كهن الگو سرشـناس تـرين اصـطلاح در مكتـب يونگ است. شايد بتوان گفت كهن الگـو مبـين آن جنبه اي از روانشناسي يونگي است كه بيشتر از هر جنبة ديگري وارد مجموعه مفـاهيم نظـري دوره و زمانة ما شده است. يونگ در توصـيف كهـن الگـو چنين مينويسـد : «محتـوايي ناخود آگـاه كـه از راه خودآگاهانــه شــدن و نيــز از راه ادراك شــدن، دگرگون مـي گـردد و ويژگـي هـايش را از ذهنيـت مفردي كسب ميكند كه به هر دليـل در آن حـادث شده است.» (بيلسكر، 1384 :51 )

يونگ به دوگونه ناخودآگاه معتقد بود: فردي و جمعي. ناخودآگاه جمعي ميراثي است از زنـدگاني تاريخي گذشته، از زندگي نياكان و حتي از دوراني كه بشر در مراحل حيواني ميزيست و از اينرو به خاطره ناخودآگاه نژادي مي رسـد . (شميسـا، 1378 ) در باور يونگ، كهن الگوهـا مـاهيتي جهـان - شمول دارند و موجوديتشان از شكلگيري مغز و ذهـن انسـان در طـول تـاريخ ناشـي شـده اسـت ( بيلسكر،1384 :52 )

به اين ترتيب، هنر و ادبيات از راه كهن الگوها به تاريخ قديم همه افراد بشر مـي پيوندد و هر خواننده به نـوعي خـود را ناخودآگـاه در آن باز مييابد. همه مردم در ناخودآگـاه جمعـي سهيم اند. (شميسا، 1378 :227 )

يونگ در چندين اثر مختلفش به بحث دربـار ة كهن الگوها ميپـردازد . او از راه تحليـل رؤياهـاي بيماران و نيز از راه مطالعه درباره شكل و محتـواي اسطوره به كشـف كهـن الگوهـا نائـل شـد . كهـن الگوهايي چون نفس، سايه، نقاب (پرسونا)، همـزاد مؤنث (آنيما) و همزاد مذكر (آنيموس). كهن الگو طرح كلي رفتارهاي بشري است كـه منشأ آن همان ناخودآگـاه جمعـي اسـت . بـه بيـان ديگر، كهن الگو محتويات ناخودآگاه جمعي است.

صور مثالي در رؤياها و توهمات و خيالپـردازي و هنر و ادبيات خود را به ما نشان ميدهد و به طـور كلي بر ما نظارت و نفوذ دارد. چند كهن الگـو كـه در مطالعات ادبي مورد توجه قرار گرفتـه ، عبارتنـد از: همزاد مؤنث، همزاد مذكر، سايه، كهـن الگـوي عبور از آب. (شميسا، 1378 :227 )

پيش نمون نزديك به بحث كهن الگو، مبحـث پـيش نمـون يـا نمونة ازلي فرد يا فرد اعرف و اجلي باستاني است. پيش نمـون سرچشـمه و منشـأ اوليـه پيـدايي يـك شخصيت است. براي نمونه، الگوي ازلـي معشـوق در ادبيات فارسي، فرشته و پري است؛ الگوي ازلي پهلواناني چون تختـي و رسـتم حضـرت علـي (ع) ميباشد؛ پيش نمونِ مشايخ و اولياي الهي، پيـامبران و پيشنمونِ پيامبران، خدايان هستند. (همان: 229 )

در مطالعة آثار جاودان ادبي هميشه ايـن سـؤال پيش مـي آيـد كـه چنـين شخصـيت هـاي زنـده و ماندگاري از كجا ميآيند؟ آيا منشـأ همـ ة آنهـا بـه راستي تخيل نويسنده است؟ پيش نمون در ادبيـات داستاني ماده اوليهاي مي باشد كه ذهـن نويسـنده را براي خلق يك شخصيت تحريك كـرده اسـت . بـه بيان ديگر، «نمونة اوليه، به عنوان يك نهاد (تـز ) بـا جريان ذهن و نيـروي خلاقـة نويسـنده يـا برنهـاد (آنتيتز) برخورد ميكند و حاصل ايـن ر ؤيـارويي كاراكترِ خلق شده (سنتز) است كه همانا شخصـيت خلق شده توسـط نويسـنده اسـت . ايـن محصـول واجد بسياري از عناصر موجـود در نهـاد و برنهـاد است، اما به گونة مطلق هيچ يـك از آنهـا ني سـت . شخصيت ادبي با طـي چنـين رونـدي موجوديـت مستقل مييابد (دقيقيان، 1371 ،60 )

