شرح حال مقدماتی
دیدیم که روسو بر این باور بود که رفتار بر اساس برنامه زمانی یا طرح درونی طبیعت، بروز می یابد. امروزه، این فرایند را رسش زسیتی می نامیم و فردي که بیشترین تلاش را کرد تا مطالعه رسش آغاز شود، آرنولد گزل بود.
گزل همچنین با طرفداري از رویکرد کودك محور، درباره پرورش کودك مطالبی نوشت.

جی.استنلی هال یکی از بانفوذ ترین روان شناسان اوایل قرن بیستم،عموما بنیان گذار جنبش مطالعه ی کودک محسوب می شود.او با نوشتن کتابی در مورد پیری ،از پزوهش درباره ی عمر خبر داد.هال و شاگرد معروف او گزل با الهام از مطالعات داروین و بر اساس دیدگاه های تکاملی ،نظریه هایی را در مورد کودکی و نوجوانی ساختند.هال و گزل ،رشد را به صورت فرایندی در نظر گرفتند که به صورت ژنتیکی تعیین می شود و مانند یک گل به طور خودکار می شکفد.

از هال و گزل از یک طرف به علت یک بعدی بودن نظریه هایشان انتقاد و از طرف دیگر به خاطر تلاش هایشان برای توصیف تمام جنبه های رشد یاد می شود.آن ها رویکرد هنجاری به مطالعه ی کودک را عرضه کردند.در مطالعات هنجاری،مقیاس های رفتار از تعداد زیادی از افراد به دست می آید.گزل جزو اولین کسانی بود که والدین را از کودک آگاه ساخت و آن را برای آن ها معنی دار کرد.

گزل معتقد است که اگر زمان بندی رشد حاصل میلیون ها سال تکامل است،پس کودکان به طور طبیعی از نشانه هایشان خبر دارند.توصیه ی فرزند پروری او،مطابق با سنت روسو حساسیت نسبت به نشان های کودکان را سفارش کرد.کتاب های گزل همراه با کتاب مراقبت از نوزاد و کودک نوشته ی بنجامین اسپاک،به سرعت مشهور شدند و مورد علاقه ی والدین قرار گرفتند.

اصول رشد
مفهوم رسش
گزل معتقد بود که رشد کودك، تحت تأثیر دو نیروي عمده است. نخست آنکه، کودك محصول محیط خویش است. اما گزل معتقد بود که رشد کودك به کونه اي بنیادي تر، از درون و بر اثر عمل ژن ها، هدایت می شود. او این فرایند را رسش یا بالیدگی نامید.
ویژگی بارز رشد مبتنی بر رسش این است که همواره به صورت مراحلی ثابت، آشکار می شود. این مسئله را می توان نخست در جنین در حال رشد مشاهده کرد که در آن مثلاً، قلب همواره اولین عضوي است که رشد می یابد و عمل می کند. به همین ترتیب، مغز و سر، زودتر از سایر بخش هاي بدن جنین، از قبیل دست و پا رشد می کنند. این ترتیب که طرحی ژنتیکی آن را هدایت می کند، هرگز نقض نمی شود.
رشد به صورت سلسله مراحل، پس از تولد نیز ادامه می یابد.
البته کودکان از نظر میزان رشد با یکدیگر تفاوت دارند.
بعلاوه، میزان رشد تحت کنترل تفاوت هاي فردي است که به وسیله مکانیزم هاي ژنتیکی درونی، تعیین می شود.

