نظريه شناختي جروج كلي
تجربيات باليني جورج كلي (1967-1905) ماهيت نظريه ساز شخصي وي تحت تاثير قرار داد. مردمي را كه درمان ميكرد اختلالات شديدي نداشتند. كار وي با دانشجويان دانشگاه و دانش آموزان مدرسه بود كه توسط معلمين خود براي مشاوره فرستاده مي شدند (شولتز و شولتز، 1994/ترجمه سيد محمدي 1375).
نظريه سازه شخصي
كلي پيشنهاد نمود كه هريك از ما « سازمان شناختي » درباره محيط مان بوجود مي آوريم ، ما فقط وقايع و روابط اجتماعي را كه دنياي ما را در يك نظام يا الگو مي سازد، تعبير و سازماندهي مي كنيم. بر اساس اين الگو دربارهخ مردم ديگر ، وقايع و خودمان پيش بيني مي كنيم . ما از اين پيش بيني ها براي تعيين كردن پاسخ هايمان و هدايت اعمالمان بهره مي بريم . بنابراين براي درك شخصيت بايد الگوهايمان را درك كنيم ، يعني شيوه هايي را كه در آم دنياي خود را سازمان داده و يا ساخته ايم . اين تعبير ها از وقايع است و خود وقايع كه مهم هستند (همان ).
كلي معتقد بود كه مردم به دنياي خود همانند دانشمندان مينگرند و آن را سازمان مي دهند، يعني با تدوين فرضياتي درباره محيط خود و آزمايش نمودن اين فرضيه ها در برابر موقعيت تجربه شان ما وقايع يا داده هاي تجربه ما را در زندگي خود مشاهده و آنها را به روش خود تعبير مي كنيم . اين تعبير شخصي يا ساختن تجربه ، نگرش منحصر به فرد ما را نسبت به اين وقايع نشان مي دهد، يعني الگويي كه ما اين رخدادها را در آن قرار مي دهيم . كلي نوشت : ما به دنيا از ميان « الگوهاي شفاف و مناسب واقعيت هاي كه دنيا از آنها تشكيل شده است » نگاه كنيم .
امكان دارد اين الگوها را با عينك آفتابي كه ته رنگ خاصي را اضافه مي كند يا هرچيزي را كه مي بينيم به رنگي نشان مي دهد مقايسه كنيم . ممكن است عينك يك ته رنگ آبي داشته باشد و ديگري سبز چندين نفر امكان دارد به صحنه يك ني نگاه كنند و آن را متفاوت درك كنند و اين بستگي دارد به ته رنگ لنزهايي كه نقطه نظر آنها را قاب مي كند . بنابراين با فرضيات و الگوهايي كه مي سازيم دنياي خود را درك نموده يا سازماندهي مي كنيم . اين نگرش خاص يعني الگوي بي نظري كه توسط هر فرد آفريده شده چيزي است، كه كلي آن را نظام سازه ما مي خواند.
يك سازه عبارت است از شيوه يك شخص در نگاه كردن به وقايع دنياي خودش، فرضيه عقلاني كه براي توجيه يا تعبير وقايع زندگي ابداع شده است . ما مطابق انتظاري كه سازه هايمان وقايع زندگي مان را پيش بيني و توجيه مي كنند رفتار مي كنيم و همانند دانشمندان ، اين فرضيات را با قرار دادن اعمالمان بر سازه هايمان و ارزيابي كردن تاثيرات آن آزمايش مي نماييم (همان ) .
ما سازه هاي زيادي را در طول زندگي خود به وجود مي آوريم . براي هر شخص با موقعيتي كه با آن مواجه مي شويم يك سازه ايجاد مي كنيم . ما موجودي سازه هاي خود را هر بار كه با مردم جديدي مواجه مي شويم يا با موقعيت هاي جديدي روبرو مي گرديم افزايش مي دهيم . گهگاهي امكان دارد نياز داشته باشيم كه سازه هايي را تغيير داده و يا دور بريزيم زيرا مردم و وقايعي كه بر ما تاثير دارند در طول زمان تغيير مي كنند. بنابراين بازنگري سازه هاي ما فرآيندي لازم و پيوسته است ، هميشه بايد سازه هاي ديگري براي به كار بردن داشته باشيم . اگر سازه هاي ما انعطاف ناپذير بوده و قابليت اصلاح شدن را نداشته باشند، اگر ما قرباني تاثيرات كودكي با شرايط ديگر بوديم ، پس توانايي سازگار نمودن خود با تغييرات يا كنار آمدن با موقعيت هاي جديد را نداشتيم (همان ).