فراشناخت چيست؟
اين مقوله از آن جهت فراشناخت خوانده مي شود كه معناي اصلي اش «شناخت در مورد شناخت» است (همان).
اصطلاح فراشناخت معادل واژه لاتين metacognition مي باشد و دانش ما دربارة فرايندهاي شناختي خودمان و چگونگي استفاده بهينه از آنها براي رسيدن به هدفهاي يادگيري گفته ميشود (بايلر و انسومن 1993). به سخن ديگر فراشناخت دانش يا آگاهي فرد از نظام شناختي خود او با دانستن درباره دانستن است (سيف ، 1378)
فراشناخت يكي از جديدترين كلمات پر سر و صدا در روانشناسي پروري است. اما واقعا“ فراشناخت چيست ؟ ماهيت انتزاعي و طول كلمه آن را طوري ساخته كه ترس آور به نظر مي رسد. ما هر روز با فعاليتهاي فراشناختي سر و كار داريم. فراشناخت ما در قادر مي سازد، يادگيرندگاني موفق تر باشيم و فراشناخت با زيركي و بصيرت مرتبط شده است (livingston – 1997 ) فراشناخت به تفكر سطح بالاتر گفته ميشود كه روي فرايندهاي شناختي كه در يادگيري نقش دارند، نظارت فعال دارد. فعاليتهايي نظير تصميم گيري راجع به اينكه چطور تكليف يادگيري محول شده را شروع كنيم . بازبيني درك مطلب، ارزيابي پيشرفت براي تكميل يك تكليف همه از نظر ماهيت، فراشناختي هستند (همان)
فراشناخت به سادگي اغلب به عنوان «تفكر درباره تفكر» تعريف ميشود. در واقع تعريف فراشناخت ساده نيست، اگر چه اين اصطلاح براي دو دهه قسمتي از واژنامه روانشناسي پروري بوده است و اين مفهوم به همان اندازه كه انسانها قادر بوده اند تجارب شناختي شان را منعكس كنند قدمت دارد ولي هنوز مقداري جر و بحث راجع به اينكه فراشناخت واقعا“ چيست، وجود دارد يكي از دلايل اين سر در گمي اين است كه در حقيقت چندين اصطلاح وجود دارد كه به طور رايج براي توصيف پديده هاي اساسي مشابه (مانند خود – تنظيمي ، كنترل اجرايي) و جنبه اي از آن پديده (مانند فرا حافظه ) بكار ميرود، و اين اصطلاحات اغلب به جاي هم در آثار علمي به كار رفته است. يا اينكه بين تعاريف مقداري تمايز وجود دارد، همه روي نقش فرايندهاي اجرايي در نظارت كردن و تنظيم فرايندها شناختي تاكيد مي كنند (همان).
اصطلاح فراشناخت بيشتر از همه ، اغلب با نام فلاول (1979) تداعي مي شود. او فراشناخت را چنين شرح داده است : يادگيري مالكيت نسبي اطلاعات و داده ها ، براي مثال اگر من توجه كنم كه براي يادگيري A نسبت به B نياز به زحمت بيشتري دارم با فراشناخت سر و كار داشته ام ( Livingston - 1977 ) به طور خلاصه ميتوان گفت كه فلاول فراشناخت را در يك جمله چنين تعريف كرده است: هر گونه دانش يا فعاليت شناختي كه موضوع ان هر جنبه اي از اقدامات شناختي و تنظيم آن است (فلاول ، 1988/ترجمه ماهر ، 1377 )
آ.ل. كوستا مي نويسد. اگر بتوانيد از وجود يك گفتگوي دروني در ذهن خود آگاه شويد، و اگر بتوانيد فرايندهاي تصميم گيري و حل مساله را بشناسيد، فراشناخت را تجربه كرده ايد . فراشناخت، توانايي فرد به شناسايي دانسته ها و ندانسته هاي خويش است (اقازاده و احدايان 1377)
براون و همكارانش مي گويند ، فراشناخت انواع آگاهي درباره شناخت ها يا فرآيندهاي اجرايي تصميم گيري است كه موجود انساني بايد هم فرآيندهاي شناختي انجام دهد و هم پيشرفت انجام دهد و هم پيشرفت آن را بررسي كند (آقازاده و احديان، 1377).
كليو (1982) دو ويژگي را در مورد فراشناخت مطرح كرده است:
الف) آزمودني متفكر، دانشي دربارة فكر كردن خودش و ديگران دارد.
ب) آزمودني متفكر ممكن جريان فكر خودش را كنترل و تنظيم كند؛ يعني ممكن است به عنوان عوامل محلي تفكر خودش عكل كند (بدون تاريخ Hacker ) پاريس و وينوگراد (1990) معتقدند كه اكثر پژوهشگران در حال حاضر اين تعريف از فراشناخت را به رسميت مي شناسند ؛ « گرفتن دو كيفيت ( شكل ) اصلي فراشناخت : ارزيابي خود و مديريت خود از شناخت ».
روي هم رفته ، فراشناخت در برگيرنده :
× آگاهي فرد به دانش ، توانايي درك بازبيني و دست ورزي فرآيندهاي شناختي.
× انش ديرپا و راستين درباره راهكارهاي شناختي ، راهبردها، شرايط معمول حافظة فعال و احساسات خودآگاه مربوط به فرايندهاي شناختي مي باشد. (اقازاده و احديان ، 1377)
در عمل فراشناخت ، در برگيرندة دانش روشن مند، گزاره اي ، شرطي و نيز بازبيني راهكارها و فرايندهاي شناختي وابسته به يكديگر است (آقازاده و احديان ، 1377)