رسش و محیط، تأثیرات کاملاً متفاوتی دارند. در رشد قبل از تولد، این موضوع بدین معنا است که رسش، متمایز از جنبه هاي محیط درونی از قبیل حرارت و اکسیژنی است که جنین از مادر دریافت می کند. بی تردید این عوامل محیطی اهمیت بسیار زیادي دارند، زیرا پشتیبان رشد سالم هستند، اما در ترتیب آشکار شدن ساختار و الگوهاي عمل، هیچ نقش مستقیمی ایفا نمی کنند. این وظیفه، بر عهده مکانیزم رسش است.
نوزاد پس از تولد، به محیط متفاوتی وارد می شود. این محیط، تنها نیاز هاي جسمانی او را برآورده نمی کند، بلکه محیطی اجتماعی و فرهنگی است که او را به انجام رفتار هاي درست وا می دارد. گزل معتقد بود که کودك براي تحقق قواي نهفته در خود، به وضوح به محیط اجتماعی نیاز دارد، اما همچنین بر این باور بود که نیروهاي اجتماعی، زمانی به بهترین وجه بر کودك اثر می گذارد که با اصول رسشی درونی، هماهنگ باشند.
گزل به ویژه، با آموزش زود هنگام مطالب به کودکان مخالف بود. کودکان هنگامی که آمادگی پیدا کنند و دستگاه عصبی آن ها به قدر کافی رشد کند، خواهند نشست، خواهند ایستاد و راه خواهند رفت. آن ها در زمان مناسب و با هدایت عوامل درونی شان، به تدریج بر تکالیف مختلف تسلط می یابند. تا پیش از آن زمان، آموزش، ارزش چندانی ندارد و ممکن است بین مراقب و کودك، باعث پیدایش تنش نیز بشود.

این کودك، در برخی مهارت ها توانایی بیشتري از خود نشان داد، ولی کودك آموزش ندیده خیلی زود و با تمرین بسیار کمتري همین توانایی ها را به دست آورد، و این تکالیف را تقریباً در همان سنی انجام داد که از او انتظار می رفت. بنابراین، ظاهراً یک برنامه زمانی درونی وجود دارد که آمادگی انجام دادن تکالیف را تعیین می کند و به نظر می رسد سودمندي آموزش هاي زود هنگام، نسبتاً موقتی است. مسئله تحریک زود هنگام، مسئله اي بحث انگیز است، اما ظاهراً تلاش هاي ما براي تسریع رشد حرکتی اولیه، تأثیرات اندکی دارد. بنابراین، رسش به فرایندي اطلاق می شود که از طریق آن، رشد به وسیله عوامل درونی و در درجه اول، ژن ها که مواد شیمیایی درون هسته سلول ها هستند، کنترل می شود. ژن ها توالی، زمان بندي و شکل پیدایش الگوهاي عمل را تعیین می کنند.
تا اینجا عمدتاً رشد مبتنی بر رسش رفتار حرکتی اولیه را، که گزل در مطالعات خود بر آن تأکید داشت، توضیح داده ایم. با وجود این، گزل بر این باور بود که رشد تمامی شخصیت، در کنترل رسش است.
مثلاً او معتقد است: دستگاه عصبی کودك در مراحل و تسلسل هایی طبیعی، رسش می یابد. او قبل اینکه بایشتد، می نشیند. قبل از صحبت کردن، غان و غون می کند. قبل از اینکه حقیقت را بگوید، از خود دروغ سر هم می کند. قبل از اینکه مربع بکشد، دایره رسم می کند، قبل از اینکه نوعدوست شود، خود پسند است. قبل از اینکه به خود متکی شود، به دیگران وابسته است. همه توانایی هاي کودك از جمله اصول اخلاقی او، از قوانین رشد متأثر است.