پيش نمون يكي از مهمترين ابزارهـاي آفـرينش ادبي است. با نگاهي به آثار طراز اول ادبيات جهان و بررســي زندگينامــه و يادداشــت هــاي شخصــي نويســندگان آنهــا، در مــي يــابيم كــه بــراي خلــق شخصيت هاي خارق العادة خود از پيشنمـون هـاي گوناگون استفاده كردهاند. در ذيل نمونه هـايي را در اين باره ميآوريم. استاندال هميشه قهرمان رمان هاي خودش بـود، ژولين سرخ و سياه نمونة مردي است كه اسـتاندال هميشــه دوســت داشــت خــودش مثــلِ او باشــد . استاندال مي گويد: «مرا به خاطر آن كه شخصـيت هاي خود را از آدم هاي زنده اختيار كردم، سرزنش مــي كننــد امــا از آغــاز ادبيــات داســتاني، پيوســته نويسندگان بـراي آفـرينش هـاي خـود اصـل هـايي داشته اند.» (موآم، 1343 :187)

بالزاك پيشواي مسلم نويسندگان رئاليستي بـود . بالزاك ميگويد: «رمان نويس بايـد جامعـه خـود را تشريح كند و تيـپ هـاي موجـود در آن جامعـه را نشان دهد.» (الشكري، 1386 :204 )

بالزاك تصميم داشت چنان قالـب و محتـوايي بـه داسـتان هـايش بدهد كه تاريخ كـاملي از دوره معاصـر بـه وجـود آورد، تاريخي كـه تـا آن زمـان هـيچ رمـان نـويس ديگري به آن نپرداخته بود. به همـين سـبب، همـة طيف هاي اجتماعي آن روزگـار، همـة حرفـه هـا و پيشه ها، هم در شهرها و هم در پايتخت، در حيطـة كار او قرار ميگرفت. به اين ترتيب، رمـان هـاي او مشكلات ناشي از حضـور مشـكل آفـرين سـربازان كهنه كار باقيمانده از ارتـش نـاپلئون، قـوانين ارث، جهيزيه، موفقيتها و شكستهاي شغلي، ازدواج و روابط نامشروع را نشان ميداد. عنوان كلي كه او بـر مجموعه رمانهايش گذارد، كمـدي انسـاني، تكـرار فروتنانه نام حماسه دانته بود. (بنيامين، 1386 :286 )

ديويد كاپرفيلد تا اندازه زيادي شرح حال خـود نويسنده است. انوره دوبالزاك در رمانش بيشـترين مواد و مصالح را از زندگي خودش برداشته اسـت؛ « آقاي ميكـاوبر » و «دورا» از روي پـدر و نخسـتين عشق بالزاك، ماريا بيدنل طراحي شدهانـد . (مـوآم، 1370)

داستايفسكي براي آن كه بتواند قهرمان داسـتان خود را را زندهتر عرضه كند، بر آن شد تا بسـياري از وجوه زندگي شخصي خود، يعني بيماري صرع، وضع نامساعد جسماني و بالاخره فلسفة خود را به او منتقل كند. شجرهشناسـي «ابلـه » دقيقـاً مـنعكس كنندة تاريخچه خانوادگي داستايفسـكي هـا اسـت .

تولستوي مانند همه داستان نويس هـا، قهرمانـان خود را از روي اشخاصي ساخت كه آنهـا را مـي شناخت يا به وسـيلة ديگـران شـناخته بـود . كنـت روستوفر ولخرج را از روي پدربزرگش سـاخت و نيكولاروستوفر را از روي پدرش و پرنسس مـاري رقــتانگيــز و دلربــا را از روي مــادرش. (مــوآم، 1370 )

تولستوي چنانكه سامرست موام مـي گويد شخصيت دوگانه و تقسيم شده خودش را در پيربزوخوف و پـرنس آنـدره، دو شخصـيت رمـان « جنگ و صلح» بازآفريده اسـت . مـوام مـي گويـد : چون تولستوي از شخصيت دوگانه خود آگاه بود، كوشيد بـا آفريـدن ايـن دو متضـاد از روي «مـدل واحــد» خــود، خصوصــيات روحــي و فكــري و اخلاقي خودش را روشن كند و بشناسـد . (مـوآم، 1370).

