یونگ به دلالت خواب هایش که بیهوده می کوشید تا آنها را به زبان روانکاوی فرویدی تعبیر کند ، به وجود ناخودآگاه جمعی پی برد . این کشف در سال 1909 صورت گرفت . دو سال بعد به اهمیت کشفش وقوف یافت و سرانجام در سال 1914 باز به دنبال سلسله خواب ها و « رویا بافی هایی در عالم بیداری » دانست که تجلیات ناخودآگاه جمعی از قوانین زمان و علیت فارغ اند .

ناخودآگاه جمعی چیزی مقدم بر تاریخ شخصی فردی انسان است .

یونگ بر خلاف فروید ، به تاریخ به طور کلی اعتنا دارد بدین معنی که صورت های مثالی و ساختارهای ناخودآگاهی جمعی ، از لحاظ وی ، سرشار از تاریخ اند . بنابر این برای یونگ ، برخلاف فروید ، خود جوشی « طبیعی » ناخودآگاهی هر فرد ، موضوعیت ندارد و مطرح نیست ، بلکه به زعم وی واقعیت این است که مخزن عظیمی شامل « خاطره های تاریخی » یعنی حافظه ای جمعی هست که جوهر سرگذشت نوع بشر در آن زنده و باقی است . یونگ معتقد است که انسان باید از این مخزن سرشار بیشتر سود جوید و بهره گیرد و روشش در روانکاوی ، تحقیقا ناظر به تهیه و تدارک وسایل بهره برداری از آن گنجینه است .

ناخودآگاه جمعی از دینامیت خطرناک تر است ، اما وسایلی برای کاربرد بی خطرش ، هست . به هنگام بروز بحرانی روانی ، شما برای حل و فصلش ، از هر کس دیگر مناسب ترید . شما خوب می بینید و در عالم بیداری نیز خیال بافی می کنید ، آنچنان که گویی خواب می بینید . باید به خود ، زحمت بیان نظر در ان خواب ها و خیال بافی ها را بدهید . هر خواب به شیوه ای خاص پیامی دارد ، یعنی فقط به شما نمی گوید که چیزی در سر ضمیرتان درست کار نمی کند ، بلکه راه بیرون رفتن از بحران را نیز عرضه می دارد . زیرا ناخودآگاهی جمعی که این خواب ها از آن سرچشمه می گیرند ، راه چاره را هم می داند . در واقع هیچ چیز از تجربه نوع بشر که به یاد کس نمانده ، گم نشده و از دست نرفته است و همه حالات و موقعیت های قابل تصور و همه راه حل ها و گشایش های ممکن در ناخودآگاه جمعی ، محفوظ مانده اند . شما فقط باید به دقت به پیامی که ناخودآگاه می فرستد توجه کنید و به « رمز گشایی » اش بپردازید ، روانکاوی یاری تان می دهد که معنای چنین پیام هایی را به درستی دریابید .

خواب یونگ

خواب اول : در اکتبر 1913 ، برای یونگ در قطاری که از زوریخ به شافهوزن می رفت ، حادثه ای عجیب پیش آمد ، بدین قرار که به محض دخول قطار در تونل ، شعور به زمان و مکان را از دست داد و ساعتی بعد با شنیدن صدای راننده که ورود به شافهوزن را اعلام می کرد ، بیدار شد . یونگ در تمام این مدت ، دستخوش « توهم » یا « رویارویی در عالم بیداری » بود . یعنی نقشه اروپا را می دید و باز می دید چگونه دریا کشورهای اروپایی را یکی پس از دیگری ، از فرانسه و آلمان به بعد ، فرا می گیرد چنانچه اندکی بعد ، سراسر قاره به زیر آب رفت ، مگر سوئیس ، چون سوئیس به سان کوه بسیار بلند ی بود که در امواج دریا غرق نمی شد . اما یونگ با نگاه دقیق تر به اطرافش ، توجه یافت که دریا ، دریای خون است و اجساد و بام خانه ها و ستون های نیمه سوخته بر امواج خون آلود شناورند .

خواب دوم : سه ماه بعد در دسامبر 1913 ، باز در قطاری که به شافهوزن می رفت همان « خواب بینی در بیداری » به محض دخول قطار در تونل ، تکرار شد ( یونگ بعدها دریافت که دخول قطار در تونل ، بسان غوطه وری در ناخودآگاه جمعی بوده است ) . این امر کنجکاوی روانپزشک جوان را برانگیخت که با خود گفت شاید « در شرف ابتلا به اسکیزوفرنی است » .

خواب سوم : سرانجام چند ماه بعد که در فصل تابستان با دوستی بر دریاهای جنوب ، در نزدیکی سوماترا در کشتی اند و در روزنامه ها می خوانند سرمای شدیدی که تا آن زمان بی سابقه بوده ، اروپا را فرا گرفته است . یونگ تصمیم می گیرد که رهسپار باتاویا شده از آنجا با کشتی روانه اروپا گردد . دوستش به وی می گوید که او با کشتی بادبانی از سوماترا به حضرموت رفته و از راه عربستان و ترکیه به اروپا باز خواهد گشت . یونگ به سوئیس می رسد ، اما پیرامونش جز برف چیزی نمی بیند . مشاهده می کند که جایی تاک بزرگی روئیده که خوشه های بسیار داده ، اما انگورهایش همه یخ زده اند . یونگ به سوی تاک می رود و خوشه های انگور را می چیند و به اشخاص ناشناسی که دوره اش کرده اند ولی او نمی بیندشان ، می بخشد ...

« خواب که سه بار تکرار شده بود ، سرانجام مرا به شدت نگران کرد . در آن زمان من سرگرم تهیه گزارشی درباره اسکیزوفرنی برای کنگره ابردن بودم و با خود می گفتم « من از خود سخن خواهم گفت ! و به احتمال زیاد پس از خواندن گزارش دیوانه خواهم شد » . کنگره در ژوئیه 1914 ، درست در زمانی که من در سه خوابم ، خود را در دریاهای جنوب می دیدم ، برگزار شد . روز 31 ژوئیه پس از ایراد خطابه ام ، در روزنامه ها خواندم که جنگ آغاز شده است . بدین گونه بفرجام دریافتم که خوابم چه معنایی دارد و روز بعد از ورودم به هلند با کشتی ، هیچ کس خوشبخت تر از من نبود . چون اینک یقین داشتم که اسکیزوفرنی تهدیدم نمی کند . پس تنها کاری که در پیش داشتم ، اهتمام به ژرف اندیشی در این کشف و اعتبار ( علمی ) بخشیدن بدان بود و این کاریست که تقریبا از چهل سال پیش بدان می پردازم ... » .

یونگ ، اندکی بعد ، با شادمانی دانست که خوابش به گونه ای دیگر تعبیر شده است . در واقع چندی نگذشت که روزنامه ها از ماجراهای ناخدای کشتی آلمانی فن موک پرده برداشتند که با کشتی بادبانی ، دریاهای جنوب را از سوماترا تا حضرموت در نوردیده ، به عربستان پناهنده شده و سرانجام از آنجا به ترکیه رفته بود .