اهمیت ، ماهیت و تعریف یادگیری
اهميت يادگيري
اگر به زندگي جانواران و آدميان در گذشتههاي دورنگاهي زودگذر بيفكنيم مشاهده ميكنيم كه جانوران هزاران سال پيش با عصر ما هيچ فرقي نكردهاند. شيوه زندگي آنان به همان وضعي است كه 5 يا 10 سال قبل بوده است. اما آدميان كه در دورههاي پيش از تاريخ براي شكال و دفاع خود از سنگ و چوب استفاده ميكردند و همانند ديگر جانواران در بالاي درختان يا درون غارها به سر ميبردند به مرور و در دورههاي مختلف تاريخي دگرگونيهاي فراواني در همه جنبههاي زندگي آنان پديد آمده است تا به جايي كه امروزه به چنان پيشرفتهاي شگفتانگيزي نائل شدهاند كه در قرنهاي گذشته به تصور كمتر كسي خطور ميكرد. انسان عصر حاضر نه تنها از دورترين و دشوارترين نقطههاي روي زمين آگاه است، بلكه از ژرفاي اقيانوسها، اندرون كره زمين تا حدودي از عظمت و اوج كهكشانها نيز آگاهي يافته است. انسان قرن بيستم در مقايسه با قرنهاي گذشته بيش از هر زمان، حاكم بر مقدرات و محيط زيست خويشتن است. همه اين پيشرفتها مديون آموزش و يادگيري است.
بيترديد بايد گفت كه اهميت يادگيري در رشد آدمي بسي فراتر از چشمانداز انديشههاي اوست. روانشناسان به تازگي به عظمت شكلپذيري نوع آدمي، حتي در سالهاي نخستين او پي برده و محقق ساختهاند كه عامل اصلي در اين شكلپذيري يادگيري است. به اعتقاد آنان هر رفتاري كه از ما سر ميزند معلول يادگيري است. به اين معنا كه يك رشته از يادگيريهاي سادهتر موجب يادگيريهاي پيچيدهتر ميشوند. به علاوه چون محيط زندگي افراد آدمي همواره در معرض تغيير است. انسان براي غلبه بر اين دگرگونيها ناچار از يادگيري است.
ماهيت يادگيري
ماهيت به طور كلي فعاليتي دگرگونساز است. كه افراد را براي مقابله با رويدادها و سازش با محيط آماده ميسازد و در موقعيتهاي مختلف و در اكثر سطوح زندگي حيواني از بازتابهاي شرطي جانوران پست تا فرايندهاي پيچيدهشناختي افراد آدمي رخ ميدهد. آزمايشهاي گوناگون پژوهشگران و زيستشناسان درباره گونههاي جانداران در ردههاي بسيار پائين نشان داده است كه محركهاي معيني در شرايط خاصي موجب تغيير رفتار آنها ميشوند.
انسان كه كاملترين و پيشرفتهترين موجود كره زمين است. هنگام تولد ناتوانترين و درماندهترين آنهاست و با بيشترين استعدادها براي يادگيري قادر است از تجربههاي خود به بهترين وجه سود جويد و پاسخها و تجربههاي آموخته او مهمترين اندوختههاي رفتاريش را تشكيل ميدهند.
يادگيري در واقع هم يك رشته فرايند است و هم فرآورده تجربهها. بعضي از فرايندهايي كه در داد و ستد بين موجود آدمي و محيط انجام ميگيرد عبارتند از احساس و ادراك، يادآوري، نمادسازي، انديشههاي مجرد و تخيلي و سرانجام رفتار.
يادگيري را نبايد منحصراً به صورت پيشرفتهاي مواد درسي كه در كانونهاي آموزشي انجام ميشود تصور نمود. وقتي كودكي بتواند توپي را بگيرد يا آن را پرتاب كند، راه برود، حرف بزند، يا آنكه نوجواني دوچرخهسواري و موتور سواري كند و يا وقتي مادري از نوع گريه كودك خود به نياز خاص يا ناراحتي او پي ببرد، در همه اين حالتها بيشك امر يادگيري به وقوع ميپيوندد. گرچه گروهي از افراد به سبب آنكه اين گونه رفتارها با درس و مدرسه سر وكار ندارند آنها را يادگيري نميدانند.
يادگيري در حقيقت داراي مفهوم بسيار گستردهاي است كه در قالبهاي دگرگوني، عادت شكني، ايجاد علاقه، نگرشهاي نو، درك ارزش، ذوق و سليقه و پيشداوري يا جب و بغض پديدار ميشود. همچنين، شيوه تركيب و كاربرد معلومات در استدلال،تفكر، نظريهپردازي، حل مسئله، احساس و عواطف عميق انساني، خودشناسي و دگرگونيهايي كه در كل شخصيت به وجود ميآيند همه از يادگيري مايه ميگيرند.