مطالعه الگوها
آنچه بیشترین اهمیت را دارد، فرایند الگو سازي است؛ یعنی فرآیندي که اعمال با استفاده از آن، سازماندهی می شوند.
هنگامی که نوزادان، حرکت چشم هایشان را با حرکت دست هایشان سازماندهی می کنند و به چیزي که در دست دارند نگاه می کنند این، الگویابی همچنان وسعت می یابد.
سایر اصول رشد
گزل با مشاهدات خود، چند اصل دیگر را نیز در زمینه رشد مطرح کرد. ما سه اصل هم آمیزي تقابلی، عدم تقارن کنشی و خود گردانی را بررسی می کنیم.
هم آمیزي تقابلی. انسان ها بر مبناي تقارن خلق شده اند. ما داراي دو نیم کره مغز، دو چشم، دو دست، دو پا و چند اندام دو گانه دیگر هستیم. اعمال ما نیز نظیر هنگامی که دست و پایمان را خم یا راست می کنیم، کیفیتی دو گانه دارد « هم آمیزي تقابلی » به فرایندي از رشد اطلاق می شود که از طریق آن، دو گرایش مختلف، به تدریج نوعی سازماندهی مؤثر می رسند. مثلاً در رشد پدیده دست برتري، نوزاد ابتدا یک دست خود را به کار می برد، سپس هر دو را با هم به کار می گیرد، آنگاه دست دیگر را ترجیح می دهد، و بعد دوباره هر دو را به کار می گیرد تا آنکه در نهایت می تواند دست مسلط خود را انتخاب کند. این کیفیت رفت و آمدي اولویت ها، را به ذهن متبادر می سازد. گزل نشان داد که هم آمیزي تقابلی، چگونه « هم آمیزي تقابلی » استعاره هم آمیزي و در نتیجه اصطلاح الگویابی بسیاري از رفتارها، از جمله رفتار دیداري، خزیدن، و راه رفتن را توصیف می کند.
گزل همچنین بر این باور بود که هم آمیزي تقابلی، مشخصه رشد شخصیت نیز هست. در رشد شخصیت، ما شاهد یکپارچه سازي گرایش هاي درون گرایی و برون گرایی در انسان هستیم. مثلاً کودکی که در سه سالگی، آرام و خود دار است، در سه سال و شش ماهگی درونگرا، کمرو، و ناآرام می شود. در پی این دوره درون گرایی، در چهار سالگی، گرایش به برونگرایی پیدا می کند و این دو گرایش در نهایت، در پنج سالگی یکپارچه و متعادل می شوند. چنین چرخه هایی در نوزادي آغاز می شوند و دست کم تا 16 سالگی ادامه می یابند. فرد هنگام ورود به قلمرو هاي جدید درونی یا بیرونی، به طور موقت تعادل خود را از دست می دهد، اما بعد بار دیگر خود را در سطوح جدید، سازماندهی می کند.

عدم تقارن کنشی. ما با فرایند هم آمیزي تقابلی، دوگرایی هاي طبیعت خود را متعادل می کنیم. با وجود این، به ندرت به تعادل یا تقارن کامل می رسیم. در واقع، درجه اي از عدم تقارن، که کاملاً کنشی است وجود دارد. ما زمانی داراي بیشترین کارآمدي هستیم که با ترجیح دادن یک دست، یک چشم و مانند آن، از یک جهت با جهان روبرو شویم.
خود گردانی. گزل بر این باور بود که ساز و کارهاي رشد درونی آنقدر نیرومند هستند که انسان تا حد زیادي می تواند رشد خود را منظم کند. او در مجموعه اي از مطالعات خود نشان داد که کودکان چگونه می توانند چرخه هاي تغذیه، خواب و بیداري خود را منظم کنند.
گزل همچنین با تأکید بر قابلیت موجود زنده بر حفظ تعادل و وحدت کلی، در مورد خود گردانی، زاویه متفاوتی را نیز مورد توجه قرار داده است. البته رشد، عدم تعادل را نیز شامل می شود. همان گونه که دیدیم، الگوهاي خواب و تغذیه نوزادان به طور مرتب دستخوش نوسان می شوند. ما نوسان هاي مشابهی را در رشد شخصیت نیز می بینیم که در آنها، هنگامی که کودکان وارد مراحل درونگرایی و برونگرایی می شوند، دوره هاي ثبات و عدم ثبات به دنبال هم می آیند. هنگامی تنش به وجود می آید که کودکان به قلمرو ناشناخته هاي جدید وارد می شوند. اما سازوکارهاي خودگردانی، همواره فعال هستند و باعث می شوند که موجود زنده، هرگز پیش از به دست آوردن تعادل، بیش از حد به یک جهت متمایل نشود و پیش از حرکت مجدد به سمت جلو، پیشرفت هاي خویش را استحکام بخشد.