دنيل دفو هم شخصيت خود را « نسـخه اصـلي » شخصيت داستاني رابينسون كروزو خوانـده اسـت؛ او در وجود رابينسـون كـروزو تنهـايي خـود را در جهان و جدا افتادگي اش را از مـردم جهـان تصـور كرده است. (كوندرا، 1366 :468 )

در ايران، رمان كوتاه مدير مدرسه به نظر برخي از محققان «شاهكاري در تيپ سازي و نمونـه اي از واقعيترين و گوياترين داستانهاي جامعـه ديـروز ايران است و ماجراي خود آل احمد است كه يـك چند گرفتار مديريت مدرسـه بـود و آنچـه در ايـن وظيفة حساس ديده و به سرش آمده، موبه مـو بـه رشتة نگـارش در آورده اسـت .» (كسـمايي، 1363)

 سيمين دانشور دربارة آثار جلال آل احمد مـي گويد: «قهرمان هاي داستان هايش را غالبـاً ديـده ام و مي شناسم. زنان و مردان « ديد و بازديد » ، « سه تـار » ، « زن زيادي » و « مدير مدرسه » غالباً حي و حاضرند و بيشترشان از اينكه قهرمان هاي داستان هاي جـلال واقع شده اند، روحشان بي اطلاع اسـت . (دانشـور، 1343).

پيش نمون ها و روند تبديلِ آنها بـه شخصـيت هاي ادبي، گوناگوني و پيچيدگي بسـياري دارد . در برخي موارد نمـي تـوان يـك شخصـيت را از نظـر پيش نمون هاي سازندة آن در يك گـروه جـاي داد؛ اما در بيشتر موارد مي توان وجه غـالبي را بـراي آن در نظر گرفت. اين وجه غالب مي تواند يك پـيش نمونِ سياسـي، تـاريخي، ادبـي، طبقـاتي و جـز آن باشد. در برخي موارد يك شخصيت، پـيش نمـون هاي گوناگوني دارد. گاه آنچه يك پيش نمـون را از ديگر همراهان خود متمايز ميكند، تسـلط خطـوط كلي آن بر شخصـيت هـاي ادبـي اسـت . (دقيقيـان، 1371).

انواعپيش نمون ها

با توجه به سرشناس ترين آثار ادبي، مي توان شانزده نوع پيش نمون را طبقه بندي كـرد، از جملـه پـيش نمون هاي تاريخي، هنري، سياسي، طبقـاتي، ادبـي، فلسفي، مذهبي، ژورناليستي، خود نويسـنده و جـز آن. (دقيقيــان، 1371 :79)

1. پيش نمون هنري

زندگي برخي از هنرمندان آن چنان سرشار از حوادث تلخ و شيرين و پيچيدگي هاي گوناگون است كه به موضوعِ درخور تـوجهي بـراي رمـان نويسـان تبـديل شـده اسـت. نقاشـان، موسيقي دان ها، مجسمه سازان، شاعران و نويسندگان متعددي تاكنون به عنوان پيش نمـون بـراي نوشـتن رمان هـاي هنرمنـد انتخـاب شـده انـد . ايـن شـيوة پسنديده هنوز در ايران گسترش نيافته است.

رومن رولان در رمـــان «ژان كريســـتف» بـــه گونـــهاي غيرمستقيم به زندگي بتهون مـي پـردازد . برخـي از منتقدان، نقاش سرشناس كمالالملك را پيشنمـون استاد ماكان در « چشم هـايش »، اثـر بـزرگ علـوي، ميدانند. (الشكري، 1386 ،290)

2. پـيش نمـون سياسـي

كوشـندگان جنـبش هـا و گروه هاي سياسي گوناگون، پيش نمون هايي هسـتند كه توجه بسياري از نويسندگان را به خـود جلـب كرده اند. عموماً ديدگاه هاي سياسـي مشـترك ميـان معتقدان يـك ايـدئولوژي، ويژگـي هـاي روحـي و رفتاري نزديكي پديد مي آورد. در عين حال، تـأثير شخصيت افراد در اتخاذ ديدگاه هاي گونـاگون نيـز انكارناپذير اسـت .

