ساخت گرایی
ساختگرایی یا روانشناسی محتوایی (content psychology) با تاسیس آزمایشگاه روانشناسی تجربی به وسیله ویلهم وونت (Wilhelm Wundt) آلمانی، در سال 1879، به عنوان نخستین مکتب روانشناختی مطرح گردید.
زندگی نامه ویلهلم وونت
ویلهلم وونت که پایه گذار روان شناسی علمی بود، از روش های تجربی؛ یعنی، با کاهش و تجزیه ی تجربه های هوشیاری به عناصر بنیادی، به مطالعه ی هوشیاری پرداخت. وونت برای مطالعه ی هوشیاری، از روش درون نگری یا ادراک درونی، استفاده می کرد. او مانند فیزیولوژیست ها، محرکی را بر یک اندام حسی آزمودنی وارد می کرد و سپس احساس او را از اثر آن محرک جویا می شد. ادوارد تیچنر ( 1927 - 1867 ) اندیشه های وونت را در آمریکا گسترش داد و به این ترتیب، رویکرد ساختارگرایی را وضع نمود. البته حامی اصلی این رویکرد دانشجوی انگلیسی زبانش ای.بی.تیچنر بود که این شاخهی روانشناسی را ساختگرایی نامید و مقصودش از آن تحلیل ساختارهای ذهنی بود . درواقع فرض بر این بود که رویکرد تیچنر به روانشناسی انعکاس واقعی نظر مرشدش وونت است .
روانشناسان آمریکایی، وونت را پیشگام و تیچنر (Titchener) انگلیسی را که در آمریکا به فعالیت علمی اشتغال داشت و سخنگوی این نظام بود مؤسس مکتب ساختگرایی معرفی میکنند. لکن عدهای میگویند که، این تیچنر بود که این مکتب را به دنیای علم معرفی و پیروانی را برای خود جلب کرد و نام مکتب را ساختگرایی قرار داد.
وونت برای ارائه دیدگاههایش درباره روانشناسی کتب و مقالات بسیاری نوشت. کتابهای او بیش از سایر زبانها به روسی ترجمه شدند و مهمترین اندیشهها و یافتههایش را ای.بی.تیچنر به انگلیسی ترجمه میکرد.
اما بسیاری از مقالات منتشرشده در مجلات در سالهای دهه ۱۹۷۰ و دهه ۱۹۸۰ این مسئله را مطرح کردند که تیچنر، وونت را بهطور دقیق معرفی نمیکند. ظاهراً تیچنر تنها بخشهایی از آثار وونت را برای ترجمه انتخاب میکرد که از رویکرد خود او در روانشناسی حمایت میکردند؛ حتی او دیدگاههای وونت را تغییر میداد تا با دیدگاههای خودش همسان جلوه کند. درواقع او از این طریق سعی داشت تا به دیدگاههای خود اعتبار ببخشد.
اکنون پس از گذشت بیش از ۱ قرن از زمانی که وونت روانشناسی را بنیان نهاده است؛ روانشناسان به این نتیجه رسیدهاند که دیدگاه پذیرفتهشده درباره نظام وونت نادرست بوده است. وونت که همیشه از «بد فهمیده شدن و بد معرفی شدن» میترسید، درست به همین سرنوشت دچار شد .
موقعیت وونت در روانشناسی معاصر موضوع فعالی نیست و سالهای زیادی نیز فعال نبوده است؛ مورخی ذکر میکند: «افول سریع روانشناسی وانتی بین جنگهای جهانی تکاندهنده بود. انبوه پژوهشها و نوشتههای وونت همگی در جهان انگلیسیزبان ناپدید شدند.» .
ویلهلم وونت؛ پزشک، روانشناس، فیلسوف و فیزیولوژی است در ۱۶ اوت 1832 در آلمان متولد شد. وی نخستین سالهای زندگیاش را در شهرهای کوچک نزدیک ماءهایم گذراند و سرانجام در تاریخ 31 اوت ۱۹۲۰ چشم از جهان فروبست.