فردیت
یک موضوع کلی باید مورد بحث قرار گیرد و آن، مسئله فردیت است. گزل جداً بر بی همتا بودن هر کودك تأکید داشت.
دیدگاه اصلی گزل این بود که همه کودکان بهنجار توالی هاي یکسانی را پشت سر می گذارند، اما در میزان رشد با یکدیگر متفاوتند.
او هم چنین مطرح کرد که میزان رشد ممکن است با تفاوت در خلق و خو و شخصیت ارتباط داشته باشد. او در یک بحث جالب سه کودك را فرض کرد که یکی از آن ها به کندي، دیگري به سرعت و سومی به طور نامنظم رشد می کند و بر این نکته تأکید کرد که چگونه هر سبک رشد می تواند در آمادگی هاي شخصی متفاوتی جلوه گر شود. مثلاً کودك الف که به کندي رشد می کند، ممکن است کم تحرك و محتاط، صبور، خونسرد و به طور کلی در مورد مشکلات زندگی با تدبیر باشد. کودك ب که به سرعت رشد می کند،
ممکن است حاضر جواب، بی خیال، سرخوش، همراه و به طور کلی باهوش و زرنگ باشد. کودك ج که به طور نامنظم رشد می کند،
ممکن است گاه بیش از حد محتاط باشد و گاه احتیاط را رعایت نکند، اغلب دمدمی مزاج و بی صبر باشد و بارقه هایی از ذکاوت را نشان دهد. گزل بر این باور بود که هر خلق و خو و سبک رشد فردي، در فرهنگ، خواسته هاي متفاوتی را در پی می آورد و فرهنگ نیز باید بکوشد تا با فردیت هر کودك منطبق شود.

فلسفه فرزند پروري
گزل معتقد بود که پرورش کودك باید با شناخت دقیق قوانین رسش آغاز شود. آن ها فطرتاً نسبت به نیازهایشان و آنچه آمادگی انجام دادن آن را دارند یا ندارند، هشیار هستند. بنابراین والدین نباید کودکان را به پیروي از هیچ الگویی از پیش پنداشته اي وادار کنند، بلکه باید نشانه هاي رسش را از خود کودکان بگیرند.
مثلاً در مورد تغذیه، گزل به شدت از تغذیه مبتنی بر نیاز یعنی تغذیه اي که کودك آمادگی خود را براي آن نشان می دهد در برابر تغذیه بر اساس هرگونه برنامه از پیش تعیین شده، حمایت می کرد. او نوشت:
دو نوع زمان وجود دارد؛ زمان طبیعی و زمان مبتنی بر ساعت. اولی بر آگاهی کودك و دومی بر علم اختر شناسی و قراردادهاي فرهنگی مبتنی است. برنامه خودخواسته، از زمان طبیعی نشأت می گیرد. نوزاد زمانی تغذیه می شود که گرسنه است. مختار است هر زمان که خوابش می آید بخوابد. او را براي تغذیه بیدار نمی کنند. در صورتی که جایش را خیس کند « پوشک او را عوض می کنند » هر زمانی که بخواهد می تواند به بازي هاي اجتماعی بپردازد. او براي زندگی کردن بر اساس ساعت دیواري خلق نشده است، بلکه خلق شده تا بر اساس ساعت درونی که منعکس کننده نیازهاي متغیر اوست، زندگی کند.

هنگامی که والدین، اندیشه هایشان را در مورد آنچه کودك « باید » انجام دهد کنار بگذارند و در عوض، از نشانه ها و سرنخ هاي کودك پیروي کنند، کم کم به ارزش توانایی ذاتی رشد خود گردان کودك پی می برند. می بینند که کودك چگونه چرخه تغذیه و خواب و بیداري خود را تنظیم می کند. اندك زمانی بعد، خواهند دید که چگونه کودك یاد می گیرد که بدون اجبار و ترغیب، با اتکاي به خود بخزد و سینه خیز حرکت کند. در این صورت، والدین کم کم به کودك و فرایند رشد، اعتماد خواهند کرد.

