نظريه ناهماهنگي شناختي درباره اثر انگيزش بر روابط بين مولفه هاي شناختي بحث مي كند. منظور از مولفه هاي شناختي اعتقادات و معرفت فرد است. اين مولفه ها به صورت مستقل و يا به صورت هماهنگ و ناهماهنگ با يكديگر مرتبط اند(خدا پناهي،1379).

طبق نظر فستينگر (1957) وقتي شخص داراي دو شناخت هم زمان باشد و اين دو شناخت نيز با يكديگر در تناقص باشند، گفته مي شود كه گرفتار ناهماهنگي شناختي شده است . شناختها شامل افكار، نگرش ها، باورها و حتي رفتارهايي است كه شخص از آنها آگاه است . مثلا” بيان عباراتي نظير « امروز روز خوبي است »، « من شخص با فكري هستم » شناخت محسوب مي شوند. به نظر فستينگر ممكن است، چنين شناخت هايي به هم مربوط يا نامربوط باشند به عنوان مثال ، جمله «امروز روز خوبي است » با جمله« مدارس استعدادهاي كودكان را  از بين مي برند»، احتمالا” به هم مربوط نيستند ، از اين نظر كه در عبارت اول نكته اي درباره عبارت دوم وجود ندارد، برعكس « من آدم خوش حافظه اي هستم » با اين عبارت كه « من تاريخ ازدواجمان را فراموش كرده ام» مربوط است ، زيرا  شناخت اول از نظر روانشناختي به شناخت دوم مربوط مي شود. دو سژشناخت مربوط به هم يا مي توانند با يكديگر همساز يا ناهمساز باشند(ساعتچي ،1377).

نوع و چگونگي تغيير ناهمخواني مولفه ها بستگي به پايداري تغيير شناختي دارد. مثلا” وقتي كه يك فرد با علم به نامرغوب ودن يك نوع ماشين سواري آنرا خريداري مي كند. در يك وضعيت ناهماهنگي شناختي قرار دارد. اين فرد هنگامي مي تواند ناهماهنگي شناختي را كاهش دهد كه ماشين سواري خريداري شده را بفروشد يا شناخت خود را تغيير دهد(وسيله اي كه خريده است چندان هم نامرغوب نيست . بنابراين ميزان ناهماهنگي شناختهاي به رابطه تعداد شناختي ناهماهنگ و اهميت شناخت ها بستگي دارد (خدا پناهي ،1379).

اهميت شناختها* شناختهاي ناهماهنگ = ميران ناهماهنگي

   اهميت شناختها * شناختهاي هماهنگ

نظريه فستينگر در زمينه ناهماهنگي شناختي را مي توان در سه نكته زير خلاصه كرد:

1-    ممكن است بين عناصر شناختي ناهماهنگيوجود داشته باشد .

2-   ناهماهنگي ها ممكن است فرصتي را براي شخص فراهم مي آورند تا براي تنش ناشي از فشار رواني ، به كاهش ناهماهنگي ها بپردازد و از افزايش آن جلوگيري كند.

3-  نمودهاي علمي اين فشارها(از طريق تعديل ناهماهنگي ) متضمن دگرگوني در سطح رفتار، شناخت ها و كسب اطلاعات جديد در زمينه باورها است .

آنچه كه براي يك شخص سبب ناهماهنگي شناختي است ، امكان دارد براي ديگران ناهماهنگي شناختي ايجاد نكند. ممكن است شناختهايي ناهماهنگ باشند ، اما لزوما” سبب ايجاد تنش در شخص نشوند ، مگر آنكه شامل برخي عناصر مربوي به مسئوليت شخصي فرد باشند. تعهد نسبت به يك تصميم نيز حائز اهميت و ناهماهنگي هنگامي بيشتر خواهد شد كه شخص نسبت به يك موضع با زمينه خاص ، تعهدي قوي داشته باشد (ساعتچي 1377).