پدرش یک کشیش پروتستانی بود و اگرچه اجتماعی به نظر میرسید اما خاطرات نخستین وونت از پدرش چندان خوشایند نیست.
در ابتدای در دبستان عمومی، تربیت وونت را نایب کشیش جوانی -که دستیار پدرش بود و وونت بیش از پدر و مادرش نسبت به او وابستگی عاطفی داشت-عهده دار شد.
وونت کودکی و نوجوانی بدون تفریح و جدی داشت و فردی درونگرا و تخیلی بود. یکی از تخیلات همیشگی او «نویسنده مشهور شدن» بود که البته میتوان گفت که او به آرزویش رسید چراکه پس از مرگش حدود 4050 صفحه نوشته از خود به یادگار گذاشت و این یعنی او بهطور میانگین ۲/۲ صفحه در هرروز مطلب نوشته است.
وونت در زندگی شخصی فردی آرام و فروتن بود و روزهای زندگی را طبق الگویی که بهدقت تنظیمشده بود میگذراند (یادداشتهای همسرا و سوفی که ارسالهای ۱۹۷۰ پیدا شدند)
او همیشه از مدرسه متنفر بود؛ بااینحال علایق و تواناییهای عقلانی خود را پرورش داد و در ۱۹سالگی برای تحصیل در رشته پزشکی به دانشگاه توبینگن رفت اما پس از مدتی آنجا را ترک کرد و وارد دانشگاه هایدلبرگ شد و به مدت 3/5 سال در آنجا به تحصیل پرداخت.
وونت رشته پزشکی را انتخاب کرده بود تا بتواند علاوه بر دنبال کردن هدفش که فعالیت علمی بود مخارج زندگیاش را نیز تأمین کند؛ اما پس از گذشت چند سال شک نداشت که برای این حرفه مناسب نیست؛ بنابراین رشته اصلیاش را به فیزیولوژی تغییر داد. سپس به موسسه فیزیولوژی دانشگاه برلین برای شاگردی نزد یوهانس مولر کبیر-که در آن زمان بزرگترین فیزیولوژی است دنیا بهحساب می آمد-رفت چراکه آموزش در هایدلبرگ برای خلقوخوی او که شدیداً به مطالعه علوم نظری و تحقیقات علمی گرایش داشت بیشازحد جنبه عملی داشت. درواقع میتوان گفت که بر اساس این نوع آموزش بود که روانشناسی جدید بهصورت روانشناسی فیزیولوژیک آغاز شد.
او درنهایت در سال 1855 برای اخذ درجه دکترای خود به هایدلبرگ بازگشت.
او در سالهای 1857 تا 1864 بهعنوان مدرس فیزیولوژی و همچنین دستیاری آزمایشگاهی هرمان فوم هلمهولتز در هایدلبرگ اشتغال داشت که البته به علت ملالانگیز یافتن کار با دانشجویان کارشناسی در مبانی آزمایشگاهی از این کار استعفا داد. سپس ارسال 1864 به سمت دانشیاری ارتقاء یافت و برای ۱۰ سال دیگر در هایدلبرگ ماند.
تولد روانشناسی به عنوان علم آزمایشی مستقل
ويلهم وونت ، روان شناسي را يك علم طبيعي ناميد. اسلايف در این باره مي گويد: نام گذاري او معلوم مي دارد هدف روان شناسي از همان آغاز اين بوده است كه يكي از علوم طبيعي باشد و به دنبال نمونه ي فيزيك نيوتني پيش برود .
در جریان پژوهشهای مرتبط با فیزیولوژی، مفهومی از روانشناسی بهعنوان یک علم آزمایشی مستقل در ذهن وونت ایجاد شد.
