در تأسیس مؤسسه ویلیام آلنکن وایت و به طور کلی روانکاوی بین فردی کمک کردند، بیشتر توسعه یافت. .

روانکاوی فرهنگی

گروه خاصی از روانکاوان را فرهنگ گرا می نامند زیرا معتقدند رفتار اساساً تحت تأثیر فرهنگ است. اریش فروم، کارن هورنای، هری استک سالیوان و دیگران در میان فرهنگیان رتبه بندی می شوند. این روانکاوان در تقابل با روانکاوان «سنتی» هستند.

روانکاوی فمینیستی

نظریه های فمینیستی روانکاوی در نیمه دوم قرن بیستم در تلاشی برای بیان تفاوت ها و رشد زنانه، مادری و جنسی از دیدگاه سوژه های زن پدیدار شد. از نظر فروید مرد سوژه و زن مفعول است. برای فروید، وینیکات و نظریه روابط شی، مادر به عنوان یک شی برای طرد (فروید) و تخریب (وینیکات) در نوزاد ساختار یافته است. از نظر لاکان، «زن» می تواند نمادگرایی فالیک را به عنوان یک ابژه بپذیرد یا غیبت را در بعد نمادین تجسم کند. روانکاوی فمینیستی عمدتاً پسا فرویدی و پسا لاکانی است.

از نظریه پردازان فمینیست می توان به توریل موی، جوآن کوپژک، جولیت میچل، ترزا برنان و گریزلدا پولاک اشاره کرد. آنها پس از روانکاوی فمینیستی فرانسوی، هنر و اسطوره شناسی را دوباره تفسیر کردند. نظریه پردازان فرانسوی مانند لوس ایریگاری فالگومرکزی را به چالش می کشند. براچا اتینگر یک بعد "مادرسالارانه" از سوژه ارائه می دهد که مرحله قبل از تولد (ارتباط با مادر) را در نظر می گیرد و از اروس زنانه، ماتریکس و تخیلات اولیه در مورد مادر صحبت می کند. جسیکا بنجامین در مورد زنانگی و عشق صحبت می کند. روانکاوی فمینیستی شامل نظریه جنسیت، نظریه دگرباش و نظریه های پسا فمینیستی است.

پارادایم تطبیقی ​​روانکاوی و روان درمانی

پارادایم تطبیقی ​​روان درمانی برگرفته از کار رابرت لانگز است. پارادایم تطبیقی ​​تعارض ذهنی را قبل از هر چیز از نقطه نظر سازگاری آگاهانه و ناخودآگاه با واقعیت تفسیر می کند. لانگز در کار اخیر خود تا حدودی به فروید قبلی بازمی گردد و نسخه اصلاح شده مدل توپوگرافی روان (خودآگاه، پیش آگاه و ناخودآگاه) را به جای یک مدل ساختاری (id، ego و super-ego) ترجیح می دهد. توجه به تروما (اگرچه لانگز به ترومای مرتبط با مرگ به جای ترومای جنسی نگاه می کرد). در عین حال، مدل ذهنی لانگز با فروید متفاوت است، زیرا او ذهن را بر اساس اصول بیولوژیکی تکاملی درک می کند.

روانکاوی رابطه ای

روانکاوی رابطه ای ترکیبی از روانکاوی بین فردی و نظریه روابط ابژه و همچنین نظریه بین الاذهانی است که برای سلامت روان مهم است. روانکاوی رابطه ای توسط استیون میچل معرفی شد. روانکاوی رابطه‌ای تأکید می‌کند که چگونه شخصیت یک فرد از طریق روابط واقعی و خیالی با دیگران شکل می‌گیرد و چگونه این الگوهای رابطه در تعامل بین تحلیلگر و بیمار دوباره معرفی می‌شوند. در نیویورک، طرفداران کلیدی روانکاوی رابطه‌ای عبارتند از: لو آرونا، جسیکا بنجامین و آدرین هریس. فوناگی و تارگت، در لندن، دیدگاه خود را در مورد نیاز به کمک به بیماران منزوی و منزوی از طریق توسعه توانایی آنها برای "ذهنی" مرتبط با تفکر در مورد روابط و خود مطرح کردند. آریتا اسلید، سوزان کوتس و دانیل شاختر در نیویورک کاربرد روانکاوی رابطه‌ای را برای درمان بیمار بزرگسال به‌عنوان والدین، مطالعه بالینی ذهنیت والدین-کودک، و انتقال دلبستگی و آسیب از نسلی به نسل دیگر ترویج داده‌اند. نسل.

روانکاوی روابط بین فردی

اصطلاح "روانکاوی روابط بین فردی" اغلب به عنوان یک شناسایی حرفه ای استفاده می شود. روانکاوان در این جریان گسترده تر، دقیقاً چه تفاوت هایی بین این دو مکتب وجود دارد، بدون اجماع روشن فعلی بحث می کنند.

روانکاوی بین الاذهانی

اصطلاح «بین الاذهانی» توسط جورج ای. اتوود و رابرت استولور (1984) وارد روانکاوی شد. رویکرد بین الاذهانی تأکید می کند که چگونه رشد شخصیت و فرآیند درمانی تحت تأثیر رابطه بین دیدگاه ذهنی بیمار و دیگران قرار می گیرد. نویسندگان رویکردهای بین فردی-روابطی و بین الاذهانی: اتو رنک، هاینز کوهوت، استفن آ. میچل، جسیکا بنجامین، برنارد براندچافت، جی. فوشاگ، دونا ام.اورنج، آرنولد "آرنی" میندل، توماس اوگدن، اوون هارولد زی، هاف. سرلز، کالوین تروارتن، ادگار آ. لوینسون، جی گرینبرگ، ادوارد آر. ریتوو، بئاتریس بیبی، فرانک ام. لاچمن، هربرت روزنفلد و دانیل استرن.

روانکاوی مدرن

"روانکاوی مدرن" اصطلاحی است که توسط هیمن اسپاتنیتس و همکارانش برای توصیف رویکردهای نظری و بالینی ابداع شده است که به دنبال گسترش نظریه فروید است تا آنها را در طیف کامل اختلالات عاطفی قابل استفاده کند و امکانات را برای درمان آسیب شناسی هایی که در روش های کلاسیک غیر قابل درمان تلقی می شوند، گسترش دهند. . مداخلات مبتنی بر این رویکرد در درجه اول به منظور ایجاد ارتباط بالغ عاطفی برای بیمار است، نه ارتقاء بینش فکری. این اقدامات، علاوه بر اهداف با هدف بینش، برای رفع مقاومت هایی که در محیط بالینی وجود دارد، استفاده می شود. این مدرسه روانکاوی آموزش های حرفه ای را برای دانش آموزان در ایالات متحده و کشورهای سراسر جهان ارائه می دهد. مجله «روانکاوی معاصر» از سال 1976 منتشر می شود .