تعريف يادگيري
تعريفهاي گوناگوني كه درباره يادگيري انجام گرفته نشان ميدهند كه هنوز تعريف جامع و يكدستي كه براي همه روانشناسان با نظريههاي مختلف پذيرفتني باشد به دست نيامده است. اما بسياري از روانشناسان و پرورشكاران معتقدند كه « يادگيري تغييري است كه بر اثر تجربه يا آموزش در رفتار موجود زنده پديد ميآيد ». در اين تعريف مهمترين واژهاي كه نظر را به خود جلب ميكند واژه تغيير است. زيرا رفتار فرد در زماني كه چيزي نياموخته با زماني كه آن چيز را، آموخته است تفاوت دارد.
واژه مهم ديگر رفتار است. زيرا تغيير رفتار با ابعاد بدني مانند طول و عرض و قد و وزن بدني ارتباط ندارد، بلكه بيشتر معلوم يادگيري است، نه دگرگونيهاي بدني.
با توجه به نكتههاي ياد شده مشاهده ميشود كه دگرگونيهاي ناشي از رشد طبيعي، بازتابها، پاسخهاي خستگي، تاثير داروها از نوع يادگيري نيستند. همچنين، دگرگونيهايي كه نتوانند تغييري در رفتار داشته باشند يادگيري به شمار نميآيند. مانند زماني كه تجربه يا انديشهاي، احساس يا طرز فكر ما را تغيير ميدهد. اما هيچگونه اثر آشكاري در رفتار ندارد. هيلگارد روانشناس معروف، گرچه يادگيري را داراي دو جنبه نهان (نظري) و نمايان (كارنمودي) ميداند، ولي تصريح ميكند كه يادگيري فقط از جنبه نمايان يا عملكردي آن حاصل ميشود.
از سوي ديگر روانشناساني هستند كه يادگيري از دگرگونيهاي نسبتاً پايدار در توانايي، گرايش يا ظرفيت پاسخدهي عنوان كردهاند. با اين تعريف مشاهده ميشود كه يادگيري پيش از تغيير رفتار پديد ميآيد. البته موجود زنده زماني ميتواند پاسخ لازم را بدهد كه توانايي و ظرفيت دادن پاسخ را دارا باشد. بسيار اتفاق افتاده است كه معلم موضوعي مانند حل مساله را ميخواهد به شاگرد بياموزد كه مشهود نيست. انسان فقط نتيجه انديشيدن يا حل مساله را مشاهده ميكند، نه فرايندهاي ظاهري آنها را. در اين مورد علاقه معلم اين است كه شاگرد توانايي و استعداد انجام دادن رفتار را به نحو خاصي پيدا كند تا رفتار نمايان و معيني را. ممكن است ادعا شود كه حل مساله عبارت از يك رشته الگوهاي پاسخدهي مشخص است و پاسخها نهان هستند تا نمايان. اما در حقيقت وقتي شاگرد جيزي ميآموزد فقط رفتارش تغيير نمييابد، بلكه استعداد پاسخ دادن او در اوضاع و احوال آينده نيز تغيير پيدا ميكند.
با توجه به موارد بالا تا اينجا روشن شد كه يادگيري داراي دو تعريف است:
يكي به تغيير رتفار نمايان و ديگري به استعداد يا توانمندي در پاسخ دادن اختصاص مييابد. اما روانشناسان عصبگرا يادگيري را تغيير در ساختار فيزيولوژي اعصاب ميدانند كه از استعداد ابزار پاسخ پديد ميآيد. دكتر هب يك رشته بررسيهايي درباره كاركرد اعصبا مركزي در رابطه با يادگيري به مضمون زير انجام داده كه در خور اهميت است:
يادگيري، فرايند ايجاد سير يا مدار عصبي نسبتاً پايدار از طريق فعاليت خود به خود در مدارهاي موجود است. وقتي فعاليتي صورت ميگيرد حالت تغيير در ساخت سلولها و مدارهاي عصبي ايجاد ميشود و پاسخ مربوط به اثر برانگيختگي و تكرار به آساني دريافت ميشود.
با ملاحظه تعريفهاي سهگانه بالا درباره يادگيري، مورد اول و دوم در بررسيهاي روانشناسي امروزي داراي اهميت بيشتري است، اما مورد سوم از اعتبار علمي خاصي برخوردار است.
هر آنچه از روانشناسی می خواهید را در این وبلاگ بجویید .