او افکارش را در کتاب مشهور خود بانام «خدمتهایی به نظریه ادراک حسی " -که دارای بخشهای متعدد بود و بین سالهای 1858 تا 1862 انتشار یافت-ارائه کرد. درواقع این کتاب را میتوان سرآغاز روانشناسی علمی دانست و در این کتاب بود که وونت برای نخستین بار از اصطلاح» روانشناسی آزمایشگاهی (تجربی) استفاده کرد.
این کتاب وونت به همراه کتاب « عناصر پسیکوفیزیک »(فیزیک روانی) فنر، اغلب بهعنوان شاخص تولد واقعی علم جدید بهحساب میآیند.
یک سال بعد سخنرانیهای مربوط به « ذهن انسانها و حیوانها "توسط وی منتشر شد که از نشانههای اهمیت این کتاب را میتوان تجدید چاپهای پیدرپی این کتاب -حتی پس از مرگ او- و ترجمه آن به انگلیسی دانست. در این کتاب مسائلی ازجمله « زمان واکنش » و « پسیکوفیزیک » موردبحث قرار دارند.
در ابتدای سال 1867 وونت برای اولین بار درسی درزمینهٔ روانشناسی فیزیولوژیکی بهطور رسمی ارائه کرد که حاصل آن کتاب بسیار مهم اصول روانشناسی فیزیولوژیکی "بود که در سالهای ۱۸۷۳ و ۱۸۷۴ در ۲ بخش انتشار یافت که البته طی ۳۷ سال وونت در ۶ ویرایش تجدیدنظر کرد و درنهایت آخرین آن ارسال ۱۹۱۱ منتشرشده. او در این کتاب، روانشناسی را بهعنوان علمی مستقل آزمایشگاهی با روشهای آزمایشی خاص خود پیریزی کرد. این کتاب از طرفی نتیجه تکامل فکری وونت در هایدلبرگ ونشانِ انتقال او ازیک فیزیولوژی به یک روانشناس است. ووَنت، هدف خود را در پیشگفتار این کتاب چنین بیان کرده است: «مشخص ساختن حوزه جدیدی از علم»
سالهای لایپزیک ، طولانیترین و مهمترین مرحله زندگی حرفهای وونت ارسال ۱۸۷۵ آغاز شد. در این سال او برای تصدی کرسی فلسفه در لایپزیک دعوت شد و استاد فلسفه این دانشگاه شد و ۴۵ سال در آنجا کارکرد. او پس از ورودش به لایپزیک اولین آزمایشگاه رسمی روانشناسی دنیا را تأسیس کرد و ارسال ۱۸۸۱ نشریه رسمی آزمایشگاه را بانام «مجله مطالعات فلسفی» منتشر کرد که اولین ژورنال علمی درزمینهٔ روانشناسی بود و ارسال ۱۹۰۶ عنوان آن را به «مطالعات روانشناختی» تغییر داد.
مطالعه تجربه هشیار
پیریزی روانشناسی وونت بر اساس روشهای آزمایشی علوم طبیعی و بهویژه فنونی است که فیزیولوژی است تا بکار میبردند. موضوع روانشناسی وونت در یک کلمه " هشیاری "بود .
دیدگاه وونت در مورد هشیاری اینگونه بود که آن، از بخشهای مختلفی تشکیلشده است و با روش تجزیه یا کاهش قابلمطالعه است. وونت دراینباره نوشت: «بنابراین نخستین گام در بررسی یک واقعیت باید تعریف تکتک عناصر...تشکیلدهنده آن باشد».
وونت با رویکرد اکثریت تجربهگرایان و تداعی گریان که باور داشتند عناصر هشیاری - یعنی اتمهای ذهن - ایستا هستند و بهصورت غیرفعال به کمک بعضی از فرایندهای مکانیکی تداعی به هم مربوط میشوند موافق نبود بلکه اعتقاد داشت که هشیاری در سازمان دادن به محتوای خود فعالتر است لذا مطالعه عناصر، محتوا و ساختار هشیاری بهتنهایی کافی نیست و فقط میتواند آغازی برای فهم فرایندهای روانشناختی باشد.
