نظریه پردازی در باره گروه و اثرات آن از اروپا آغاز شد. اوضاع سیاسی و اجتماعی اروپا در اواخر قرن 19 و اوایل قرن 20 بحرانی بود. ناسیونالیسم و پدیده های جمعی غریب توجه دانشمندان را به روانشناسی گروهی و خطراتی که ذاتی زندگی گروهی است، جلب کرده بود.

دانشمند فرانسوی گوستاولوبن کتاب غوغا (Crowd) را در همین دوره نوشت که بارها تا دهه 20 تجدید چاپ شد. در این کتاب به این مساله علاقه مندی دیده می شود که چگونه گروههای بزرگ،حیات ذهنی و روانی افراد خود را متاثر می سازند. وقتی افراد گردهم می آیند در گروه دارای ذهن گروهی (group mind) می شوند و تحت تاثیر این ذهنیت، دست به اعمالی می زنند که هرگز بطور انفرادی نشان نمی دهند؛ بازداریها برداشته می شود چون تحت این جو، فرد تصور می کند از عواقب تنبیه یا سرزنش وجدان می تواند بگریزد .

گروههای بزرگ (Crowd)، به شدت تلقین پذیر و آسیب پذیر نسبت به دستکاری های رهبران فرهمند (کاریزماتیک) هستند. اعضا همچنین تحت سرایت هیجان و احساس غالب گروهی قرار می گیرند، به سهولت دست به عمل می زنند و بدون تامل، کنشی جمعی شکل می گیرد، ترس به شکل مسری درگروه پخش می شود. در گروه درمانی نیز این مسأله دیده می شود. اعضای جدید اغلب اعتقاد دارند که علایم سایر اعضا، مسری هستند و بیان می دارند برای مثال که من نمی خواهم افسردگی بگیرم.

ویلیام مک دوگال (McDougall William) روانشناس مشهور امریکایی، در دهه سوم قرن 20 به حیات ذهنی جمعی علاقمندی نشان داد و مانند لوبن معتقد بود در گروههای بزرگ ، عملکرد اعضا به سطوح بدوی تر نزول می کند، اما او میان گروههای سازمان یافته (organized group) و بدون سازمان (disorganized group) تمایز قائل بود. گروه های سازمان یافته ظرفیت برای کار دارند و مانند گروههای سازمان نایافته تحت سلطه حیات تکانه ای خودشان قرار نمی گیرند . این تمایز مورد قبول و نظرورزی متفکران بعدی قرار گرفت و این سوال دنبال می شد که آیا حیات گروهی، خطرناک است یا نوید بخش.

زیگموند فروید در سال 1921 کتاب «روانشناسی گروهی و تحلیل در من » را نوشت. این کتاب تاثیر بسیاری روی نسلی از تحلیل گران گذارد که گروه درمانی روان پویشی را در دهه ماه بعدی راه انداختند . سوال پایه فروید در این کتاب این است که گروه چیست ؟ او بین گروه و صرف تجمع افراد فرق می گذارد و معتقد است که عنصر کلیدی در یک گروه ، حضور یک رهبر است که با او اعضا می توانند همانند سازی کنند و نیز با او می توانند رابطه دلبستگی برقرار سازند.

علاوه بر رابطه مشترک اعضا با رهبر ، همانند سازی آنها با یکدیگر مبنایی برای همدلی فراهم می سازند و بدین طریق اعضا در حیات روانشناختی یکدیگر سهیم می شوند. ایده های فروید در باره تقدم روابط اعضا با اتوریته در نظریه رشد گروه ادغام شد. بر مبنای این نظر ، اعضا تنها بعداز آنکه با تکانه ها و احساساتشان در باره رهبر کنار آمدند می توانند با یکدیگر دست و پنجه نرم کنند. همچنین تعیین و تعریف فروید از نقش همانند سازی و همدلی درباره ایجاد تغییر، در دیدگاه گروه درمانی، بسیار تاثیر گذار بود.

بعدها تریگنت بارو (Trigant Burrow) عقاید نظری فروید و یونگ را در رویکردش نسبت به کارگروه ادغام کرد . او برای نخستین بار گروههای تجربه ای (experiential groups) را با دانشجویان، بیماران و همکاران به راه انداخت . بنا به عقیده او در گروه درمانی فرآیندی به راه می افتد. که به واسطه آن ابتدا اعضا از تصاویر و ماسک های روزمره خود آزاد می شوند. او تصور می کرد که زیر ماسک های اجتماعی، الگوهای دفاعی مورد توصیف فروید  قرار دارد.

وقتی این الگوهای دفاعی رنگ می بازند آنچه باقی می ماند تجاربی است که در یک زیر ساختاری فیلوژنی ریشه دارد. این مفهوم با فرضیه یونگ در باره کهن الگوها مرتبط است. بارو نخستین نظریه پردازی است که از اصطلاح «گروه به مثابه یک کل » استفاده کرد یعنی نخستین شخصی است که پدیدارهای گروهی فراسوی رفتارها و واکنش های هرعضو خاص را تشخیص داد.