از ايـن رو، نويسـندگاني كـه از پيش نمون هاي سياسي استفاده كرده اند، اين دو بعد مسئله را يك جا در اثر خـود بازتـاب داده انـد . در برخي از آثار ادبي، پيش نمون هاي سياسي به طـور مستقيم به شخصيت هاي داستان تبـديل شـده انـد .

شخصيتهاي سياسي و انقلابيون زبـانزد در زمـر ة پيش نمون هاي سياسي هستند. غلامحسين سـاعدي در داستان غريبه در شهر براي ساخت و پرداخـت شخصيت اصـلي كـه حيـدر نـام دارد ، از زنـدگيِ حيدرخان عمو اوغلي بهره برده است.

3 . پيش نمون طبقاتي

نويسندگاني كـه يـك طبقـة اجتماعي را در دوراني خاص به عنوان پيش نمـون كلي اثر خود برگزيده اند، كوشش كـرده انـد تـا در وجود يك يا چند شخصيت اثر خود، ويژگي هـاي اجتماعي، اقتصادي، سياسي و رواني افراد طبقـه را به تصوير بكشند.

كلبه عمو تُم نوشته هريت بيچراسـت و، داسـتان زندگي سياهان جنوب است. همسايه ها اثـر احمـد محمود نيز داستان زندگي مـردم جنـوب ايـران را نشان مي دهد. محمود رنج و درد طبقه پايين جامعه را بــه طــور مفصــل و دقيــق توصــيف مــي كنــد.

4 . پيش نمون هاي اساطيري و حماسـي

اسـتفاده از اين نوع پيش نمون، سابقه اي ديـرين دارد . شـاهنامه فردوسـي كـه در ميـان مـردم ايـران و ملـل ديگـر محبوبيتي خارق العاده دارد، يكي از متوني است كه پس از گذشت سده ها، از شخصيت هاي اسـاطيري و حماسي آن در آثار شاعران و نويسندگان استفاده شده است.

در آثاري چون گرشاسـب نامـه اسـدي طوسي و برزونامه عطـايي كـه دربـارة نـوه رسـتم نوشته شده اند؛ دانشور در «سووشـون » از اسـطوره سياوش به شكلي دقيق و منظم بهـره بـرده اسـت (آتش سودا، 1383 :97)

 5 . پيش نمون خود نويسنده

در بعضي از داستان هـا پيش نمون راوي، خود نويسنده است. گاه نويسـنده در حين داستان به فضاي متفاوتي گام مي گـذارد و به حديث نفس مي پردازد. در اين نـوع داسـتان هـا ، ذهنيات منظم و پراكنده و حتي انديشه هاي فلسـفي و رويدادهاي گذشته نويسـنده بيشـتر بخـش هـاي داستان را دربرمي گيرد و كلية رويدادها و زمينه هاي قبلي، اهميت درجه دوم مي يابند.

خواننده بيشتر بـا كيفيات روحي و ذهني شخصيت داستان آشنا مي شود تا با زندگي عملي او. نويسندگاني كـه چنـين آثاري نوشته اند حتي اگر شخصيتي متفاوت از خود را به عنوان شخصيت اصلي داستان آفريده باشـند، بيشتر به بيان حديث نفس پرداختـه انـد . (دقيقيـان، 1371 )

داستايفسكي در بسياري از آثار خـود، سال هاي كـودكي انـدوهبار و جـو تيـره من اسـبات خانوادگي خود را بازتاب داده اسـت . (گروسـمن، 1383 )

هوشو در شما كه غريبـه نيسـتيد اثـر هوشنگ مرادي كرماني پيش نمون خود نويسـنده از دوران كودكي و نوجـواني وي اسـت . (پوراحمـد، 1384 ) .

پــيش نمــون در زنــدگي خصوصــي نويســنده : بسياري از شخصيتها براساس آدم هايي به وجـود آمده اند كه در زندگي خصوصـي نويسـنده وجـود داشــته انــد. بــراي نمونــه، تولســتوي آناكارنينــا را براساس زندگي زني از آشنايانش نوشـته اسـت يـا بالزاك اوژني گرانده را براساس زني نوشـته اسـت كه در زندگي او وجود داشـته اسـت . (ميرصـادقي، 1385)