وونت به خاطر تأکیدی که بر استعداد « خودسازماندهی ذهن داشت نظام خود را » ارادهگرایی نامید.
او برعکس تجربهگرایان و تداعی گریان (و حتی آنگونه که تیچنر بعدها عمل کرد) به خود عناصر تأکید نداشت بلکه به فرایند سازماندهی یا ترکیب فعال این عناصر تأکید میکرد.
عناصر تجربه هشیار
وونت بعدازاینکه موضوع و روش روانشناسی را تشریح کرد هدفهای این رشته جدید را اینگونه بیان کرد: (۱) تجزیه فرایندهای هشیاری به عناصر اساسی آن، (۲) کشف چگونگی ترکیب یا سازمانیابی عناصر، (۳) تعیین قوانینی که بر پیوند این سازمانیابی حاکماند.
سازمانیابی عناصر تجربه هشیار
وونت در پاسخ به این سؤال که «اجزای ابتدایی چگونه تجربه هشیار وحدت یافته را میسازند؟» نظریه « اندر یافت » را تبیین کرد. او این فرایند واقعی سازمانیابی عناصر در یک کل را « ترکیب خلاق » نامید (که به آن قانون برآیندهای روانی نیز گفته میشود) این فرایند از ترکیب عناصر، ویژگیهای جدیدی را ایجاد میکند. درواقع «هر ترکیب روانی ویژگیهایی دارد که بههیچوجه با مجموع صرف ویژگیهای عناصر برابر نیست» .
روانشناسان گشتانت نیز در ۱۹۱۲ اعلام کردند که میتوان گفت: «کل با مجموع اجزا آن متفاوت است» درواقع هشیاری ما صرفاً از عناصر احساسهای بیرونی و درونی که تجربه میکنیم تشکیل نمیشود بلکه ذهن بهصورت خلاق روی این عناصر اثر میگذارد تا یک کل را بسازد؛ پس اندر یافت فرایندی فعال است.
روش دروننگری
آنچه روش وونت را از سایرین متمایز میکرد بکر بردن روش « دروننگری تجربی » بود. دروننگری همان بررسی حالت روانی خود فرد است و وونت این روش را ادراک درونی نامید .
استفاده از این روش را وونت آغاز نکرد بلکه کاربرد آن را میتوان به سقراط نسبت داد. نوآوری وونت اعمال کنترل دقیق آزمایشی به شرایطی که در آن دروننگری صورت میگرفت بود. قواعدی که او برای این کار در نظر گرفت اینگونه است: (۱) مشاهده گران باید بتوانند زمانی را که قرار است فرایند شروع شود تعیین کنند (۲) آنان باید در حال آمادگی و توجه کامل باشند (۳) تکرار مشاهده برای چند بار امکانپذیر باشد (۴) شرایط آزمایشی-یعنی ایجاد تغییر در شرایط محرک و مشاهده تغییرات حاصل در تجربههای آزمودنی ها را مشخص میکند .
به اعتقاد تیچنر البته برخی منتقدان بر این روش ایرادهایی وارد کردند. آنها نگران بودند که مجبور کردن مکرر دانشجویان به خویشتننگری آنان را به جنون بکشاند .
وونت از مشاهده درون نگرانِ خود « نظریه سه بعدی احساسهای درونی » را تدوین کرد . او بر این باور بود که هیجانها ترکیبهای پیچیدهای از احساسات درونی ابتدایی هستند و با تعیین جایگاه آنها در ۳ بعد « خوشایندی - ناخوشایندی » ، « تنش - آرامش » و « برانگیختگی - خمودگی » میتوان آنها را بهطور مؤثر توصیف کرد.