گزل تأکید می کرد که اولین سال زندگی، بهترین زمان براي یادگیري احترام گذاشتن به فردیت کودك است. والدینی که در دوره نوزادي، با هوشیاري پاسخگوي نیازهاي کودك بوده اند، بعدها به طور طبیعی به بی همتا بودن علایق و توانایی هاي کودك، حساسیت نشان خواهند داد. آن ها کمتر تمایل دارند که انتظارات و آرزوهاي خود را به کودك تحمیل کنند، بلکه بیشتر مایلند تا به فردیت کودك، مجال رشد و موفقیت بدهند.
گزل معتقد بود که والدین علاوه بر حساسیت باطنی نسبت به کودك، به برخی اطلاعات نظري درباره روندها و توالی هاي رشد هم نیاز دارند. آن ها به ویژه باید بدانند که رشد، بین دوره هاي ثبات و بی ثباتی، در نوسان است. این آگاهی، درك و بردباري را در آن ها تقویت می کند. مثلاً آگاهی از اینکه کودك 2/5 ساله از یک دوره دشوار می گذرد که می تواند موجب لجاجت و سرسختی او شود، به والدین کمک می کند. آن ها با آگاهی از این موضوع، تلاش نخواهند کرد که هرچه زودتر این رفتارهاي کودك را سرکوب کنند. بلکه در مقابل، قادر خواهند بود که با انعطاف پذیري بیشتري با کودك رفتار کنند و حتی شاید از دیدن این که کودك چنین مشتاقانه سعی می کند استقلال خود را تثبیت کند، لذت نیز ببرند.

به این ترتیب، فلسفه گزل، در بعد افراطی رها کردن و تساهل قرار می گیرد. می توان سوال کرد که « آیا چنین نگرشی، به لوس شدن کودك منجر نمی شود » و « آیا کودکان پرتوقع نمی شوند و همیشه بر خواسته هاي خود اصرار نخواهند ورزید ؟ » .

البته پاسخ گزل این بود که کودکان باید یاد بگیرند تکانه هاي خود را کنترل، و مقتضیات فرهنگی خود را رعایت کنند. با وجود این، او معتقد بود کودکان زمانی این موارد را کاملاً فرا خواهند گرفت که به توانایی آن ها براي تحمل کردن کنترل ها که مبتنی بر رسش است، توجه کنیم. مثلاً در مورد تغذیه، نوزاد را نباید در ابتدا خیلی منتظر گذاشت . « مهمترین نیازهاي نوزاد با غذا و خواب ارتباط دارند. این نیازها ماهیتی فردي و طبیعی دارند. نمی توان آن ها را تغییر داد یا برآورده نکرد » .

اما اندك زمانی بعد و تقریباً در چهار ماهگی، وسعت و رشد سیستم گوارشی کودك، شرایطی بهتر از قبل پیدا می کند و به همین دلیل، نوزاد تنش کمتري خواهد داشت و کاهش دفعات گریه کودك به والدین نشان می دهد که او اکنون قادر است براي تغذیه صبر کند.

بعداً، رشد زبان و گسترش بعد زمانی کودك، به او کمک می کند تا ارضاي فوري نیازهایش را به تعویق بیندازد. در 2/5 سالگی، دیگر کودکان بی درنگ نشان نمی دهند که به آب میوه خود نیاز دارند، زیرا هنگامی که والدین به آن ها می گویند « قدري صبر کن » معناي این عبارت را درك می کنند.