نظام و فن آزمایشی دروننگری وونت مورد انتقاد بسیار قرار گرفت. با توجه به اینکه دروننگری با افراد مختلف نتایج متفاوتی دارد پرسش منتقدان این است که: « چگونه تصمیم بگیریم که چه کسی درست میگوید؟» زیرا مشاهده درون نگرانِ خویشتننگری است و بهصورت تجربهای بسیار خصوصی است و تکرار مشاهدات باعث از بین رفتن عدم توافقها نمیشود؛ اما وونت باور داشت که با آموزش بیشتر و افزایش تجربه مشاهده گران این روش قابل اصلاح است.
وونت همانطور که اعلام کرده بود حوزه جدیدی از علم را آغاز کرد و در آزمایشگاهی که بهطور انحصاری طراحی کرده بود به پژوهش پرداخت و طبق نتایجی که از فعالیتهای خود در مجلهاش منتشر میکرد میتوان گفت که او سعی کرد یک نظریه نظامدار از ماهیت ذهن انسان تدوین کند .
ستایشگران وونت و روانشناسان بر آن بودند تا آزمایشگاهی شبیه آنچه وونت ایجاد کرده بود بنا کنند و سرانجام در سال ۱۹۲۰ که وونت فوت کرد دانشجویان ژاپنی نمونه دیگری آن آزمایشگاه را در دانشگاه توکیو ساختند که البته این آزمایشگاه در شورش دانشجویی سالهای ۱۹۶۰ در آتش سوخت.
باوجود تمام فعالیتهای علمی و آزمایشگاهی ووَنت، به نظر میرسد که او ازلحاظ خلقوخو خصوصیات یک فیلسوف را داشت. درواقع میتوان گفت که او در اصل یک آزمایشگر نبود بلکه آزمایشگرایی او نتیجه اعتقادات فلسفیاش بود.
اگرچه وونت کسی بود که نخستین گام باشکوه و پیشروندِ را در روانشناسی آزمایشی برداشت اما اندکی پس از بنیانگذاری این رشته، روانشناسی به دستهبندیهایی دچار شد که پسازآن، رویکرد وونت تنها یکی از چندین رویکرد روانشناسی محسوب میشد.
ساخت گرایی
ساختگرایی به معنی تجزیهوتحلیل رفتارهای پیچیده به عناصر سادهتر است. طرفداران ساختگرایی، اعتقاد دارند که پدیدههای روانی از اجزایی تشکیل شدهاند و نقش روانشناسی کشف این اجزاء میباشد و به وسیله آن میتوان به ماهیت پدیدههای روانی رسید. از اینرو عدهای این مکتب را مکتب " شیمی ذهنی " نیز نامیدهاند.
پیروان مکتب ساختارگرایی، معتقد بودند که اگر فیزیک و شیمی می تواند، دنیای پیرامون ما را با تجزیه به عناصر آن بهتر بشناسد، پس می توان دنیای روانی یا هوشیاری را نیزبا همین روش مطالعه نمود؛ مثلا، همان طور که برای مطالعه ی آب، باید عناصر تشکیل دهنده ی آن؛ یعنی هیدروژن و اکسیژن را مطالعه نمود، برای مطالعه ی هوشیاری نیزباید عناصر تشکیل دهنده ی آن، مثل احساس، ادراک، هیجان و ... را مطالعه نمود. انتقاد مهمی که به روش درون نگری وارد شد، این بود که این روش با اصول پژوهش های علمی هماهنگی نداشت. اگر حاصل هر درون نگری با درون نگری دیگر متفاوت باشد، چگونه میتوان به یک قانون کلی که معیار علم است، دست یافت. در واقع در روش درون نگری، معیار موفقیت، به تجربه ی شخصی وابسته است و داده های حاصل را نمیتوان، در سطح عمومی کنترل و دوباره به دست آورد.
موضوع مکتب ساختگرایی
تیچنر، روانشناسی را علم مطالعه ذهن دانسته و منظورش از ذهن همان احساس، آگاهی و تجربه هشیار بود. وی میگفت: کلیه علوم موضوع واحدی (جنبهای از تجربه انسان) را مطالعه میکنند. اما هر کدام با جنبه خاصی از آن سروکار دارند. مثلا موضوع روانشناسی، تجربه یک انسان تجربه کننده است از آنچه مشاهده میکند و مینگرد.
همچنین تیچنر بر این باور بود: هدف اولیه یک روانشناس ساختاری، این است که ساختار ذهن را تجزیه و تحلیل کرده و اجزای تشکیل دهنده یک رویداد ذهنی و روانی را به دست آورد. وی در ادامه چنین میگفت: کار یک روانشناس آزمایشی، نوعی کالبدشکافی یک موجود زنده است، اما کالبدشکافیای که نتایجی ساختاری میدهد نه کنشی.
او ابتدا نظریه خود را در قالب سه سوال "چهچیز" "چگونه" و "چرا" مطرح کرد. منظور از سوال اول این بود که ذهن چیست و ساختار آن کدام دست؟
و سوال دوم به دنبال چگونگی ترکیب رویدادهای ذهنی با همدیگر میباشد و در سوال آخر به دنبال علت این پدیدهای روانی بوده که از نظر او همان سیستم مغزی و شرایط فیزیولوژیک بود.
مفاهیم ساختگرایی
از جمله مفاهیمی که ساختگرایان، بحث قابل ملاحظهای در مورد آن کردهاند میتوان به مفاهیمی همچون توجه، ادراک، تداعی، نظریه بافتمعنی، هیجان، نظریه اندریافت و مساله ذهن – بدن(توازی) اشاره کرد که هر یک از این مفاهیم در سایر مکاتب روانشناسی مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
روش مطالعه
تیچنر و وونت، دروننگری(Introspection) و آزمایشگری را روشهای مطالعه علم روانشناسی میدانستند. به گفته تیچنر، تنها راه تحقیق در هر علم، مشاهده پدیدههایی است که موضوع آن علم را تشکیل میدهند؛ روشی که از فیزیک و فیزیولوژی تاثیر پذیرفته بود لکن به جای نگاه به شیء خارجی آنگونه که در فیزیک انجام میشود، به فرد توجه میشود آن هم به وسیله گزارشهایی که شرکت کننده در آزمایش از حالات درونی خود میدهد. البته این نکته را هم باید دانست که آزمودنیها باید در زمینه دروننگری کاملا ورزیده و دارای مهارتی بالا باشند تا بتوانند مشاهدات درونی خود را بدون هرگونه خطا یا پیشداوری و با حالتی عادی گزارش بدهند. مثلا اگر شخصی گلی را بو میکند باید توضیح بدهد از بوییدن این گل در درون او چه احساسی به وجود آمده است، چنین کسی دروننگری انجام داده است. وونت معتقد بود که برای روشن شدن دقیق هر تجربه درونی باید لااقل ده هزار گزارش از آن تجربه به وسیله افراد آگاه به روانشناسی جمعآوری شود.
خدمات ساختگرایی
آنچه از ساختگرایی به عنوان خدمات و تاثیرات علمی باقیمانده، میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
- خروج روانشناسی از فلسفه و استقلال آن به عنوان یک علم تجربی.
- تاکید بر اهمیت دقت آزمایشی و تجربی.
- الگوبخشی نظام تیچنر برای نظامهای دیگر.
- برانگیختن مخالفان و ابداع روشهای جدید تفکر درباره روانشناسی.
سرنوشت ساختگرایی
میتوان گفت ساختگرایی با مرگ تیچنر، که مدافع اصلی و یکی از موسسین این مکتب بود از بین رفت و بعد از وفات او در سال 1927 کسی نبود که تحقیقات ساختگرایی را ادامه دهد و بدین ترتیب این نظام از صحنه روانشناسی محو شد و مکتبهای دیگری جانشین آن شدند.