بنابراین، گزل بر این باور بود که والدین هشیار می توانند به تعادلی منطقی بین نیروهاي رسشی و فرهنگ پذیري دست یابند.
باوجود این، واضح است که گزل، بیشتر این سازگاري را از فرهنگ انتظار داشت. او معتقد بود که فرهنگ پذیري لازم است، اما نباید نخستین هدف ما انطباق دادن کودك با قالب هاي اجتماعی باشد. این هدف رژیم هاي اقتدار طلب است. ما در دموکراسی به آزادي عمل و فردیت بها می دهیم؛ یعنی ویژگی هایی که عمیق ترین ریشه هاي آن ها در تکانه زیستی انسان در جهت رشد بهینه قرار داد.
فرهنگ پذیري، هم در مدرسه و هم در خانه، صورت می گیرد. مدارس مهارت ها و عادات هایی را به کودکان آموزش می دهند که آنان به عنوان اعضاي بزرگسال جامعه، به آن ها نیاز خواهند داشت. اما معلمان نیز همانند والدین نباید منحصراً بر حسب هدف هاي فرهنگی فکر کنند، به گونه اي که وضعیت رشد کودك را نادیده بگیرند. مثلاً اگر چه فرهنگ ما براي کار دقیق ارزش قایل است،
معلمان باید درك کنند که به طور طبیعی کودکان در برخی سنین، از سنین دیگر، دقت کم تري دارند. کودکان شش ساله به شدت مستعد خطا هستند، در حالی که کودکان 7 ساله با آمادگی مشق هایشان را انجام می دهند و کارهایشان را به طور کامل به اتمام می رسانند. بر همین روال، معلم رشدگرا، کودك 6 ساله را به یادگیري چیزي که با طبیعت او سازگار نیست مجبور نمی کند، بلکه دادن تکالیف را به زمانی وا می گذارد که براي کودك مفید باشد. در همین حال، کافی نیست که فنون یادگیري را بر مبناي سن یا سطح تحصیلی تنظیم کرد، زیرا میزان رشد و استعدادهاي ویژه کودکان، بسیار متفاوت هستند. به این ترتیب، نیاز کودکان را به رشد بر
اساس برنامه زمانی خود و پرورش استعدادهاي منحصر به فردشان، مورد بی توجهی قرار می دهند.

ارزشیابی
با وجود این اکثر روان شناسان معاصر، جهت گیري رسشی گزل را، بسیار افراطی می دانند. بیشتر روان شناسان، نقش رسش را تأیید می کنند، اما بر این باورند که یادگیري و تدریس، بسیار بیشتر از آنچه گزل تصور می کرد،اهمیت دارند. آن ها معتقدند که محیط صرفاً از الگویابی درونی حمایت نمی کند، بلکه در سازماندهی رفتار نیز نقش دارند.
بیشترین انتقادها از گزل، به شیوه ارائه هنجارهاي سنی به وسیله او مربوط است. هنجارهاي او از یکسانی بیش از حد حکایت دارد و او در مورد میزان تغییر پذیري که در هر سن می توان انتظار داشت، اظهار نظر نکرده است. به علاوه، هنجارهاي گزل، بر مبناي کودکان طبقه متوسط در یک محیط دانشگاهی (ییل) عرضه شده است و ممکن است در سایر زمینه هاي فرهنگی، به طور کامل مصداق نداشته باشد.

با توجه به این یافته ها، تصویري که گزل از رشد ارائه می کند، بیش از حد ناکافی به نظر می رسد. اکنون نوزادان بسیار باهوش تر از آنچه تصور می شد، به نظر می رسند و پژوهشگران در مورد ذهن کودکان در چند ماه بعد از تولد، قابلیت هاي قابل توجهی را در می یابند.

امروزه پزشکان و متخصصان اطفال هنوز هم هنجارهاي گزل را بسیار با ارزش می دانند و براي نعیین اینکه نوزادان در سنین مختلف باید قادر به انجام دادن چه اعمالی باشند، از آن ها استفاده می کنند.
بنابراین، شواهدي در تأیید دیدگاه هاي گزل وجود دارد و آن اینکه پاسخ دهی به نشانه ها و تمایلات کودك، همانطور که او از یک برنامه زیستی درونی پیروي می کند، مطلوب است.
اما به نظر می رسد با پیروي از توصیه هاي گزل، بهره هاي زیادي می بریم. زیرا گرچه درست است که باید کودکانمان را تا حدي کنترل و هدایت کنیم و آن ها را آموزش دهیم، اما معمولاً براي انجام دادن چنین اعمالی عجله می کنیم. آنچه براي ما دشوارتر است ، این است که به کودکانمان فرصت دهیم خودشان رشد کنند، و براي تماشا کردن و لذت بردن از آن ها و تحسین کودکانمان، وقت بگذاریم.